پارسا میریوسفی

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
برانکو ایوانکوویچ١٢:٢٧ - ١٤٠٠/٠٤/١١یک مربی پر افتخار یه مدت مربی تیم ملی بود بعدش هم مربی پرسپولیس شد الان هم مربی تیم ملی عمان هستشگزارش
14 | 1
host٢١:٢٠ - ١٤٠٠/٠٣/٠٣A person who receives visitors is called host کانون زبان ایران reach 4گزارش
44 | 1
program٢١:١٢ - ١٤٠٠/٠٣/٠٣A program is a set of planned activities in education or training کانون زبان ایران reach 4گزارش
39 | 1
the rest٢١:٠٨ - ١٤٠٠/٠٢/٢٧اه بس کنید اینجا برا تبادل نظراته نه دعوا ایشون برای فهم بیشتر همه از ساپلیمنتری برداشته به شما چه ربطی داره اگر مشکلی باشه سازندگان کتابا باید اعترا ... گزارش
32 | 1
throw away٢١:٠٣ - ١٤٠٠/٠٢/١٧Get rid of something that you dont need or want کانون زبان ایران reach 4گزارش
30 | 1
luckily٢١:٠٤ - ١٤٠٠/٠١/٣٠آبادیس دمت گرم حتی دیکشنری اکسفور و دیکت باکس و همه جارو گشتم ولی پیدا نکردم ولی اینجا پیدا شدگزارش
62 | 1
reopened wounds٠٩:٥٥ - ١٤٠٠/٠١/٣٠touched a sensitive point, caused old pains to be felt againگزارش
5 | 0
insurance٢٣:٠٠ - ١٤٠٠/٠١/٢٩Insurance is an agreement in which you pay money tp a cpmany. Then, if there is an accident , they will give you an amount of money کانون زبان ایرانگزارش
44 | 1
pour٢٢:٤٩ - ١٤٠٠/٠١/٢٩if you pour a liquid، you make it flow out of a container کانون زبان reach4گزارش
48 | 1
شفقت١٦:٢٦ - ١٤٠٠/٠١/١٥: ترحم، دلجویی، دلسوزی، رافت، عطوفت، غمخواری، لطف، محبت، مرحمت، مهربانی، نوازش، نرم دلیگزارش
23 | 1
wing١٠:١٨ - ١٣٩٩/١٢/١٣. One of the body parts that a bird uses for flying کانون زبان ایرانگزارش
32 | 3
lick١٠:١٤ - ١٣٩٩/١٢/١٣ move your tongue across something in order to clean ot eat it لیس زدن کانون زبان ایران - Reach3گزارش
23 | 1
فهرست جمله های ترجمه شده
applause١٠:٥٦ - ١٤٠٠/٠٤/١٣
• The sound of applause filled the theater.
صدای کف زدن و تشویق سالن تئاتر را پر کرد.14 | 1
bash١٠:٥٥ - ١٤٠٠/٠٣/١٩
• Why do you always bash the movies I like?
چرا همیشه فیلم هایی را که من دوست دارم را خراب میکنی؟21 | 1
container١٠:١٩ - ١٤٠٠/٠٣/٠٨
• The crane lifted the container off the ship.
جرثقیل جعبه را از کشتی برداشت ( بیرون آورد )18 | 0
container١٠:١٨ - ١٤٠٠/٠٣/٠٨
• Can you get me a water container?
آیا میتوانید یک ظرف آب به من بدید؟37 | 2
semester٢١:٣٦ - ١٤٠٠/٠٣/٠٣
• I got a D in history last semester.
من یک نمره D در درس تاریخ ترم پیش گرفتم16 | 1
throw away٢١:٠٨ - ١٤٠٠/٠٢/١٧
• Don’t throw away the apple because of the core.
سیب را دور نریزید به دلیل داشتن هسته12 | 1
throw away٢١:٠٧ - ١٤٠٠/٠٢/١٧
• He threw away his one chance at a better life.
او تنها شانسش را برای زندگی بهتر از خود دور کرده بود2 | 1
throw away٢١:٠٦ - ١٤٠٠/٠٢/١٧
• He threw away my favorite sweater.
او سویشرت مورد علاقه من را دور انداخت12 | 1
peaceful٢١:٥١ - ١٤٠٠/٠٢/١٤
• The people had only five peaceful years before war broke out again.
مردم فقط پنج سال صلح آمیز ( آرام، ملایم ) داشتند قبل از اینکه جنگ دوباره آغاز شد12 | 0
afraid٢٣:١٢ - ١٤٠٠/٠٢/٠٩
• Many people are afraid of snakes.
عده زیادی از مردم از مارها می ترسند28 | 3
reopen٢٠:٤٩ - ١٤٠٠/٠١/٣٠
• The store will reopen after lunch.
فروشگاه بعد از ناهار دوباره باز خواهد شد14 | 1
paw٢٣:٠١ - ١٣٩٩/١٢/١٢
• The man had paws as big as those of a bear.
این مرد چنگال های بزرگی مثل آن خرس داشت .14 | 2
frequently١٢:٣٦ - ١٣٩٩/١٢/٠٩
• He frequently donates large sums to charity.
او به طور مکرر مبلغ زیادی به خیریه اهدا می کند16 | 1
enter٢٠:٤٧ - ١٣٩٩/١١/١٣
• The butler opened the door and asked the guests to enter.
پیشخدمت در را باز کرد و از مهمانان خواست که وارد شوند18 | 2
scared٢١:٠٠ - ١٣٩٩/١١/٠٦
• The boy was scared that his father would be angry and punish him.
پسر بچه می ترسید که پدرش عصبانی شود و او را تنبیه کند32 | 3
terrific٢٠:٥٧ - ١٣٩٩/١١/٠٦
• He ran the race at a terrific pace.
او با سرعت فوق العاده مسابقه را آغاز کرد30 | 2
matter٢٠:٣٥ - ١٣٩٩/١١/٠٦
• Your opinion matters to me, so please tell me what you think.
نظرت برای من مهم است پس لطفا به من بگو که چه فکر می کنی.12 | 2
matter٢٠:٣٢ - ١٣٩٩/١١/٠٦
• It doesn't matter to me where I sit.
برای من مهم نیست که کجا می نشینم21 | 1
fitness١٧:٥٥ - ١٣٩٩/١١/٠٢
• If you don't exercise, your fitness will decline.
اگر ورزش نکنید تناسب اندام تان کاهش خواهد یافت25 | 1
suggestion٢٢:٠٠ - ١٣٩٩/١٠/٢٣
• I gave them several restaurant suggestions, but I don't know where they went in the end.
من چند رستوران به انها پیشنهاد و توصیه کردم ولی در آخر نمی دانم کجا رفتند9 | 1
truth٢١:٥٣ - ١٣٩٩/١٠/٢٣
• At first she lied, but then she decided to tell the truth.
او در ابتدا دروغ گفت ولی سپس تصمیم گرفت که حقیقت را بگوید9 | 1
stuff١٩:٠٨ - ١٣٩٩/١٠/١٦
• She has the stuff to succeed.
او ابزار و چیز های لازم برای موفقیت را دارد28 | 2