باز

/bAz/

مترادف باز: اسم نیز، هم، همچنین، گشاده، منبسط، گشوده، مفتوح، وا ، ازنو، دوباره، دایر، برقرار، برپا، سنقر، قوش، قلیا ، باج، باژ، خراج، جدا، روشن، منفصل، روباز، بی مانع، آزاد، فاصله دار، چا

متضاد باز: بسته، اسید

معنی انگلیسی:
free, clean, unstuck, again, broad, clear, demonstrative, detached, falcon, still, obtuse, open, open-ended, plain, unattached, widespread, back, re-, etc., yet, nevertheless, further, re, base

لغت نامه دهخدا

باز. ( اِ ) پرنده ای است مشهور و معروف که سلاطین و اکابر شکار فرمایند. ( برهان ) . نام طایر شکاری. ( غیاث ). شهباز. ( دِمزن ). بمعنی باز شکاری مشهور است. ( انجمن آرا ). بمعنی باز شکاری مشهور است و آن را بتازی بازی گویند. ( آنندراج ). مرغ معروف شکاری. ( رشیدی ). جانور درنده مشهور است که بکار پادشاهان بازی است ( ؟ ) ( از نسخه خطی شرفنامه منیری متعلق بکتابخانه ٔلغت نامه ). مرغ شکاری معروف و باز هم بتازی بازی است. ( رشیدی ). نام جانوری است شکاری مشهور. ( جهانگیری ).پرنده ای است شکاری که آن را در سابق برای شکار پرندگان تربیت میکردند. از وقتی که تفنگ اختراع شد نگاه داشتن باز موقوف گشت. ( فرهنگ نظام ). مرغ شکاری. ( شعوری ج 1 ورق 165 ). باز و باشه دو مرغ شکاری هستند و تمیز آنها بس مشکل است و در برهان جامع گوید: باشه زردچشم است. ( کازیمیرسکی ). رجوع به دزی ج 1 ص 48 شود. نام مرغی است که آن را ملوک دارند. ( اوبهی ) ( معیار جمالی ). یکی از جوارح طیور: شهباز، شاهباز نوعی از آنست. مرغیست شکاری. ج ، ابواز و بیزان... و یقال بازُ و بازان و ابوازُ و باز و بازیان ِ و بواز. ( قطر المحیط ). باز و بازی معروف است. ج ، بیزان و ابواز و بُزاة. ( السامی فی الاسامی ). حُرّ. ( منتهی الارب ) ( دِمزن ).اسم فارسی بازی است. ( فهرست مخزن الادویه ). بعربی بازی گویند. گوشت آن بطی ءالهضم و ردی الغذا و جاذب سموم است. ( منتخب الخواص ). ابوالاشعث. ابوالبهلول. ابوالسقر . ابوالاحمق. ( المرصع ).
یکی از پرندگان و از جنس صقر و شاهین میباشد. ( سفر لاویان 11: 16 ) ( سفر تثنیه 14: 15 ). مصریان و یونانیان این مرغ را مقدس میدانستند بحدی که اگر کسی سهواً او رامیکشت خطای عظیمی نموده بود لکن قوم یهود بموافق شریعت او را یکی از حیوانات نجسه میدانستند. ( قاموس کتاب مقدس ) :
منم خوکرده بر بوسش چنان چون باز بر مسته
چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته.
رودکی.
اگر بازی اندر چغو کم نگر
وگر باشه ای سوی بطّان مپر.
ابوشکور.
تو مرگویی بشعر و من بازم
از باز کجا سبق برد مرگو؟
دقیقی.
ای خسرو مبارک یارا کجا بود
جایی که باز باشد پرید ماغ را.
دقیقی.
ز شاهین و از باز و پران عقاب
ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب
همه برگزیدند فرمان اوی [ خسروپرویز ]بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بسوی بجانب : باز جای خویش شد. توضیح این کلمه بدین معنی لازم الاضافه است .
دهی از یزد

فرهنگ معین

[ فر. ] ( اِ. ) اجسامی جامد و سفیدرنگ و بسیار نمگیر که در آب بسیار حل می شوند و در اثر گرما خیلی زود گداخته می گردند.
(حر اض . ) به سوی ، به طرف .
[ په . ] ( اِ. ) پرنده ای شکاری با چنگال های قوی و منقاری کوتاه و محکم .
[ په . ] ۱ - پسوندی که به آخر برخی واژه ها افزوده می شود و معنای «تا این زمان » را می دهد مانند: از دیرباز. ۲ - بر سر افعال درآید به معنی دوباره ، از نو: بازگشتن ، بازیافتن .
[ په . ] (ص . ) گشاد، گشوده .
( اِ. ) واحد طول که دو نوع است : ۱ - از سرِ انگشتان تا آرنج . ۲ - فاصلة دو دست موقعی که از طرفین گشوده شود.

فرهنگ عمید

پرنده ای شکاری، با منقار خمیده، چنگال های قوی، و پرهای قهوه ای سیر که بیشتر در کوه ها به سر می برد و در قدیم آن را برای شکار کردن جانوران تربیت می کردند: کند هم جنس با هم جنس پرواز / کبوتر با کبوتر باز با باز (نظامی۲: ۲۰۹ ).
* باز خشین: (زیست شناسی ) [قدیمی] نوعی باز تیره رنگ با چشم های سرخ که پرهای پشتش سیاه است، خشینه: تا نیامیزد با زاغ سیه باز سپید / تا نیامیزد با باز خشین کبک دری (فرخی: ۳۷۸ ).
مکرراً، ازنو، دوباره (در ترکیب با افعال ): بازآوردن، بازایستادن، بازپرسیدن، بازدادن، بازگرفتن، بازگفتن، بازیافتن، پس بر سر این دوراههٴ آز و نیاز / تا هیچ نمانی که نمی آیی باز (خیام: ۹۲ ).
۱. واحد اندازه گیری طول برابر با اندازۀ سرانگشتان تا آرنج.
۲. واحد اندازه گیری طول برابر با امتداد دو دست درحالی که دست ها به صورت افقی از هم بازشده، ارش، ارج: شده به چشم من از شادی زیارت تو / دو سال همچو دو روز و دو میل همچو دو باز (لامعی: ۵۶ ).
هر مادۀ حاصل از ترکیب اکسیدها با آب که در ترکیب با اسیدها، نمک و آب ایجاد می کند و رنگ کاغذ تورنسل در تماس با محلول آن آبی شود.
۱. [مقابلِ بسته] ویژگی پنجره، در، روزنه، و مانندِ آن که امکان ورود و خروج از آن وجود داشته باشد، گشوده.
۲. بدون پوشش: زخم باز.
۳. [مجاز] در حال کار و فعالیت: مغازه ها باز بود.
۴. گسترده، بدون مانع: دشت های باز.
۵. با فاصلۀ زیاد از هم: دست های باز.
۶. [مجاز] ویژگی ذهن خلاق، پویا، و دارای قدرت درک بالا: ذهن باز.
۷. بدون عامل بازدارنده، آزاد: فضای باز مطبوعاتی.
۸. [مجاز] ویژگی چهرۀ بدون اخم و شاد: چهرۀ باز، با روی باز از ما استقبال کرد.
* باز شدن: (مصدر لازم )
۱. گشاده شدن، گشوده شدن، وا شدن.
۲. [مجاز] آمادۀ کار شدن، دایر شدن.
۳. [قدیمی] بازگشتن: به اصل باز شود فرع و هست نزد خرد / هم این حدیث مسلّم هم این مثل مضروب (ادیب صابر: ۲۱ ).
۴. کنار رفتن.
۵. گشوده شدن گره.
* باز کردن: (مصدر متعدی )
۱. [مقابلِ بستن] گشودن، وا کردن.
۲. [مجاز] آمادۀ کار کردن، دایر کردن.
۳. کنار رفتن.
۴. گشودن گره.
۵. [مجاز] به روشنی بیان کردن یک مطلب پیچیده.
۶. روشن کردن رادیو یا تلویزیون.
۷. گشودن راه.
۸. [قدیمی] اصلاح موی سر یا صورت.
۹. عزل کردن.
۱۰. [قدیمی] منهدم کردن.
۱۱. [قدیمی] جدا کردن چیزی از چیز دیگر.
* باز گذاشتن: (مصدر متعدی ) ‹باز گذاردن› گشاده گذاشتن، گشوده گذاشتن، واگذاشتن.
۱. = باختن
۲. بازی کننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آب باز، چترباز، شطرنج باز، گاوباز، قمارباز.
۳. علاقه مند به (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): خروس باز، کبوترباز، گُل باز، رفیق باز.
۴. دارای مهارت در چیزی و عمل کننده به آن (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): حقه باز، کلک باز.
۵. بازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): جانباز.
۱. دوباره، ازنو، دیگرباره: باز پیدات شد؟
۲. نیز، هم: اگر حتی یک ذره ملاحظه می کردی، باز غنیمت بود.

فرهنگستان زبان و ادب

{base} [شیمی] هر مادۀ شیمیایی اعم از یونی یا مولکولی که بتواند از جسم دیگری پروتون بپذیرد

گویش مازنی

/baaz/ نوعی پرنده شکاری - سنجاقک ۳صدای جیرجیرک

واژه نامه بختیاریکا

دوارتِه؛ دی؛ ز سر؛ زون تَرِه
دوارتِه؛ دی؛ ز نو؛ زون تَرِه
وا؛ واز؛ وَردادِه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باز (ابهام زدایی). باز ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • باز (پرنده شکاری)، پرنده شکاری معروف، بحث شده در باب های تجارت، صید و ذباحه و اطعمه و اشربه• باز در عرفان، باز نماد بخت و استفاده شده در اصطلاحات عرفانی
...

[ویکی فقه] باز (پرنده شکاری). بوز باز پرنده شکاری معروف هست و از آن به مناسبت در بابهای تجارت، صید و ذباحه و اطعمه و اشربه نام برده شده است.
باز از تیره چنگال‏داران و گوشت آن حرام است؛ لیکن از آن جهت که ابزار صیادی است و منفعت حلال دارد خرید و فروش آن جایز می‏باشد.
حکم حیوان شکار شده توسط باز
حیوان شکار شده توسط باز در صورت کشته شدن حرام است مگر اینکه شکار زنده باشد و تذکیه بر آن واقع شود.

دانشنامه عمومی

باز (پرنده). گروه بازها[ ۱] [ ۲] [ ۳] از انواع میان جثه پرندگان شکاری هستند که شامل دیگر شکاریان روزگرد زردچشم همچون عقاب ها، سارگپه ها و سنقرها در راسته بازسانان جای می گیریند. طرلان همراه با پرندگانی چون قرقی و پیغو یکی از اعضای سردهٔ Accipiter یا «بازهای راستین» است. این سه پرنده خویشاوندی نزدیک و شباهت ظاهری قابل توجهی با یکدیگر دارند اما شاهین بزرگتر است و برخلاف بقیه خویشاوندان خود که فقط در شکار پرندگان کوچک تخصص دارند، طعمه های متنوع تری از جمله پرندگان کوچک و بزرگ و حتی پرندگان شکاری دیگر، پستانداران کوچک مانند انواع موش و خرگوش و سنجاب و حتی جانورانی چون روباه و راکون را شکار می کند. طرلان تنها عضو این سرده است که هم در اوراسیا و هم در آمریکای شمالی پراکنده شده است.
در ایران سه گروه از بازها و چهار گونه زیست می کنند:
الف - طرلان ( ترلان ) [ ۴] یا شهباز یا باز سپید
ب - قرقی یا جره باز یا باشه [ ۵]
ج - پیغوها شامل پیغوی بزرگ و پیغوی کوچک
طرلان ( ترلان ) Northern Goshawk Accipiter gentilis
قرقی Eurasian Sparrowhawk Accipiter nisus
پیغوی بزرگ Levant Sparrowhak Accipiter brevipes
پیغوی کوچک Shikra Accipiter badius
باز سپید در طول تاریخ از محبوبترین پرندگان شکاری برای بازداری بوده است. نام این پرنده در زبان انگلیسی Goshawk به صورت تحت اللفظی به معنی «قوشِ غاز» است و به توانایی آن در شکار پرندگان بزرگی چون غاز وحشی اشاره دارد. البته کاربرد سنتی این پرنده بیشتر برای شکار خرگوش، قرقاول، کبک و پرندگان آبزی متوسط بوده است. فقط ژاپنی ها به طور معمول از این پرنده برای شکار حیوانات بزرگی چون غاز و درنا استفاده می کردند.
در اروپای باستان این پرنده با لقب «پرنده کشاورزان» یا «پرنده آشپزی» شناخته می شد چراکه برای شکار انواع مختلف حیوانات خوراکی مناسب بود و در مقایسه با شاهین معمولی ( بحری ) انتخاب بهتری برای مردم عادی بود. شاهین معمولی هم پرنده شکاری بسیار محبوبی بود اما به دلیل محدودیت در نوع طعمه ها ( عمدتاً پرندگان متوسط ) و تکنیک های شکارگری بیشتر مورد استفاده اشراف و نجیب زادگان بود. در دوران نوین هم این پرنده محبوبیت و اعتباری همپای شاهین معمولی در میان بازداران دارد.
عکس باز (پرنده)

باز (تفت). باز، روستایی در دهستان دهشیر بخش مرکزی شهرستان تفت استان یزد ایران است. این روستا ۸۰ کیلومتر از مرکز یزد فاصله دارد. طبق آمار این روستا بیشترین سید را در تمام روستا های ایران دارد. این روستا در دوران خلفای راشدین مورد حمله عرب های مسلمان قرار گرفته است. محصولات کشاورزی این روستا عمدتاً بادام و گندم می باشد. در اطراف و حومهٔ روستا معادن سنگ زیادی وجود دارد. در طی هشت سال جنگ تحمیلی ایران و عراق دو شهید از این روستا به مهین تقدیم شده است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۱۱۶ نفر ( ۵۱خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس باز (تفت)

باز (شیمی). باز ( به فرانسوی: Base ) واژه "base" نخستین بار توسط شیمی دان فرانسوی به نام لوییس لمری مورد استفاده قرار گرفت [ ۱] ماده ای است که، محلول آبی آن یون های هیدروکسید ( - OH ) آزاد می کند، در صورت تماس لغزنده هستند، در صورت مزه کردن مزه تلخ دارند، وقتی با اسیدها واکنش دهند نمک تولید می کنند، باعث برانگیخته شدن برخی واکنش های شیمیایی می شوند ( کاتالیز باز ) و دریافت کننده پروتون از اهداکننده های پروتون هستند.
در تعریف دیگر، باز به هر ترکیب شیمیایی گفته می شود که وقتی در آب حل شود، به آن pH بیشتر از ۷٫۰ بدهد. سدیم هیدروکسید و آمونیاک نمونه هایی از بازهای ساده هستند.
باز نقطهٔ مقابل اسید است؛ چون اسیدها غلظت یون هیدرونیوم ( +H3O ) را در آب افزایش می دهند و بازها از غلظت این ماده می کاهند. واکنش بین یک باز و یک اسید را خنثی سازی می گویند.
اولین نظریه مدرن تعریف باز و اسید توسط سوانت آرنیوس ارائه شده است. طبق نظریه آرنیوس باز به صورت زیر تعریف می شود:
باز ماده ای است که در آب تجزیه می شود و یون های هیدروکسید ( - OH ) آزاد می کند. در نتیجه "باز" غلظت یون های هیدروکسید را در محلول آبی افزایش می دهد.
مطابق تعریف سوانت آرنیوس اسید نیز ماده ای است که در محلول آبی از هم جدا می شود و یون هیدروژن +H ( یک پروتون ) آزاد می کند.
خصوصیات عمومی باز عبارتند از:[ ۲]
• بازهای متمرکز شده یا قوی خورنده هستند و با مواد اسیدی به شدت واکنش نشان می دهند.
• محلول های آبی آن یا بازهای مذاب به یون ها تقسیم می شوند و رسانای الکتریسیته هستند.
• در واکنش ها با شاخص: بازها کاغذ قرمز لیتموس را به رنگ آبی درمی آورند، فنولفاتالین را صورتی، برگ بروموتیمول آبی را در رنگ طبیعی آبی خود نگه می دارند و متیل نارنجی رنگ را زرد می کنند.
• pH یک محلول بازی در شرایط استاندارد بیش از هفت است.
• بازها طعم تلخ دارند.
برای قدرت بازی از معیارهای گوناگونی استفاده می شود. برای قدرت ابربازها معمولاً از پروتون خواهی استفاده می شود که با افزایش میزان آن، قدرت بازی نیز افزایش می یابد. ثابت تفکیک بازی در مقیاس لگاریتمی ( pKb ) معیار دیگری است که برخلاف پروتون خواهی، با کاهش pKb، قدرت بازی افزایش می یابد.
• سدیم هیدروکسید در تولید صابون، کاغذ و فیبر مصنوعی استفاده می شود.
کلسیم هیدروکسید ( آهک خرد شده ) در تولید پودر سفید کننده استفاده می شود.
• کلسیم هیدروکسید همچنین برای تمیز کردن دی اکسید گوگرد استفاده می شود که از خروجی دودکش نیروگاه ها و کارخانه ها ایجاد می شود.
منیزیم هیدروکسید به عنوان یک آنتی اسید برای خنثی کردن اسید بیش از حد در معده و درمان سوء هاضمه استفاده می شود.
سدیم کربنات به عنوان محلول شستشو و برای نرم کردن آب سخت مورد استفاده قرار می گیرد.
سدیم هیدروژن کربنات به عنوان سودا در پخت و پز غذا، برای ساخت بکینگ پودر و به عنوان یک ضد اسید برای درمان سوء هاضمه و در کپسول آتش نشانی نوع سودا اسید استفاده می شود.
آمونیوم هیدروکسید برای حذف لکه های گریس از لباس استفاده می شود.
عکس باز (شیمی)عکس باز (شیمی)

باز (فیلم ۱۹۵۳). باز یا شاهین ( به انگلیسی: Falcon ) فیلمی هندی محصول سال ۱۹۵۳ و به کارگردانی گورو دات است. در این فیلم بازیگرانی همچون گیتا بالی، گورو دات، کی. ان. سینگ و جانی واکر ایفای نقش کرده اند.
عکس باز (فیلم ۱۹۵۳)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

باز (جانوران). باز (جانوران)(falcon)
باز
باز
باز
باز
باز
پرندۀ شکاری از راستۀ شاهین سانان. گرفتن، نگهداری، و تربیت باز برای شکار از قدیم رواج داشته است. خانوادۀ باز منقارهای قلاب شکل، پاهایی قوی و چنگال هایی ضخیم و قلاب مانند دارند. معمولاً تک زی اند و روی زمین، صخره، و درخت آشیانه می سازند. خوراک آن ها پستانداران و پرندگان کوچک، خزندگان، دوزیستان، ماهیان، و انواع نرم تنان است. نر و مادۀ آن ها معمولاً هم شکل اند و گاهی ماده ها بزرگ ترند. عقاب، ترلان، قرقی، قوش، هما، و کرکس بعضی از اعضای خانوادۀ بازند.

باز (شیمی). باز (شیمی)(base)
در شیمی، مادۀ پذیرای پروتون (یون هیدروژن). بازها ممکن است یون منفی داشته باشند، مانند یون هیدروکسید (OH-) که قوی ترین بازها است، یا مانند آمونیاک (NH۳) مولکول خنثی باشند (نیز ← اسید). آمونیاک باز ضعیفی است، زیرا فقط تعدادی از مولکول های آن پروتون می پذیرند.
OH- + H+ (aq)→ H۲O (l)
NH۳ + H۲O→NH+۴+ OH-
به بازهایی که در آب حل می شوند قلیا می گویند. بازهای معدنی معمولاً اکسید یا هیدروکسیدفلزات اند که با اسیدهای رقیق واکنش می دهند و تولید نمک و آب می کنند. بسیاری از کربنات ها نیز با اسیدهای رقیق واکنش می دهند و دی اکسید کربن آزاد می کنند. (نگاه کنید به جدول)

باز (موسیقی). تغییرمسیر به:
کاتمن، جان (۱۷۸۲ـ۱۸۴۲)

جدول کلمات

وا, گشوده

مترادف ها

base (اسم)
باز، ریشه، تکیه گاه، زمینه، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، مرکز، شالوده، ته، بناء، ته ستون، صدای بم، عنصر

falcon (اسم)
باز، قوش، سنقر، شاهین، توپ قدیمی

hawk (اسم)
باز، قوش، شاهین

goshawk (اسم)
باز، قوش قزل، الاطوفان

patulous (صفت)
باز، پهن، منبسط، گشوده، گشاده

full-blown (صفت)
کامل، باز، تمام، پر باد، تمام شکفته، کاملا افراشته

light (صفت)
خفیف، خل، چابک، باز، تابان، روشن، ضعیف، بی عفت، زود گذر، هوس باز، سبک، هوس امیز، اسان، اندک، سهل، سهل الهضم، کم، اهسته، سبک وزن، بی غم و غصه، وارسته، کم قیمت

open (صفت)
فراز، صریح، دایر، باز، اشکار، روباز، بی ابر، مفتوح، ازاد، در معرض، رک گو، بی الایش، فاش، علنی، سرگشاده، گشوده، واریز نشده، بی پناه

again (قید)
از نو، دوباره، پس، باز هم، باز، دیگر، مجددا، نیز، یکبار دیگر، مکرر، دگربار، بعلاوه، از طرف دیگر

nevertheless (قید)
باز، هنوز، ضمنا، با این حال

فارسی به عربی

ثانیة , صقر , مفتوح , هادی

پیشنهاد کاربران

شخار یا تلخینه.
تلخاب= باز، قلیا،
تیزاب= اسید،
زبان پارسی دارای دانشواژه های بایسته برای همه ی زمینه های دانشیک است و نیازی به وام واژه ندارد.
گشاده
ای نیلگون دریای من
باز آمدم، باز آمدم
باز آمدم، باز آمدم
ای جام و ای مینای من
باز آمدم، باز آمدم
اینک صدای پای من
باز آمدم، باز آمدم
باز آمدم، باز آمدم
یک لحظه ساکت، گوش کن!
...
[مشاهده متن کامل]

وآنگه باز آغوش کن
اینک صدای پای من
باز آمدم، باز آمدم
باز آمدم، باز آمدم
چون بلبلی پرپر زنان
سوی تو آیم ز آسمان
ای بلبل زیبا من
باز آمدم، باز آمدم
اینک صدای پای من
باز آمدم، باز آمدم
باز آمدم، باز آمدم
ای نیلگون دریای من
باز آمدم، باز آمدم
ای جام و ای مینای من
گریان و نالان آمدم
اینک صدای پای من
زار و پریشان آمدم
باز آمدم، باز آمدم

واژه باز از پارسی میانه 𐭡𐭠𐭰 ( bāz ) آمد است در عربی می شود یفتح این واژه صد درصد پارسی است.
منابع ها. فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ سخن
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ پهلوی به فارسی
فرهنگ ریشه واژگان فارسی
فرهنگ لغت عمید
باز: همانگاه : ( همانوقت )
خواهش:
من همه چیز را برت گفتم اگر پیش برادرت رفتی باز سخنان مرا برش بگو!
پاسخ:
درست است! اگر پیشش رفتم، باز ( همانگاه ) برش می گویم.
باز: پس: بعد. ( قیود افکار )
۱ - نخست واژه شناس شوید، باز در واژه شناسی دستک بزنید: اول واژه شناس شوید، بعد در واژه شناسی دستک بزنید.
۲ - نخست خانه را پُر از ارزن کنید، باز اندیشه ی زن کنید: اول خانه را پُر از ارزن کنید، بعد فکر زن کنید. ( هموتو یک زنک گوشتی )
بازان:پسان: بعداً.
باز، متضاد اسید: تلک، دارای کزه تل یا تلخ است.
با سلام
تمام بازها فارسی هستن
و باز به عنوان پسوند تورکیست
بازنگری، بازداشت، بازرسی، بازیافت و غیره تمامن فارسی هستن ولی باز به عنوان پسوند تورکیست
مثل کفترباز، بچه باز، دخترباز
واژه فارسی پسوند تورکی . نمونه ی این ترکیب برای پسوند چی هم وجود داره مثل آبدارچی، تماشاچی
...
[مشاهده متن کامل]

باز در اینجا معنی دوباره، بازی و غیره نمیده
باز به عنوان پسوند با معنی علاقه ، اعتیاد و دوست داشتن هست و از فعل بازلیق به معنی علاقه و دوستداشتن گرفته شده

( اسم )
نام پرنده ای شکاری
واژه باز کاملا پارسی است و ریشه پهلوی دارد این واژه هیچ ربطی واژه قوم های دیگر ندارد در عربی می شود یفتح این واژه یعنی باز هزار در صد پارسی است
منابع هافرهنگ لغت معین
فرهنگ بزرگ سخن
دو مرتبه
پرنده ای شکاری باچنگال های تیز
پرنده ای شکاری، با منقار خمیده، چنگال های قوی، و پرهای قهوه ای سیر که بیشتر در کوه ها به سر می برد و در قدیم آن را برای شکار کردن جانوران تربیت می کردند
* باز خشین: ( زیست شناسی ) [قدیمی] نوعی باز تیره رنگ با چشم های سرخ که پرهای پشتش سیاه است
...
[مشاهده متن کامل]

مکرراً، ازنو، دوباره ( در ترکیب با افعال ) : بازآوردن، بازایستادن، بازپرسیدن، بازدادن، بازگرفتن، بازگفتن، بازیافتن
۱. واحد اندازه گیری طول برابر با اندازۀ سرانگشتان تا آرنج.
۲. واحد اندازه گیری طول برابر با امتداد دو دست درحالی که دست ها به صورت افقی از هم بازشده
هر مادۀ حاصل از ترکیب اکسیدها با آب که در ترکیب با اسیدها، نمک و آب ایجاد می کند و رنگ کاغذ تورنسل در تماس با محلول آن آبی شود.
۱. [مقابلِ بسته] ویژگی پنجره، در، روزنه، و مانندِ آن که امکان ورود و خروج از آن وجود داشته باشد، گشوده.
۲. بدون پوشش: زخم باز.
۳. [مجاز] در حال کار و فعالیت: مغازه ها باز بود.
۴. گسترده، بدون مانع: دشت های باز.
۵. با فاصلۀ زیاد از هم: دست های باز.
۶. [مجاز] ویژگی ذهن خلاق، پویا، و دارای قدرت درک بالا: ذهن باز.
۷. بدون عامل بازدارنده، آزاد: فضای باز مطبوعاتی.
۸. [مجاز] ویژگی چهرۀ بدون اخم و شاد: چهرۀ باز، با روی باز از ما استقبال کرد.
* باز شدن: ( مصدر لازم )
۱. گشاده شدن، گشوده شدن، وا شدن.
۲. [مجاز] آمادۀ کار شدن، دایر شدن.
۳. [قدیمی] بازگشتن: به اصل باز شود فرع و هست نزد خرد / هم این حدیث مسلّم هم این مثل مضروب ( ادیب صابر: ۲۱ ) .
۴. کنار رفتن.
۵. گشوده شدن گره.
* باز کردن: ( مصدر متعدی )
۱. [مقابلِ بستن] گشودن، وا کردن.
۲. [مجاز] آمادۀ کار کردن، دایر کردن.
۳. کنار رفتن.
۴. گشودن گره.
۵. [مجاز] به روشنی بیان کردن یک مطلب پیچیده.
۶. روشن کردن رادیو یا تلویزیون.
۷. گشودن راه.
۸. [قدیمی] اصلاح موی سر یا صورت.
۹. عزل کردن.
۱۰. [قدیمی] منهدم کردن.
۱۱. [قدیمی] جدا کردن چیزی از چیز دیگر.
* باز گذاشتن: ( مصدر متعدی ) ‹باز گذاردن› گشاده گذاشتن، گشوده گذاشتن، واگذاشتن.
۱. = باختن
۲. بازی کننده ( در ترکیب با کلمۀ دیگر ) : آب باز، چترباز، شطرنج باز، گاوباز، قمارباز.
۳. علاقه مند به ( در ترکیب با کلمۀ دیگر ) : خروس باز، کبوترباز، گُل باز، رفیق باز.
۴. دارای مهارت در چیزی و عمل کننده به آن ( در ترکیب با کلمۀ دیگر ) : حقه باز، کلک باز.
۵. بازنده ( در ترکیب با کلمۀ دیگر ) : جانباز.
۱. دوباره، ازنو، دیگرباره: باز پیدات شد؟
۲. نیز، هم: اگر حتی یک ذره ملاحظه می کردی، باز غنیمت بود

باختن = با آهیختن
به واژه آهیختن رجوع شود؛ بطور ساده آهیختن = هیختن = اختن = ختن یا ختنه = انجام شدن کاری و گاهی به چم تبدیل شده یا تغییر یافته
باختن = مشغول بودن به جنب و جوش ( تغییرات )
بن مضارع آن باز می شود و بازار یا بیزینس هم همانطور که دوستان گفتن از بیختن یا باختن آمده یعنی بازی کردن امروزی یا مشغله یا سرگرمی
...
[مشاهده متن کامل]

=> بازی = مشغله و جنب و جوش
بازار= بیزار = تجمیع مشغله ( بیزی = busy ) = مشغله یا فعالیت
باز = پرنده شکاری ( پرنده ای که بال های خود را باز نگه میدارد ( همیشه مشغول )
این مغازه باز می باشد = این مغازه فعال ( مشغول ) می باشد
=> باختن = پرداختن و مشغول بودن

باز - پیمانه اندازه گیری برای درازا و چیزهای روان است انرا در پارسی هخامنشی بازیش میگفتند
بچاه سیصدباز اندرم من از غم او
عطای میر رسن ساختم ز سیصد باز.
شاکر بخاری ( از لغت فرس اسدی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

گرازه بیامد بسان گراز
درفشی برافراخته هشت باز.
فردوسی.
برآمد بر آن بام کاخ بلند
بدست اندرون شست بازی کمند

"باز" بن کنونی کارواژه باختن به چم بازی کردن است و "بازی" به ریخت "وازیگ" در زبان پهلوی کاربرد داشته.
سر شهریاران به رزم اندر است / ترا دل به بازی و بزم اندر است ( فردوسی )
پسوند باز که به گفته کاربر محمدی، گرایش وعلاقه مندی را می رساند بن کنونی باختن است مانند نرد عشق باختن، نرد خدمت باختن که پرداختن و مشغول بودن را می رساند:
...
[مشاهده متن کامل]

این من و ما بهر آن برساختی / تا تو با ما نرد خدمت باختی ( مولوی )
و پسوند باز که به چم پردازنده یا بازنده است دارای نمونه های فراوان است:
مهره و حقه است ماه و سپهر / که بشاگرد حقه باز رسد ( انوری )
ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکباز / نصفه ای پرکن بدان پیر دوالک باز ده ( سنائی ) [دوالکباز=قمارباز]
سرهای سراندازان در پای تو اولیتر / در سینه جانبازان سودای تو اولیتر ( خاقانی )
پاکبازان طریقت را صفت دانی که چیست؟ / بر بساط نرد در اول نظر جان باختن ( سعدی )
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع / شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع ( حافظ )
کاربرد پسوندِ "باز" و کارواژه "باختن" در شعر سعدی درخور نگرش است.

به آرش
اون باز نیست اون بوعاز هست بوغاز در ترکی یعنی تنگه و گلو و گلوگاه
مثال؛
نای این کارو نداریم ؛؛؛؛؛بو ایشه بوغازیم یوخ دور
باز به معنی علاقمندی، گرایش از ریشه " bağ" به معنی بستگی ، پیوند ، وابستگی و شکل " bağak" و " bağaz " گرفته شده
" bağak " با ساده شدن به شکل bak در فعل bakmak تغییر یافته که یکی از معانی آن وابسته بودن ، بستگی داشتن می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

işin yaxşı olub olmaması adamına baxır
خوب در آمدن یا در نیامدن کار به آدمش بستگی دارد .
" bağaz" با کاهش و حذف تلفظ " ğ= غین " به شکل " baaz " و سپس " baz " در آمده است که به معنی علاقمندی ( بستگی ) خاص یا میل شدید به انجام کار یا مشغولیت و یا علاقمندی خاص به تیپ خاصی از افراد ، می باشد .
مثال : top oynamağa bazım yox
علاقه ای به توپ بازی ندارم

پرنده ی شکاری به نام شاهین
هنگامی که در جایگاه پیشوند استفاده شود به معنی دوباره است مانند: بازخوانی، بازگفتن، بازطراحی، بازسازی، بازآیی. . .
هنگامی که در جایگاه پسوند استفاده شود بزرگ انگاری می کند مانند: دخترباز، قمارباز، خاک باز، رفیق باز . . . که باز از بازی می آید.
...
[مشاهده متن کامل]

هنگامی که در جایگاه واژه به کار رود به معنی گشودن، واز کردن چیزی است، نمونه: در را باز کن.

باز ( شیمی )
این واژه ایرانی - اروپایی است :
اسل این واژه در پارسی به شکل های:
بیخ ، بیز ، ویخ ، ویز ، ویژ به کار میرود و در زبان های:
base , basic , basis , baseball ( انگلیسی )
Basis , basieren , basisch ( آلمانی )
...
[مشاهده متن کامل]

به مینه ء اَسل ، پِی، بنیاد ، ریشه ، تَه ، بُن مینه میدهد وکه با آن واژه های گوناگونی را ساخته اند . در زبان پارسی این مینو ( معنی ) به شکل های زیر کاربرد یافته است :
بیخ : در پارسی به چهر : از بیخ و بُن
بیز : در کاربرد نام ابزار آمیختهء : آردبیز که آرد سَره و بیزیده را از ناسَره ، سَرَند و جُدا می کند.
ویخ و ویز در کارواژهء وَندی : آویختن و آویزیدن و آویراندن : به بُن چیزی یا کسی وست و وسل ( وصل ) شدن یا کردن است مانند : گردنبند را از گردن آویختن = گردن بیخ است و آن گردنبند را نگه می دارد.
ویژ : به دیس ویژه و ویژگی : کسی یا چیزی که اسل و اساس و ناهمتا و بی همتا از دیگرها و دیگران است .
واژهء باز یا قلیایی در شیمی :
میتوانیم به جای باز یا قلیایی از واژهء پارسی :
بیز یا بیزه یا اَبیز بهره ببریم ، با این ستود که این بُنپار و عنصر پایه و بُن و بیز یا اَبیز ماده ها است .
به جای اَسید هم از واژه ء پارسی :
اَتیز چون واژهء اَسید از دو بخش : اَس - اید ساخته شد: که : اَس به مینهء تیز از نگر بو در زبان یونانی است چون این ماده بوی تند و تیزی دارد و - اید همان - اید پارسی برای نمونه در خُشکید : خُشک - اید است که نشانهء ویژگی تیزی و تندی است.
باید در نگر داشت که بسیاری از واژه های اروپایی بسیار نخستینی ( ابتدایی ) ساخته شده اند ولی چون به چهر نومَده ( مُدرن ) به پارسی درآمده اند ، می انگاریم که این پدیده از آغاز با این نام آفریده شده در سورتی که انسان ( مَنِشی ، مَشی ) روی آن ها نام گذاشته و آن هم نام گذاری بسیار ساده و بیشتر با یکمین مینه ای که به زهن اش می گذشته و به دید ما نام گذاری آنان بسیار پیچیده می نماید.
نیک است پژوهیده شود که واژه های : باختن و بازیدن و بازی کردن در پارسی و buisy و buisiness در انگلیسی با ریشهء بیخ ، بیز ، ویخ ، ویز و ویژ پیوند و رَبتی دارند ؟

باز: در پهلوی اپاچ apāč بوده است.
( ( به دو هفته گردد تمام و درست
بدان باز گردد که بود از نخست. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 204 )
باز :پرنده شکاری. با همین ریخت در پهلوی کاربرد داشته است.
...
[مشاهده متن کامل]

( ( ز مرغان مر آن را که بد نیک تاز
چو باز و چو شاهین گردن فراز ) )
همان ص 254

اپن
پرنده ای شکاری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس