اب داماب در پیش اسیا داشتناب در جگر داشتناب در جگر نداشتناب در جوی داشتناب در جوی نماندناب در جوی کسی راندناب در جوی کسی روشن و روان بودناب در چشم امدناب در چشم نبودن کسی رااب در چشم نداشتناب در چیزی بستناب در چیزی کردناب در خونه تلخهاب در دست داری مخوراب در دست یزید افتادهاب در دل تکان نخوردناب در دلش تکان نمی خورداب در دهان امدناب در دهان امدن ازاب در دهان خشک شدناب در دهان گشتن کسی رااب در دهان کسی گشتناب در دیده یا چشم نداشتناب در ریگاب در زیر کاهاب در سینه شکستناب در شکر داشتناب در شکم داشتناب در شیر داشتناب در شیر کردناب در غربال کردناب در قراناب در گلو شکستن یا به گلو جستناب در گوش کسی کردناب در لانه ی یا خوابگاه یا خوابگه کسی ریختناب در لغت محلیاب در مناطق جنوب شرق و مرکزی ایراناب در هاون ساییدناب در هاون کوبیدناب در هاون کوفتناب در هاونگ کوبیدناب در کام چکانیدناب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیماب درمانیاب دریااب دریا از دهن سگ نجس نمیشوداب دریا بکیل پیمودناب دزاب دزدک