بار

/bAr/

مترادف بار: پاس، دفعه، مرتبه، مرحله، مره، نوبت، وعده، وهله، بر، ثمر، ثمره، حاصل، محصول، میوه، بنه، توشه، حمل، محمول، محموله، شرفیابی، رستوران، کاباره، مشروب فروشی، میخانه، ثقل، گرانی، وزن، اجازه، رخصت، کود، جنین، رنج، مشقت

معنی انگلیسی:
bar, barroom, brunt, cafe, cargo, charge, consignment, encumbrance, freight, fruit, goods, lading, load, pack, public house, ruck, sitting, stretch, tax, time, traffic, weight, yield, burden, alloy, coat, court, audience, turn, bar(room), boot

لغت نامه دهخدا

بار. ( اِ ) پشته قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت. ( برهان ). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره. ( برهان : کاره ).حمل و بسته و هر چیز که برای حمل کردن فراهم کنند. ( ناظم الاطباء ). چیزی که بر سر و پشت و مرکب بردارند.( رشیدی ). مجموعه دو لنگه یعنی دو عدل که بر ستور حمل کنند. باری که بر سر و پشت و مانند آن گذارند و با لفظ کشیدن و برداشتن و برتافتن و گرفتن مستعمل است. ( آنندراج ). پشته خروار. ( غیاث ). باری که به پشت وغیره بردارند. بسته قماش. ( سروری ). بمعنی حمل یعنی محمول انسان یا حیوان. ( شعوری ج 1 ورق 160 ). آنچه بر پشت ستور یا آدمی نهند بردن را. حَمْل. ( ترجمان القرآن ). بُنه :
گُسی کرد [ رستم ] بار و بیاراست کار
چنان چون بود درخور کارزار...
بشد با بنه اشکش تیزهوش
که دارد سپه را بهر جای گوش.
فردوسی.
هم آنگه سوی کاروان شد بدشت
شتر خواست تا پیش او بر گذشت
گزین کرد از آن اشتران سه هزار
بدان تا بنه برنهادند بار.
فردوسی.
که گر خر نیاید بنزدیک بار
تو بار گران سوی پشت خر آر.
فردوسی.
زمانه حامل هجر است و لابد
نهد یک روز بار خویش حامل.
منوچهری.
شب تار و بیابان دور و منزل
خوشا آنکس که بارش کمترک بی.
باباطاهر.
نیست خبر سَرْت را هنوز کنون باش
چون نسپرده ست پای تو خر با بار.
ناصرخسرو.
چون شترمرغ نه چو مردم حر
بار را مرغ و خایه را اشتر.
سنایی.
هستم از استمالت دوران
چون شترمرغ عاجز و حیران
نیستم اندر این سرای مجاز
طاقت بار و قوت پرواز.
سنایی.
از هر خری تو خرتری و من اگر ترا
چون خر ببار درنکشم از تو خرترم.
سوزنی.
جداگانه از بهر سالارشان
بسی نقد بنهاد در بارشان.
نظامی.
چند دیناری بحضرت خواجه آورد و نیازمندی بسیار کرد خواجه فرمودند که ازین عدلی بوی بار می آید صورت حال را بازنما آن سوار گفت که سه ماه است که هفت شتر من غایب شده است. ( انیس الطالبین نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ص 127 ). || غله و جز آن. آنچه در دیگ ریزند از حبوب و بُقول و گوشت و جز آن پختن را. مظروف دیگی. مظروف ظرفی. هر چیز که آنرا خورند. ( برهان ). قوت و خوراک هرچه باشد. ( ناظم الاطباء ). خوردنی. محصول و بَرِ زمین یا درخت. تره بار. خشکبار.خشکه بار. خواربار. سربار: و کار بر شهر تنگ شده بودچه ارتفاعات نواحی به سلطانیان برمی داشتند یک من بار در شهر نمی شایست بردن. ( راحة الصدور راوندی ). و محافظت بجائی رسید که هیچ متصرف را مجال تصرف در یک من بار و یک حبه زر نماند. ( تجارب السلف هندوشاه ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دریا نورد فرانسوی ( و . دونکرک ۱۶۵٠ - ف. ۱۷٠۲ م . ) وی نخست تحت فرمان رویتر در هلند خدمت کرد ولی چون آن دولت با فرانسه داخل جنگ شد باز به وطن خود باز گشت و به واسطه فتوحات خویش شهرت یافت . لوئی ۱۴ او را به سمت کاپیتن جهازات منصوب و وی را وارد نجبا کرد و بریاست اسکادرون رسانید . وی در همه عملیات دریایی جنگ اتحادیه آو گسبورگ مهارت خویش را نشان داد .
( اسم ) جایی در مهمانخانه یا خانه که در آنجا مشروب نوشند و مزه خورند .
دهی از لار

فرهنگ معین

( اِ. ) ۱ - اجازه ، رخصت . ۲ - اجازة حضور نزد شاه یا امیر. ۳ - دفعه ، مرتبه .
یافتن (تَ ) (مص ل . ) اجازة ورود به بارگاه شاه یافتن .
(رّ ) [ ع . ] (ص . ) نیکوکار.
(ص . ) بزرگ ، بزرگوار.
(پس . ) به صورت پسوند در آخر برخی واژه ها معنای ساحل ، کنار و انبوهی می دهد مانند: جویبار، زنگبار.
[ په . ] ( اِ. ) ۱ - آن چه که بر دوش انسان یا پشت چهارپا حمل شود. ۲ - جرمی که در اثر اختلال دستگاه گوارش بر روی زبان پیدا شود. ۳ - میوة درخت ، بر. ۴ - مترادف کار. ۵ - سنگینی . ۶ - گناه . ۷ - بچه ای که در شکم مادر است . ۸ - ثروت ، تمول . ۹ - مشقت ، رنج . ۱
[ فر. ] ( اِ. ) میخانه ، جایی که در آن سرپایی نوشابه و خوراک خورند.

فرهنگ عمید

بسیار خیّر، نیکوکار، صالح.
۱. بزرگ، جلیل، بارفعت: باراله، بارخدا، بارپروردگار، ایزدبار، خالق بار، ذوالجلال بار.
۲. (اسم ) = بارخدا
اجازۀ ورود به حضور پادشاه.
* بار خواستن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. اجازۀ حضور خواستن، اذن ورود خواستن.
۲. اجازۀ ورود به بارگاه پادشاه خواستن.
* بار دادن: (مصدر لازم ) [قدیمی] اجازۀ حضور دادن، اذن ورود دادن.
* بار یافتن: (مصدر لازم ) [قدیمی] اجازۀ ورود به بارگاه شاه یافتن، به حضور پادشاه رسیدن.
* بار عام: [قدیمی] اجازۀ ورود همگان به بارگاه شاه.
واحد اندازه گیری فشار جو، تقریباً برابر با فشار یک اتمسفر.
۱. محلی مانند رستوران که در آنجا نوشابه های الکلی عرضه می شود.
۲. پیشخوانی در هتل، رستوران، و مانندِ آن که برای عرضۀ نوشابه های الکلی به کار می رود.
۳. قفسۀ مخصوص نگهداری مشروبات الکلی.
ساحل، کنار، جای انبوهی و بسیاریِ چیزی: جویبار، دریابار، رودبار، زنگبار، هندوبار.
۱. = باریدن
۲. بارنده، ریزنده، پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آتشبار، اشک بار، خون بار، گهربار، مُشک بار، مروارید بار.
دفعه، مرتبه، کرت: یک بار، دو بار، سه بار.
۱. آنچه به وسیلۀ انسان، حیوان، وسیلۀ نقلیه، یا چیز دیگر حمل می شود.
۲. بچه ای که در شکم مادر است، جنین.
۳. میوه، بَر.
۴. مفهوم، معنی: بارِ عاطفی سخن.
۵. [مجاز] وظیفه، مسئولیت: بار زیادی بر دوشش بود.
۶. مس و سایر فلزات که با سیم و زر مخلوط کنند.
۷. (کشاورزی ) کود.
۸. (پزشکی ) جِرمی که در اثر اختلال دستگاه گوارش بر روی زبان پیدا می شود.
* بار آوردن: (مصدر لازم )
۱. میوه آوردن درخت، میوه دادن، ثمر دادن: برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱: ۹۷ ).
۲. (مصدر متعدی ) پرورش دادن فرزند، تربیت کردن.
* بار بردن: بردن بار از جایی به جای دیگر، به پشت کشیدن بار.
* بار بستن: (مصدر متعدی )
۱. بستن بار، به هم بستن و پیچیدن چیزی برای حمل کردن به وسیلۀ چهارپا یا گاری یا اتومبیل و امثال آن ها.
۲. (مصدر لازم ) [مجاز] سفر کردن.
۳. (مصدر لازم ) آماده برای سفر شدن: گو میخ مزن که خیمه می باید کند / گو رخت منه که بار می باید بست (سعدی۲: ۷۱۶ ).
* بار خاطر: [قدیمی، مجاز] آن که موجب زحمت و اندوه هم صحبت و هم نشین خود بشود.
* بار دادن: (مصدر لازم )
۱. میوه دادن درخت، بر دادن.
۲. گل دادن گیاه.
۳. (کشاورزی ) کود دادن به زمین.
* بار دل: [مجاز] غم، غصه، اندوه، اندیشۀ روزگار.
* باروبندیل: [عامیانه] اسباب و اثاث و خرده ریز که کسی با خود از جایی به جای دیگر می برد.
* باروبنه: اسباب و اثاث و لوازم زندگی که به جایی حمل کنند: که ما ماندگانیم و هم گرسنه / نه توشه ست ما را نه باروبنه (فردوسی: ۸/۷۶ ).
* زیر بار رفتن:
۱. باری بر دوش گرفتن.
۲. [مجاز] عهده دار شدن کاری یا پذیرفتن امری بر خلاف میل.

فرهنگستان زبان و ادب

{cargo} [حمل ونقل هوایی] هرنوع باری که هواپیما حمل کند، غیراز مسافران و چمدان های آنان؛ در هواپیمای نظامی، هر باری به جز انسان و تسلیحات و وسایل شخصی سرنشینان
{load} [پزشکی] مقدار قابل اندازه گیری تولید اندامگان بیماری زا که در ابتلا به بیماری و وخامت و پیش آگهی بیماری مؤثر است
{load} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] مقدار داده هایی که ازطریق شبکه منتقل می شود
{charge ? electric charge} [فیزیک]
[حمل ونقل دریایی، حمل ونقل ریلی] ← محموله

گویش مازنی

/baar/ بگو – حرف بزن & اولین مرحله ی غوزه گرفتن بوته ی پنبه که چند کاسبرگ سبز آن را بپوشاند & بار حیوان بارکش برابر با دولنگه - دفعه ۳نتیجه و ثمر

واژه نامه بختیاریکا

به بار
سربار؛ عیال؛ خانواده؛ بچه بارُو
معادل فارسی ندارد اما تقریبا معنی مورد میدهد؛ درباره. مثلاً زِ بارس اِگن یعنی در موردش میگن
هفتاد تا نود کیلو بار
پِر؛ بِر؛ دُو؛ پستا ( پسدا ) ؛ رَه؛ سَفَر؛ فرقه کِرَت؛ گُهرِه؛ دَوال؛ رَو؛ لِندِه؛ وار؛ ولا؛ وِلی

دانشنامه عمومی

بار (راینلاند فالتس). بار ( به آلمانی: Baar ) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در ماین - کبلنتس واقع شده است. [ ۲] بار ۸۰۹ نفر جمعیت دارد.
عکس بار (راینلاند فالتس)عکس بار (راینلاند فالتس)عکس بار (راینلاند فالتس)

بار (فیلم). بار ( اسپانیایی: El bar ) یک فیلم دلهره آور کمدیِ سیاه به کارگردانی آلکس د لا ایگلسیا است که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد. این فیلم در شصت و هفتمین جشنواره بین المللی فیلم برلین به نمایش درآمد. [ ۱] [ ۲]
ماریو کاساس
بلانکا سوآرس
آلخاندرو آوادا
کارمن ماچی
ترله پابز
سکون د لا روسا
• خواکین کلیمنت
عکس بار (فیلم)

بار (مجارستان). بار ( به مجاری: Bár ) یک شهرداری در مجارستان است که در ناحیه موهاچ واقع شده است. [ ۱] بار ۹ کیلومتر مربع مساحت و ۵۲۲ نفر جمعیت دارد.
عکس بار (مجارستان)عکس بار (مجارستان)عکس بار (مجارستان)عکس بار (مجارستان)عکس بار (مجارستان)

بار (محاسبات). بار ( به انگلیسی: Payload ) که در علوم رایانه به عنوان بار محاسباتی یا محموله محاسباتی عنوان می شود، بخشی از داده های ارسالی است که می تواند خود پیام مورد نظر واقعی باشد. سرصفحه ها و فراداده ها فقط برای فعال کردن تحویل بار ارسال می شوند. [ ۱]
در زمینه بدافزارهای رایانه ای، یک ویروس یا کرم رایانه ای، بار محاسباتی از بدافزار است که اقدامات مخربی را انجام می دهد.
این اصطلاح از حمل و نقل وام گرفته شده است، جایی که بار به بخشی از محموله اشاره دارد که هزینه حمل و نقل را پرداخت می کند. [ ۲]
اکسپلویت
باج افزار
• روت کیت
عکس بار (محاسبات)

بار (مکان). بار ( به انگلیسی: bar ) یا پاویون ( گاهی به آن میکده یا میخانه نیز گفته می شود ) محلی برای فروش و نوشیدن نوشیدنیهای سرد و گرم و به طور معمول الکلی مانند آبجو، شراب و انواع کوکتل و غیر الکلی مانند آب میوه و قهوه است. [ ۱]
عکس بار (مکان)

بار (نیشابور). بار شهری در بخش مرکزی شهرستان نیشابور و در استان خراسان رضوی ایران است و در دره های رشته کوه بینالود، با فاصله ۵۵ کیلومتری شمال غرب نیشابور قرار گرفته است. این شهر در مختصات جغرافیایی ۵۸ درجه و ۴۳ دقیقه طول شرقی و ۳۶ درجه و ۳۰ دقیقه عرض شمالی، در ۲۷ کیلومتری شمال غربی شهر نیشابور و ۸۰ کیلومتری شهر مشهد قرار گرفته است. رودخانه بار نیز در کنار این شهر واقع شده است. این شهر یکی از مراکز مهم تولید سیب قرمز در ایران و در منطقه جنوب غرب آسیا است؛ سالانه هزاران تن از سیب قرمز و سیب زرد این شهر، به کشورهای همسایه ایران از جمله عراق و ارمنستان صادر می شود. رهبر ایران به نقل خودش با سادات این شهر دوستی پنجاه ساله دارد؛ او در سال ۱۳۶۵ در زمان تصدی پست ریاست جمهوری جلسه هیئت دولت را در این شهر که در آن زمان روستا بود تشکیل داد.
شهر بار دارای آبشار زیبایی است که در دل کوه و در میان باغ های گردو قرار گرفته است که می توان آن را مهم ترین جاذبه گردشگری در این شهر دانست. از میوه های اصلی و وافر آن می توان به سیب، هلو، گردو، گلابی، زردآلو و آلو اشاره کرد. مردم بار به چهار طایفه تقسیم می شوند: قاضی، عرب، غضنفری، عام و به سه دسته سید حسینی، سید رضوی و عام ( باری ) تقسیم می شوند. زنان در بار با رنگ شالهایشان شناخته می شوند، بدین صورت که کسانی که شال سبز سر می کنند سید و شال سفید، آبی، و قهوه ای نشانه عام بودن آنهاست. بار دارای ۴ امامزاده می باشد. شهر بار از سطح دریا ۱۶۷۰ متر ارتفاع دارد و آب و هوای آن، معتدل و کوهستانی با زمستان های سرد و تابستان های معتدل است. آرامگاه های چندین امام زاده در داخل و اطراف شهر بار، پیدایش اشیاء قدیمی در درون این شهر و همچنین منابع مکتوب باقی مانده متعلق به قبل از حمله مغول، به قدمت بیش از هزار سال این شهر اشاره دارد.
مردم شهر بار امروزه به زبان فارسی با گویش نیشابوری سخن می گویند، مسلمان و پیرو مذهب شیعه دوازده امامی هستند.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این شهر ۴٬۱۲۱ نفر ( در ۱٬۱۴۵ خانوار ) بوده است. [ ۱]
درآمد مردم شهر بار از فعالیت های زراعی، باغداری و دامداری تأمین می شود. گروهی نیز، در امور خدماتی و صنایع دستی اشتغال دارند. زمین های زراعی به شیوه آبی و دیم کشت می شوند. مهم ترین محصولات زراعی و باغی این شهر شامل جو و سیب، آلو، گیلاس، هلو، گلابی، زردآلو و آلبالو است. سیب شهر بار شهرت فراوانی دارد و به خارج از ایران صادر می شود. مراتع غنی و سرسبز پیرامون شهر موجبات رونق دامداری و تولید گوشت و فراورده های لبنی را فراهم آورده است. پرورش زنبور عسل نیز، در این شهر رواج دارد. مردم شهر بار به ویژه زنان، ضمن همکاری در فعالیت های کشاورزی و دامداری به تولید صنایع دستی قالی و فرش می پردازند.
عکس بار (نیشابور)عکس بار (نیشابور)عکس بار (نیشابور)عکس بار (نیشابور)عکس بار (نیشابور)عکس بار (نیشابور)

بار (هرمزگان). بار یا بارو روستای کوچکی از توابع بخش کوخرد شهرستان بستک و در غرب استان هرمزگان در جنوب ایران. این روستا زیر کوه بارو واقع شده است. [ ۱] [ ۲]
محدوده روستا از شمال رشته کوه ناخ و بر بار، از جنوب کوه و راه لاور شیخ، از مغرب بهر بارو و روستای تخت گرو، و از سمت مشرق به پر درو منتهی می شود. [ ۳]
روستای بارو دارای زمین حاصل خیزی است که سبزیجات صیفی وشتوی در آن کاشته می شود. همچنین دارای زمین کشت دیم است که می توان در حدود ۱۰۰ من جو و گندم بذر کاشت. [ ۴] دارای چشمهی کوچکی است که بعد از پرشدن استخر، مزرعه را آبیاری می نماید. [ ۵]
این روستا در شرق روستای بربار قرار دارد. و در حدود ۴۰۰ اصله نخل آبی و دیم دارد، دارای ۵ باب آب انبار برکه و ۲ باب مسجد و یک باب مدرسه است. آرامگاه یکی از پیران طریقت و علم و شریعت در بدو ورود به این روستا واقع است. این عالم جلیل به نام: شیخ داوود مشهور بوده است. جادهٔ سواره رو خاکی دارد. [ ۶] [ ۷]
جمعیت این روستا بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۱۱۳ نفر ( ۲۳ خانوار ) بوده است. [ ۸] که از اهل سنت و از شاخه شافعی[ ۶] هستند یعنی از پیروان امام محمد ادریس شافعی می باشند. مردم این روستا به زبان فارسی ( به گویش محلی ) صحبت می کنند.
عکس بار (هرمزگان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

بار (رقص). بار (رقص)(barre)
(یا: میله تمرین) میله ای چوبی که در امتداد دیوارهای استودیوی باله به ارتفاعِ کمرِ رقصندگان نصب شده و برای کمک به حفظِ تعادلِ آنان در نخستین جلساتِ تمرین به کار می آید.

بار (زمین شناسی). بار (زمین شناسی)(load)
در علوم زمین، مواد انتقال یافتۀ همراه رودخانه، شامل مواد سطح یا داخل آب (بار معلّق) و مواد شناور یا غلتان در امتداد بستر رودخانه(بار بستر). بار رودخانه طی سیلاب، که تخلیۀ بار به بالاترین حد خود می رسد، بیشتر است.

بار (مقیاس ). بار (مقیاس )(bar (physics))
یکای فشار، برابر با ۱۰۵ پاسکال، ۱۰۶ دینبر سانتی متر مربع، حدود ۷۵۰ میلی متر جیوه، و۰.۹۸۷ اتمسفر. استفاده از یکای کوچک تر آن، میلی بار برابر با یک هزارم بار، در بین هواشناسان متداول است.

جدول کلمات

محموله

مترادف ها

charge (اسم)
حمله، مسئولیت، اتهام، بار، تصدی، وزن، هزینه، عهده، خرج، مطالبه، مطالبه هزینه، عهده داری

burden (اسم)
مسئولیت، بار، گنجایش، وزن، بار مسئولیت، طفل در رحم

bar (اسم)
تیر، میل، بار، وکالت، میله، مانع، شمش، خط، میکده، بار مشروب فروشی، دادگاه، نرده حائل، هیئت وکلاء، سالن مشروب فروشی، بند آب، جای ویژه زندانی در محکمه

admittance (اسم)
ورود، دخول، تصدیق، بار، اجازهء دخول، گذرایی، هدایت ظاهری

load (اسم)
مسئولیت، بار، محموله، کوله بار، بار الکتریکی، عملکرد ماشین یا دستگاه

cargo (اسم)
بار، بار کشتی، محموله دریایی

restaurant (اسم)
بار، میخانه، رستوران، کافه

alloy (اسم)
بار، عیار، درجه، ماخذ، الیاژ فلز مرکب، ترکیب فلز با فلز گرانبها، الودگی، شایبه

audience (اسم)
بار، حضار، مستمعین، ملاقات رسمی، شنودگان

loading (اسم)
بار، محموله، بارگیری، عمل پرکردن تفنگ باگلوله، بارکنش، امیختن مواد خارجی به شراب

barroom (اسم)
بار، بار مشروب فروشی، سالن مشروب فروشی، بار یا پیاله فروشی، نوشابه فروشی

fruit (اسم)
بار، سود، فایده، میوه، ثمر، شایه

brunt (اسم)
ضربه، بار، لطمه

fardel (اسم)
بار، بسته، بقچه، کوله بار

freight (اسم)
بار، بار کشتی، کرایه، باربری، کرایه کشتی

freightage (اسم)
بار، بار کشتی، کرایه، باربری، کرایه کشتی

onus (اسم)
بار، تعهد

ligature (اسم)
بار، بند، نوار، رشته، خط ارتباط، شریان بند، رباط، کلید کوک سازهای زهی، بخیه زنی، زخم بند، شریان بندی، خط پیوند، دو یا چند حرف متصل بهم

encumbrance (اسم)
بار، گرفتاری، قید، مانع، گرو، اسباب زحمت، سربار

فارسی به عربی

اجرة , جمهور , حمل , شاحن , شحن , عبء , مدخل , مسوولیة , وطاة
( بار(در فلزات ) ) سبیکة

پیشنهاد کاربران

بار= با بارگاه و دربار مثلا حضرت باری تعالی جل و جلاله که با صنعت استعاره مصرحه بدون بکار بردن نام حضرت پروردگار همه میدانند که غیراز حضرت پروردگار جلت عظمته کسی بارگاه نشین نیست. . واز این گونه استعارات مصرحه حافظ بخوبی بهره جسته نمونه دوبیت استعاره مصرحه از حضرت حافظ بی منفعت نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

ترسم از آنکه بیفتد از سخن. . . . طوطی طبعم ز عشقِ شّکّر و بادام دوست. . . اینجا بدون اینکه بگوید لب شیرین صریح گفته شکر و بدون اینکه بگوید چشم بادامی گفته بادام دوست یا این بیت ذیل بدون اینکه بگوید چشمان نرگس مستت فرموده. . . . . . نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری، ، ، ، حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد. . . . . پس بعضی خصیصه ها و شهرت ها احتیاج به بردن نام ندارد و بارمقام و جایگاه خداوندی جل وجلاله است تا بگوییم حضرت باری جلت اسمائه مشخص است ولی اگر بگوییم باری یعنی تکرار و تاکید توصیه است

بار، بارگفتم که بارِ بار، و، بَر، بردار برو،
بارفروشان میروی هروقت که بارِ ماوباران میرسد
بیتی از اشعار خودم مصیب مهرآشیان در صنعت جناس وقتی واژه ای بیک شکل بیک جنس با معانی متفاوت در نظم می آیددر وزن عروضیان جدید و قدیم به آن صنعت جناس میگویند. حال معنی بیت بارباریعنی مکررتکرارکردم که بارِ بار که باری که بار درخت یا محموله و یا روی چراغ بار است که این بار باز در صنعت ایهام وابهام مبهم است وبَ بیابان و صحاری و دشت را بر میگویند بردار و برو. . . ولی تو به شهر بار فروشان مازندران که در نزدیک ساری است میروی تا بارِ محصول ما و باران یا بار آن که باز در صنعت ایهام معنی مبهم است چون بار آن اشاره بدور و یاد فردی یا عشقی خاص که شاخص است و با یک آن آن شخص مشخص. میشود. لذا واژه ایهام از خط کوفی غلط خوانده شده و همان گونه غلط تدریس شده ودرست آن ابهام است که به معنی مبهم است ولی ایهام هیچ مصدر ریشه داری ندارد
...
[مشاهده متن کامل]

توجه:
ابرو را نوشتم از بَر ماخوذ است چون بالای چشم است مجاز با علاقه محلی و توضیحات دیگر
ولی در انگلیسی ابرو ayebrow ( ایبرُو ) که aye چشم و brow پیشانی است و ظاهرا از انگلیسی ریشه مشترک دارد ولی در کتب تاریخی از جمله دیوان حافظ کلمه ابرو وجود دارد و باید دید ریشه کدام مقدم است و کدام ماخوذ از دیگریست
...
[مشاهده متن کامل]

مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو

این سایت بعضا پستها را منتشر نمیکند یا ابتدا منتشر و بعد حذف میکند
در مفهوم بار من ابتدا مطالب اصلی را نوشتم که منتشر شد و بعد توضیحات بعدی را ولی مطلب اصلی را بعدا حذف نموده است و دیگر در این سایت چیزی نمی نویسم
حمل
واژه بار
معادل ابجد
تعداد حروف 3
تلفظ bār
نقش دستوری اسم
ترکیب [قدیمی]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی bAr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
واژه بار از ریشه ی باریدن پارسی است.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
...
[مشاهده متن کامل]

واژه باریدن
معادل ابجد 267
تعداد حروف 6
تلفظ bāridan
ترکیب ( مصدر لازم ) [پهلوی: vārītan]
مختصات ( دَ ) ( مص ل . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار

اصلاحیه:
پرواز احتمالا از بر فراز مشتق شده باشد و بعید است که پر باز ( گشوده ) باشد
پرواز کن یعنی برفراز شو نه اینکه پر باز کن
اگر چه فراز خود مشتق از "فر" است که گفتیم "فر" از" بر " هست
سلام مجدد بعد از چند روز یک چیزی برایم از مفاهیم بر و بار احراز شد اینکه بر با پر از یک ریشه هست
پر در کلمات پرواز ، پرنده، پرش و پریدن و پروانه هم مثل پر در پرچین همان" بر" با مفهوم بالا و اوج است که حال باید ببینیم بر اصالت دارد یا پر؟
...
[مشاهده متن کامل]

برنده هم یعنی کسی که بالاتر از بقیه است
پر چیزی که بالا میبرد، و مجاز است پرواز همان پرباز است . باز در مفهوم گشوده ( نه تکرار ) است
پرنده هم یعنی بالا رونده
پریدن هم در مفهوم اوج گرفتن و بالارفتن با جهش می باشد
"پر " در کلمه پردازش می خواهد مفهوم برداشت را ایجاد کند و برداشت یعنی برداشتن و بالا آوردن برای حمل یا استفاده که البته برداشت در پردازش انتزاعی و به مفهوم فرآوری کلمه و جمله یا برنامه ای در دستگاه و استفاده است
گفتم فرآوری،
"فر " هم از بر گرفته شده هست
فر به معنی شکوه و عظمت و بالابودن و در اوج بودن است
فرنگیس = بر انگیز ( یعنی دلربا ) انگیزه را تحریک می کند بالا میآورد
"پر" در پرداخت هم در مفهوم بر هست و از همان برداشت
مثل بر در کلمه برنامه که یعنی نوشته ای که که برای اجرا در دستور کار و روی کار است که رو در مفهوم بالا است ( ر . ک به توضیحاتم در مورد رو )

یک نکته دیگر هم در این فراز یادم رفت و حیفه نگم اینم بگم و تمام
و آن کلمات اَبر ، اَبرو و اَبَر هم از خانواده بار و بر به معنای بلند و بالاتر است
ابرقدرت یعنی قدرت بالاتر ( قویتر ) یا ابر رایانه
...
[مشاهده متن کامل]

ابر چون در قسمت بالای سر ماست و ابرو بالای چشم است و مجاز با علاقه محلی
پس " بار و بَر " با مفاهیم بلند و بالا و والا، ریشه ی خیلی از لغات با مفهوم بلند و بلندی و بلندا و بالا است
برداشتن یعنی بالا داشتن بلند کردن
دوست داشتید منتشر کنید

باران مثل دوران بنظر قید حالت است اشتباهی نوشتم اسم فاعل
ممکنه در نوشته های من ابراداتی ناشی از کم توجهی و خستگی باشد
و در پایان عذرخواهی بابت تصدیع اوقات عزیزان
متصدیان آبادیس در لیست لغات معانی بالا، والا و بلند رو هم مد نظر قراردهند که از مفاهیم اصلی کلمه بار است
تکمیلی
عرض شد بار معنی اجازه نمی دهد
مثلا در لغات بار ِعام و بارنامه
بارعام یعنی تشرف عوام بر بارگاه ( دربار )
بارنامه یعنی نوشته ای که دال بر اجازه برداشتن و بلند کردن کالا ( جهت حمل یا هرچه ) است
...
[مشاهده متن کامل]

در اینجا نامه به معنای مجوز و نوشته است نه بار
مثل گواهی نامه یعنی نوشته ای که تخصصی را گواهی کرده
مثل وصیتنامه یعنی نوشته ای که توصیه ای را در بر دارد

تکمیلی:
پرچین = بر چین = چینش بالای دیوار باغ
برجسته = بالا جسته = بیرون زده
برازنده = بر آزین یعنی آزین و زینت قویتر و برتر و بالاتر
همان برتر = بالاتر
پس بار یعنی بالا ، والا و بلند
برج و بارو یعنی برج و بلندای آن برج و بالای آن
در ضمن" بار " و "بر " از یک خانواده است
بر و بار به معنای میوه هم یعنی آنچه بر فراز و بلندای درخت هست
بر فراز کوه
زبردست
برنامه ( یعنی نامه هایی که قراره بیاد بالا بالا بیاد و اجرا بشود نامه خود مفاهیمی دارد )
...
[مشاهده متن کامل]

بر ازنده
بر ( بر و بوم )
پرچین - بر چین ( چیدمان بلند باغ )
و . . .

همان بار به معنای میوه هم منظور آنچه درخت حامل شده در مفهوم بار توضیح دادم که ریصه از بلند هست . بار به معنای اجازه هم مثل بار عام که از سوی پادشاه صادر میشد به همان مفهوم بلند و بلند مرتبه است یعنی اجازه
...
[مشاهده متن کامل]
شرفیابی بر مقام عالی ( بلندپایه ) برای عوام و بارنامه که مجوز برداشتن و حمل کردن خست برداشتن = بلندکردن

بار = بلند ، بالا، والا
بلند و بالا از یک ریشه و یک خانواده هستند
در نتیجه
بارالها = خدای بلند مرتبه ( والا، بالا ) مرتبه
بارگاه = جایگاه بلند ( والا )
باری تعالی= بلند مرتبه ( خدا ) والا مقام
...
[مشاهده متن کامل]

میز بار = میز بلند
بارانداز = بلند کردن و بر زمین انداختن
بردبار = توانمند ( توان بالا )
برج و بارو = برج و بلندای برج
دربار = جای بلند و والا مرتبه
بار = آنچه جهت حمل باید بلند شود ( برداشته شود )
باردار = کسی یا چیزی که چیزی را با خود بلند کرده ( برداشته ) و حمل میکند مثلا زن باردار یا ذرات باردار
این شعر از گلستان سعدی و اشعار و متون متعدد دیگر دلیل تاریخی ایرانی بودن کلمه بار:
آن شنیدستی که در اقصای غور
بار سالاری بیفتاد از ستور
بارسالار = مقام بلند ( والا ) مرتبه بلندپایه
بارش = از بلندی فرو ریختن
باران= حین از بلندی بر زمین ریختن اسم فاعل هست مثل دَوَران

بار = بلند ، بالا، والا
بلند و بالا از یک ریشه و یک خانواده هستند
در نتیجه
بارالها = خدای بلند مرتبه ( والا، بالا ) مرتبه
بارگاه = جایگاه بلند ( والا )
باری تعالی= بلند مرتبه ( خدا ) والا مقام
...
[مشاهده متن کامل]

میز بار = میز بلند
بارانداز = بلند کردن و بر زمین انداختن
بردبار = توانمند ( توان بالا )
برج و بارو = برج و بلندای برج
دربار = جای بلند و والا مرتبه
بار = آنچه جهت حمل باید بلند شود ( برداشته شود )
باردار = کسی یا چیزی که چیزی را با خود بلند کرده ( برداشته ) و حمل میکند مثلا زن باردار یا ذرات باردار
این شعر از گلستان سعدی دلیل تاریخی ایرانی بودن کلمه بار:
آن شنیدستی که در اقصای غور
بار سالاری بیفتاد از ستور
بارسالار = مقام بلند ( والا ) مرتبه بلندپایه
بارش = از بلندی فرو ریختن
باران= حین از بلندی بر زمین ریختن اسم فاعل هست مثل دَوَران

بار صد درصدپارسی است. فرهنگ لغت معین
واژه بار کاملا پارسی است در عربی می شود حاجِز درترکی می شود چوبک این واژه یعنی بار صد درصد پارسی است.
بزرگ ، آفریننده ، بزرگوار
بار یا بر همریشه با fruit انگلیسی یا frucht آلمانی به معنای حاصل و ثمر یک گیا است چه خوردنی باشد چه نخوردنی ولی میوه بخش خوردنی است که در آشپزی به کار میرود و در المانی obst گویند.
"بار" در زبان کردی: بیار، بیاور ( امر به آوردن )
بار: بارگاه
اوّل چو مرا عشقِ تو در کار آورد / با بانگ و خروش بر درِ بار آورد
ترکی باستان رو از کجات درآوردی
رخصت، اجازه
میوه
خشکبار : میوه خشک
ملاقات رسمی
اجازه
داداش خود واژه ی وار ترکی، از واژه ی دار فارسی گرفته شده.
بار کلمه ای ترکی است . در ترکی باستان به معنی دارائی بود . که الان در ترکی معاصر "وار" است . این کلمه کلمه ای ترکی است .
بار . b [فر. / انگ: bar ] جایی مانند رستوران که معمولاً در آن نوشابه های الکلی عرضه می کنند. ۲ - پیش خانی در رستوران ها، هتل ها یا جاهای دیگر که در جلو آن می ایستد یا می نشینند و مشروب می خورند. ۳ - قفسه ای که در آن، شیشه های مشروب را نگه می دارند
فرهنگ سخن ( حسن انوری )
ایزدِ بار: خداوند بزرگ. بار به معنی بزرگ و جلیل است.
( ( تا زبانت خَمُش نشد از قول
ندهد بارِ نطقت ایزدِ بار ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۷۸.
غذای در حال طبخ
. . . . امروزه به هرجاکه روی دیگ به بار است
آرای من و تو بیک لقمه نانی شکار است. . . مصیب مهرآشیان مسکنی طنز انتخابات
غذایی که در حال پختن روی اجاق بار شده است
بار مطاع و کالا مثلا بار فروش البته میوه فروش بوده ولی کم کم به کالاهای تجاری هم گفته شده بار خر
ثمر کهربا و مغناطیس بار الکتریسته
ثمر دانش بار علمی
نتیجه عمل مثلا رسوایی بار اورد یا نکویی بار آورد
ثمر و میوه
محموله و آماد و مواد قابل حمل
٠٩:٢٩ - ١٣٩٧/١١/١٩
چنانکه در تعریف های بالا ذکر شده واژه یک بار هم گنجانده شده. از لحاظ واژه شناسی و ریشه شناسی واژه ها، یک بار یا بکمرتبه با واژه بار به چم بر یا میوه و بار سنگین و بار تحمل رابطه نزدیکی ندارد. ریشه هندم اروپایی یک بار و یک مرتبه - wel به چم تکرار که در اوستا varemis , در سلنسکریت valete , در انگلیسی evolve . . . می باشد . چنانکه مولوی فرموده . . أین بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده ام. این بار من یک بارگی از عافیت بریده ام.
...
[مشاهده متن کامل]

لازم به یاد آوریست که برید معرب بار ، بارداری و بر فارسی است . گاوان و خران بار بردار. به ز آدمیان مردم آزار. در صمن بار سنگین و ما بقی بار های وابسته از ریشه هندى اروپایی از ریشه - bhre به چم حمل کردن که در فارسی باستان
barantiy و در انگلیسی bear, bring, burden, birth و fertile میباشند

بار ، از مهمترین و پایدارترین مراسم درباری معمول در ایران . در ابتدا، در بعضی از تشریفات ، از مراسم مشابه در مصر و آشور تأثیر پذیرفت و بعداً خود نیز بر مراسم امپراتوری روم و اروپای قرون وسطی و از همه مهمتر بر دستگاه خلافت و همچنین دربار شاهان هند اثر گذاشت ( والزر ، ص 19 و بعد، 22 و بعد ) . در ایران ، مراسم باریابی تا قرن حاضر ادامه یافت .
...
[مشاهده متن کامل]

نقشهای برجسته بر روی سنگ از دوران هخامنشی ، بویژه نقشی که گروه باستان شناسان آمریکایی در 1315 در محل خزانه تخت جمشید کشف کرد، مراسم باردادن داریوش ( حک : 521 ـ 485 ق م ) را نشان می دهد. مورخان یونانی نیز اطلاعات بیشتری در دسترس ما قرار داده اند.
مراسم بدین شرح بود: متقاضی درخواست خود و دلایل آن را به رئیس تشریفات تسلیم می کرد و رئیس تشریفات مراسم معمول را توضیح می داد و در روز موعود او را تا حضور شاه همراهی می کرد. شاه ، با لباس و زیورهای سلطنتی ، کلاهی موسوم به «کِدَرِس » بر سر، عصای سلطنتی بلندی در دست راست و گل نیلوفری در دست چپ ، راست بر تختی که دارای پُشتی بلند بود می نشست . خدمتکاران و محافظان شخصی شاه پشت سر او می ایستادند ( گیرشمن ، شکل 255 ) . در نقش برجسته ای که باردادن داریوش را نشان می دهد، ولیعهد او خشایارشا نیز با ظاهری آراسته در طرف راست پدرش ایستاده است ؛ برگ نیلوفری در دست چپ دارد و دست راست او، به نشانه اینکه می خواهد سخن بگوید، بالا رفته است .
در دوره های بعد، مقامات رسمی واشراف نیز در مراسم بار سلطنتی شرکت داشتند. هر یک از آنها جایگاه مشخصی داشت و میزان نزدیکیش به شاه نشانه اهمیّت مرتبه او بود؛ مثلاً مقام افراد نشسته بالاتر از افراد ایستاده ، و قرار گرفتن در سمت راست شاه مهمتر از سمت چپ بود ( رجوع کنید به فردوسی ، ج 4، ص 612، بیتهای 3007 به بعد ) . اگر کسی را در جایی فروتر از مقام او قرار می دادند نشانه آن بود که شاه نسبت به او بیمهر شده است ( بیهقی ، ص 32 به بعد ) . در دوران ساسانیان ، شاه بر مخدّه هایی می نشست که روی تختی زرین قرار داشت و تاج سلطنتی نیز، که از زنجیری آویزان بود، چنان قرار گرفته بود که گویی بر سر شاه قرار دارد. این آیینها در دوران نخستین سلسله های اسلامیِ ایران نیز که ساسانیان را سرمشق خود قرار می دادند ادامه داشت . در دربار ساسانی پرده ای میان شاه و باریاب آویخته بود و پس از آنکه او به محل تعیین شده می رسید پرده را کنار می زدند. این سنت در دربار خلفای اموی و عباسی ، به تقلید از ساسانیان اجرا می شد؛ ولی در شرح دربارهای سلسه های اسلامی ، ایران ذکری از آن نشده است . باریاب موظف بود که به محض رؤیت پادشاه زمین را ببوسد. در دوره های بعد، بوسیدن تخت شاهی یا دست و انگشتری او نیز موسوم شد. در دربار خلفا، در اوایل ، بوسیدن زمین اجباری نبود و کافی بود که باریاب بگوید: «اَلسَّلامُ عَلیکَ یا امیرَالمؤمنینَ و رَحْمَهاللهِ و بَرَکاتُه »، ولی بعدها بوسیدن زمین جای آن را گرفت و هر چند، در ابتدای امر، ولیعهد و پسران خلیفه و بنی هاشم و قضات و فقها و زهّاد و قاریان قرآن از این کار معاف بودند. سرانجام ایشان نیز مکلّف به پیروی از این رسمِ اصلاً ایرانی شدند ( صابی ، ص 31؛ جاحظ ، 1914، ص 7؛ فون کرمر ، ج 2، ص 246 به بعد ) .
پس از بوسیدن زمین ، شاه به باریابنده دستور برخاستن می داد و آن وقت او منتظر می ماند تا شاه از او سؤال کند. در دوره ساسانیان پاسخ باریاب با این کلمات آغاز می شد: «انوشگ بَوید» ( جاویدان باشید ) و گاهی نیز می افزود: «اُکامَگ رسید» ( و کامیاب باشید ) . در زمانهای بعد نیز ذکر دعایی چون «زندگانی خداوند درازباد!» معمول بود ( کارنامگ ، 9:16، 20، 10: 7، 9، 12:13، 13:9، 15؛ فردوسی ، ج 1، ص 318، بیت 1289، ج 7، ص 362، بیت 81؛ طبری ، سلسله اول ، ص 824، 1048؛ بیهقی ، ص 63، 65، 73، 75 ) .
باریاب هنگام سخن گفتن با پادشاه می بایست دست خود را ( در زمان هخامنشیان ) یا دستمالی را ( در زمان ساسانیان ) برابر دهانش بگیرد ( طبری ، سلسله اول ، ص 1036؛ فردوسی ، ج 7، ص 362، بیت 88؛ نولدکه ، 1879، ص 343، 367؛ کریستنسن ، ص 400 ) ؛ و نیز موظف بود که هنگامی که پادشاه سخن می گوید دست بر سینه بایستد ( رجوع کنید به فردوسی ، ج 4، ص 218، بیت 2528، ج 7، ص 362، بیتهای 80، 87 ) .
علاوه براین تشریفات ، باریاب و دیگر حاضران موظف بودند که مقررات دقیق دیگری را نیز رعایت کنند. از جمله کسی حق سخن گفتن نداشت مگر در پاسخ به پرسش پادشاه ، هر کس که اجازه سخن می یافت می بایست شمرده و کوتاه بگوید و از تکرار بپرهیزد. تصحیح کلام شاه ، تفّأل بد، گزافه گویی ، بدگویی ، خندیدن ، آب دهان انداختن و بینی بالا کشیدن مجاز نبود. حاضران می بایست سکوت را رعایت و تا حدّ ممکن از سرفه و عطسه کردن خودداری کنند. کسانی که به شاه نزدیک می شدند موظف بودند که قبلاً دندانهای خود را با خلال پاکیزه کنند تا دهانشان خوشبو باشد؛ با اینهمه ، مجاز نبودند که عطر تند استعمال کنند. در دربار عباسیان ، باریاب موظف بود که لباس سیاه ، که شعار عباسیان بود، بر تن کند. ولی کسی مأذون نبود که به رنگ کفش خلیفه ، که قرمز بود، کفش بپوشد. آشامیدن آب نیز در مراسم بارِ خلیفه مأذون نبود، اما در بارهای دیگر بدین حد سختگیر نبودند. میهمانانِ دربارهای آل بویه و ایلخانیان و تیموریان و صفویان می توانستند آب بنوشند و کاسه های مخصوصی بدین منظور در تالار شرفیابی گذاشته شده بود. باریاب هنگام ترک تالار می بایست مسافتی پس پس رود تا به شاه پشت نکند. از این گذشته ، کسی مجاز نبود که سوار بر اسب وارد کاخ شود مگر آنکه پیشتر از شاه اجازه گرفته باشد. در مراسم باریابی بیگانگان ، که زبان کشور را نمی دانستند، مترجمی حضور می یافت ( پلوتارک ، ص 27 و بعد؛ کارنامگ ، 10:7: 9ـ13؛ 12:14:13؛ فردوسی ، ج 1، ص 98، بیت 355، ص 144، بیتهای 369 و بعد، ص 146، بیت 375، ص 172، بیتهای 687 و بعد، ص 302، بیتهای 1084 و بعد، ص 2315، بیتهای 1288 وبعد، ص 324، بیتهای 1365 و بعد، . . .

میوه، ثمر ( همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار ) وسایل و اشیا چیزی قابل حمل جاه بجا کردنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس