frequently

/ˈfriːkwəntli//ˈfriːkwəntli/

معنی: زود زود، غالبا، بارها، مکررا، کرارا
معانی دیگر: اغلب، به طور پی در پی، دم به دم، بسایندانه، به کرات، خیلی اوقات

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: numerous times; often.
متضاد: infrequently
مشابه: often

- The bus comes frequently, so we don't have to worry if we miss one.
[ترجمه 💟💟] اتوبوس به طور مکرر می اید. پس ما نگران نیستیم که ممکن است اتوبوسی را از دست دهیم
|
[ترجمه Miss 💖] اتوبوس به طور مکرر می آید پس ما اصلا نگران نیستیم که ممکن است اتوبوس نیاید
|
[ترجمه Mr] اتوبوس زود به زود میاد پس ما نگران از دست دادن اتوبوس نیستیم
|
[ترجمه ........] اتوبوس بارها و بارها می اید پس اگر یکی از انها را از دست دادیم نگران نباشیم .
|
[ترجمه Shaghayegh] اتوبوس به طور مکرر می آید ، بنابراین ما نگرانی نداریم اگر ما ان را از دست دهیم
|
[ترجمه rozh] اتوبوس زود زود میایند . پس اگر یکی از ان ها را هم از دست دادیم نباید نگران شویم
|
[ترجمه کوروش] اتوبوس به طور مکرر می آید پس ما نباید نگران از دست دادن یکی باشیم.
|
[ترجمه پریدخت] اتوبوس به طور مکرر می آید پس ما نباید نگران از دست دادن یک از اتوبوس ها باشیم
|
[ترجمه hossein] دم به دم اتوبوس میاد, پس اگه یکی رو از دست دادیم نیازی نیست ( نباید ) نگران بشیم
|
[ترجمه علی] اتوبوس ها پشت سرهم می آیند، پس لازم نیست که نگران باشیم اگه یک اتوبوس رو از دست دادیم
|
[ترجمه السا جونی] اتوبوس به طور مکرر می اید پس ما نگران نیستیم که اتوبوس رو از دست بدیم
|
[ترجمه کانون زبان] اتبوس مکرر میاید پس ما نگران نخواهیم بود بابت از دست دادن یکی از اتوبوس ها
|
[ترجمه m.h] اتوبوس به طور مکرر می آید، پس ما نباید نگران باشیم اگر یکی از انهارا از دست دادیم.
|
[ترجمه maneli cute girl love english] اتوبوس به طور مکرر می اید پس ما نگران از دست دادن اتوبوس نیستیم
|
[ترجمه مترجم] اتوبوس زود به زود میاد پس ما نباید نگران از دست دادن یکی شون باشیم
|
[ترجمه mobin] اتوبوس مدام می آید پس ما نگران نیستیم اگر یکی از اتوبوس ها را از دست دهیم.
|
[ترجمه sabrina] اتوبوس به طور مکرر میاد، پس لازم نیست که نگران بشیم اگر یکی را از دست دادیم
|
[ترجمه گوگل] اتوبوس مکرر می آید، بنابراین اگر یکی را از دست دادیم نگران نباشیم
[ترجمه ترگمان] اتوبوس اغلب میاد، بنابراین ما مجبور نیستیم نگران باشیم اگه ما یکی رو از دست بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. canned commercials frequently seen on t. v.
آگهی های پیش ساخته که مرتبا در تلویزیون دیده می شود.

2. we tripped frequently to kashan to visit her
برای ملاقات او اغلب به کاشان مسافرت می کردیم.

3. i go there frequently
من اغلب به آنجا می روم.

4. Those who believe money can do everything are frequently prepared to do everything for money.
[ترجمه جواد نقی پور] کسانی که معتقدند پول می تواند همه چیز را انجام دهد اغلب برای بدست آوردن پول هر کاری می کنند
|
[ترجمه سامان یزدان پناه] کسانی که اعتقاد دارند پول میتوند همه چیز را انجام دهد اغلب برای انجام دادن هر کاری با پول اماده هستند.
|
[ترجمه ابراهیم کرمی] کسانی ک معتقدن باپپول میشه همه کارکرد حاصرن برا بدست اوردنش هرکاری بکنن
|
[ترجمه AJ] کسانی که معتقدن که پول همه کار میکند اغلب برای بدست آوردن پول همه کار می کنند
|
[ترجمه گوگل]کسانی که معتقدند پول می تواند همه کارها را انجام دهد، اغلب آماده هستند تا هر کاری را برای پول انجام دهند
[ترجمه ترگمان]کسانی که معتقدند پول می تواند همه کارها را انجام دهد، اغلب برای انجام هر کاری برای پول آماده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. One who frequently looks back can't go far.
[ترجمه مرتضی] کسی که مکررا به عقب بنگرد، نمیتواند به دوردست برسد/برود.
|
[ترجمه sakineh] کسی که مرتب به عقب برگردد نمی تواند جلو برود.
|
[ترجمه sakineh tebbi] اگر مدام به گذشته نگاه کنی نمی توانی پیشرفت کنی.
|
[ترجمه ابراهیم کرمی] کسی ک دایما درگیر گذشتشه نمیتون پپیشفت کن
|
[ترجمه گوگل]کسی که مرتب به عقب نگاه می کند نمی تواند راه دور برود
[ترجمه ترگمان]کسی که اغلب به عقب نگاه می کند نمی تواند زیاد دور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He frequently donates large sums to charity.
[ترجمه پارسا میریوسفی] او به طور مکرر مبلغ زیادی به خیریه اهدا می کند
|
[ترجمه گوگل]او اغلب مبالغ هنگفتی را به امور خیریه اهدا می کند
[ترجمه ترگمان]او اغلب مبالغ هنگفتی به خیریه اهدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At one time we met frequently.
[ترجمه مرتضی] ما اغلب در یک ساعت از روز همدیگر را میدیدیم
|
[ترجمه گوگل]در یک زمان ما اغلب ملاقات می کردیم
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات همدیگر را می دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Instead of defending traditional values, the church frequently seems weak-kneed and irresolute.
[ترجمه گوگل]به‌جای دفاع از ارزش‌های سنتی، کلیسا غالباً زانو ضعیف و بی‌تصمیم به نظر می‌رسد
[ترجمه ترگمان]به جای دفاع از ارزش های سنتی، کلیسا به طور مرتب kneed و مردد به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We had to pause frequently for breath.
[ترجمه گوگل]مجبور بودیم مکرراً برای نفس کشیدن مکث کنیم
[ترجمه ترگمان]باید چندین بار مکث می کردیم تا نفسی تازه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Congestion frequently reduces traffic to walking pace.
[ترجمه گوگل]شلوغی اغلب ترافیک را به سرعت پیاده روی کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]ازدحام به طور مرتب ترافیک را کاهش می دهد و سرعت راه رفتن را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How frequently do the trains come?
[ترجمه 😐😑] قطار ها هر چند وقت یکبار می آیند؟
|
[ترجمه 🤩] قطر ها ها هر چند وقت یک بار می آیند!؟
|
[ترجمه Sana] چند وقت یک بار قطار ها می آیند؟
|
[ترجمه گوگل]قطارها چند بار می آیند؟
[ترجمه ترگمان]قطارها چند وقت پیش می آیند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The girl had been molested frequently by her stepfather from the age of eight.
[ترجمه Mman] دختره مورد تجاوز قرار میگرفته توسط نا پدریش از سن هشت سالگی
|
[ترجمه گوگل]این دختر از هشت سالگی بارها توسط ناپدری اش مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود
[ترجمه ترگمان]پدرخوانده او از سن هشت سالگی مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He frequently exhibits at the art gallery.
[ترجمه گوگل]او اغلب در گالری هنری نمایشگاه می گذارد
[ترجمه ترگمان]او بارها در گالری هنر نمایش داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They frequently hold conferences at that hotel.
[ترجمه گوگل]آنها اغلب در آن هتل کنفرانس برگزار می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها اغلب در آن هتل کنفرانس هایی برگزار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Consonants are frequently assimilated to neighboring consonants.
[ترجمه گوگل]صامت ها اغلب با صامت های همسایه جذب می شوند
[ترجمه ترگمان]Consonants به طور مکرر به consonants مجاور جذب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زود زود (قید)
frequently

غالبا (قید)
often, frequently, mostly

بارها (قید)
often, frequently, oft

مکررا (قید)
repeatedly, frequently

کرارا (قید)
often, frequently

تخصصی

[فوتبال] خیلی اوقات
[ریاضیات] مکررا، غالبا، بکرات

انگلیسی به انگلیسی

• regularly, often

پیشنهاد کاربران

Means happening often and many times.
کانون زبان ایران
Reach 3
Supplementary book
Page 34
Means happening often and many times
Reach3
. کانون زبان ایران.
با فراوانی، بس frequently
مثال: He frequently travels for work.
او با فراوانی برای کار سفر می کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
اغلب، پراکنده
She frequently visits her parents.
او اغلب به والدینش سر می زند.
زیاد
فراوان
با کاربر hyouka موافقم، frequently از often بالاتره.
به معنای: مکررا، بیشتر اوقات
درصد قیدهای تکرار:
NEVER: 0%
HARDLY EVER: 10%
RARELY: 20%
SELDOM: 30%
OCCASIONALLY: 40%
SOMETIMES: 50%
OFTEN: 60%
FREQUENTLY: 70%
GENERALLY: 80%
USUALLY: 90%
ALWAYS: 100%
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : frequent
✅️ اسم ( noun ) : frequency / frequentation / frequenter / frequentness
✅️ صفت ( adjective ) : frequent / frequentative
✅️ قید ( adverb ) : frequently
FAQ
مخفف
S
frequently Asked questions
پرسیدن سوالات متداول
frequently : متداول ، رایج
often
به طور معمول /غالبا/اغلب/به مراتب
It's less frequently used
به مراتب ( کمتر ) به کار می رود.
مکرراً
یعنی مکررا یا اقلب اوقات
Means happening often and many times
Reach 3
اغلب اوقات یا به زمان خودمونی همش
غالبا
تواترا
again and again
اغلب، پی در پی، زود به زود
اغلب
Hey how ya doin?
Frequently means مکرر
زود زود
frequently Means happening often and many times
کانون زبان ایران
reach3
پرتکرار
مرتباً، مرتب
هرازگاه
مکررا
غالبا، به ردیف،

دم به دقیقه، دم به ساعت
بارها، اغلب اوقات، مکررا
پیاپی
به تناوب
متوالی
به طور پیوسته
بارها دائم
Means happening often and many times
بارها. اغلب اوقات. دائم
متداول
اغلب، معمولابعضی وقتا، دقیقا با some timeهم معنیه
بیشتر وقت _ اغلب اوقات و زمان ها _ میتوان گفت به طور پی در پی _ چیزی که زود زود و زیاد اتفاق می افتد.
اقلب اوقات
به طور پی در پی ، اغلب ، دم به دم
غالبا، خیلی اوقات
Same meaning for often
Means happening often and many times
بارها
در دَم. . . فِرررررتی

تکرار
ترتیبی
بیشتر مواقع. اغلب اوقات
هِی ، هَمَش
پُر ، پرشمار ، بسیار ، بَسی ، افزون ، زیاد
پِیاپِی ، پیوسته ، پشت هم ، پشت سر هم ، همیشه ، همواره ، یکسره ، یکدم ، بی اَمان
فراوانی
فورا
متناوب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥١)

بپرس