اسم ( noun )
• (1) تعریف: a written statement listing items or services and their cost.
• مترادف: check, chit, invoice, statement, tab
• مشابه: account payable, charge, cost, expense, fee, liability, reckoning, record, tabulation, tally
• مترادف: check, chit, invoice, statement, tab
• مشابه: account payable, charge, cost, expense, fee, liability, reckoning, record, tabulation, tally
- Let's ask the waiter for the bill.
[ترجمه tina] بیایید از پیشخدمت برای صورت حساب بپرسیم|
[ترجمه محمدرضا] بیا از گارسون صورتحساب را بخواهیم.|
[ترجمه شهرزاد] بیایید از پیشخدمت برای صورت حساب سوال بپرسیم.|
[ترجمه 🖕🖕🖕] بیا از کارشون در مورد صورت حساب بپرسیم|
[ترجمه M] بیایید از پیشخدمت درباره صورت حساب بپرسیم|
[ترجمه Ava] بیا از گارسون درمورد صورت حساب بپرسیم|
[ترجمه 💰💩💩💩💩💰] بیا از گارسون برای صورت حساب بپرسیم|
[ترجمه فراز مقدادی] بیایید از پیشخدمت درخواست صورت حساب کنیم|
[ترجمه Mehrasa] بیایید از پیشخدمت برای صورت حساب بپرسیم.|
[ترجمه سید پوریا حسینی] بیا صورت حساب را از پیشخدمت بخواهیم.|
[ترجمه انیمه] بریم صورت حساب رو از پیشخدمت بگیریم.|
[ترجمه َAmirreza] بیایید صورتحساب را از پیشخدمت بخواهیم|
[ترجمه kh] بیایید از پیشخدمت صورتحساب را بپرسیم|
[ترجمه گوگل] بیایید از پیشخدمت صورتحساب را بپرسیم[ترجمه ترگمان] بیا از پیشخدمت برای بیل بپرسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I pay those bills monthly.
[ترجمه 😊MIRSMH] من آن قبض ها را ماهانه پرداخت می کنم .|
[ترجمه T.v] من صورت حساب ها را ماهانه پرداخت می کنم|
[ترجمه سید پوریا حسینی] قبوض را ماهانه می پردازم.|
[ترجمه گوگل] من آن قبض ها را ماهانه پرداخت می کنم[ترجمه ترگمان] من به اون bills پول میدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a list of particulars, such as a menu, theater program, or outline of a plan.
• مترادف: agenda, docket, list, playbill, program, schedule
• مشابه: calendar, catalogue, prospectus, roster
• مترادف: agenda, docket, list, playbill, program, schedule
• مشابه: calendar, catalogue, prospectus, roster
• (3) تعریف: a piece of paper money.
• مترادف: certificate, greenback, note
• مشابه: currency, legal tender, money, silver certificate, tender
• مترادف: certificate, greenback, note
• مشابه: currency, legal tender, money, silver certificate, tender
- a ten-dollar bill
[ترجمه tina] یک اسکناس ده دلاری|
[ترجمه مصطفی] یه اسکناس ده دلاری|
[ترجمه سید پوریا حسینی] اسکناسی ده دلاری|
[ترجمه گوگل] یک اسکناس ده دلاری[ترجمه ترگمان] یک اسکناس ده دلاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a proposed law to be considered by a legislative body.
• مشابه: act, law, legislation, plan, proposal, statute
• مشابه: act, law, legislation, plan, proposal, statute
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bills, billing, billed
مشتقات: billable (adj.)
حالات: bills, billing, billed
مشتقات: billable (adj.)
• (1) تعریف: to present an (invoice or statement of costs) to.
• مترادف: charge, invoice
• مترادف: charge, invoice
• (2) تعریف: to enter, list, or make (a statement of costs) for.
• مترادف: enter, list, tabulate, tally
• مشابه: inventory, reckon, schedule, total
• مترادف: enter, list, tabulate, tally
• مشابه: inventory, reckon, schedule, total
• (3) تعریف: to advertise by public notice or announcement.
• مترادف: advertise, announce
• مشابه: present, publicize
• مترادف: advertise, announce
• مشابه: present, publicize
- They billed her as the star of the play.
[ترجمه حسام صمدی] آنها به او لقب ستاره ی نمایش را دادند|
[ترجمه سید پوریا حسینی] به او لقب ستاره نمایش را دادند.|
[ترجمه گوگل] آنها او را به عنوان ستاره نمایشنامه معرفی کردند[ترجمه ترگمان] آن ها او را ستاره نمایش نامیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the parts of a bird's jaw that form the beak.
• مترادف: beak
• مشابه: mandible, nib
• مترادف: beak
• مشابه: mandible, nib
• (2) تعریف: the visor forming part of a cap or hood.
• مترادف: brim, peak, visor
• مشابه: beak
• مترادف: brim, peak, visor
• مشابه: beak
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bills, billing, billed
عبارات: bill and coo
حالات: bills, billing, billed
عبارات: bill and coo
• : تعریف: to press or join beaks together.