دیکشنری
جدیدترین پیشنهادها
دی می رفتی بناز چون خاتونی جنبان دوشی ز حُسن و لرزان کونی و امروز سرت ز شرم در پیش بماند هم ریش دهد سزای هر مأبونی. ( کمال الدین اسماعیل اصفهانی ...
مُهَرّا: گوشت پخته شده. ماست بایی که پر از لحم مهرّا باشد روغن سبز به رویش شده چون خط نگار. ( دیوان اطعمهٔ مولانا ابواسحاق حلاج شیرازی )
نه پادشاه منادی زده است می مخورید بیا که چشم و دهان تو مست و میگون است. ( سعدی )
غربیله: کون و کچول، قر، تکان دادن نشیمنگاه بهنگام رقص. پیمود مع القصه به غربیله و غمزه جامی دو سه لبریز بدان شعبده گر بر ( قاآنی ) وان زن بی عفاف ...
دوستان بوی می از خرقهٔ ما می آید نکهت یوسف از این کهنه قبا می آید. ( میرزا ملک مشرقی )
جدیدترین ترجمهها
جدیدترین پرسشها
جدیدترین پاسخها
A Concise Pahlavi Dictionary 1971 MacKenzie --- Ar. = Arabic Words --- ambar [ Ar. anbar] ambergris. burg [Ar. burj] tower čatrang [Ar. šatranǰ] chess. čaw(la)gān [Ar.] (sense of) taste. darridan, dar ...
درود، ریختِ معرب واژگان را آوردهاند. شطرنج معرب چترنگ است، قهرمان معرب کارفرمان، سطبرق معرب ستبرگ و... همچنین در درایهٔ fradom قیاسی شده میانِ هزوارش پارسیگ و واژهٔ اولی، نه اینکه {فرادم/فردم} از اولی گرفته شده باشد. ضمناً اینجا را اشتباه نوشتهاید: darrīdan, darr- [SDKWN-tan < A √ sdg; dl-ytn' | N~] مکنزی هزوارشِ دریدن را آورده و از نماد A (کوتاهنوشتِ آرامی) بهره برده است.
با دشمن من یار چو بسیار نشست با یار نشایدم دگر بار نشست
میگوید: چون یار و همدمِ من با دشمنِ من وقت میگذراند و با او صمیمی و نزدیک است، نمیشود و نباید که به دوستی با او ادامه دهم و با او همدم و یکدل باشم. (حال این یار میتواند دوست باشد یا دلبر، دشمن میتواند بدخواه باشد یا رقیب؛ مقصود شاعر را اگر توانست، باید از طریق بیتهای پس و پیش فهمید).
زبان حافظ فردوسی مولانا و دیگر شاعران آن زمان فارسی دری محسوب میشود؟
ما فارسی غیردری نداریم، پارسی دری گویشی بوده از پارسیگ که پیش از اسلام در نواحی جنوب غربی ایران (پارس و هرمزگان و...) رواج داشته و پس از اسلام کمکم جای پارسیگ را بعنوان زبان رسمی و ملی گرفته، دری نیز پسوندیست به معنای اهلِ در بودن، درباری بودن؛ چون دربار ساسانی در جنوب غربی ایران بوده و پارسی دری از آنجا برخاسته، این زبان را پارسی دری (درباری) مینامند.
کدام تلفظ برای واژهی " فرمانبرداران " با معنی (کسانی که فرمانبر هستند) صحیح است؟ " فرمانبُرداران " یا " فرمانبَرداران "
فرمان+(بُرد+ار)+ان فرمانبُردار تلفظ درست این واژه میباشد.
منطور شاعر از " تو را نیست غم ما " در بیت زیر چیه ؟ ی بیخبر از محنت و شاد از الم ما ما را غم تو کُشت و تو را نیست غم ما
یعنی تو غمِ من را نداری، به من فکر نمیکنی، توجهی به حالم نمیکنی و واست مهم نیست که من چه میکشم در نبود تو.