امیرحسین سیاوشی خیابانی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب که سر بالا بره قورباغه ابوعطا می خونه: when the cat's away ( the mice will ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد: curiosity killed the cat

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

امکان ندارد: not a cat in hell's chance or not a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ضروری: ناگزیران. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) صفت ف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اصلا و ابدا: by no means

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بهیچ وجه: by no means

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

به هیچ وجه: by no means

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be similar to: be in the mould of somebody/somethi ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به چاپ رسیدن: get into print To have one's writte ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

political justice: عدالت سیاسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

و بقیه: and co British English spoken the ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

و دیگران: and co British English spoken the ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

و سایرین: and co British English spoken the ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شاد کننده: جان افروز. [ اَ ] ( نف مرکب ) جان ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیرامون شهر: پیراشهر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

غیر جذاب: unprepossessing

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تا می توانی: to the extent you are able

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قطع رابطه کردن: sever ties with someone

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قطع ارتباط کردن: sever ties with someone

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از همکاری دست کشیدن: sever ties with someone

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ترک مراوده کردن با: sever ties with someone

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ترک مراوده کردن: sever ties with someone

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ترک دوستی: sever ties with someone

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رو برگرداندن: sever ties with someone

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رو برگردانیدن: sever ties with someone

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صلحاء: peacemakers

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پنهانی: privily

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هدایت یافتگان: the right - guided

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خاصگان: retinue

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مقربین: retinue

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ملازمین: retinue

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ستم شریک: abettor

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نکوکار: good - doer

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نکوکاری: good - doing

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خلوت کردن با: to find oneself alone with

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اتقیا: the men of veracity

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اتقیاء: the men of veracity

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

استفهام انکاری: rhetorical question

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ارایه های ادبی: figures of speech

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صناعات ادبی: figures of speech

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

exempt from: غیر از . . . . . . . . . . . . ست

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کوبنده: commanding

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

elementary principles: اصول پایه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تلاش ها: labours

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مساعی: labours

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بسیاری از: بسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

very many: so many

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

والاترین: the highest

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی اهمیت شدن: pale into insignificance to seem mu ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اماده شدن برای کاری: gird ( up ) ( one's ) loins

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نبرد: storm of swords

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

more than anything else: above all ( else )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

چند در صد: چه درصد/ درصدی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

renegotiation: باز - مذاکره

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تن در دادن به: زیر بار چیزی رفتن ؛ کنایه از پذیرفت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تن در دادن به: زیر بار چیزی رفتن ؛ کنایه از پذیرفت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تن دادن: زیر بار چیزی رفتن ؛ کنایه از پذیرفت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیش کسی رفتن: سر وقت کسی رفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

با سرعت زیاد حرکت کردن: دو اسبه رفتن ؛ بشتاب رفتن. دویدن. ش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سریع رفتن: دو اسبه رفتن ؛ بشتاب رفتن. دویدن. ش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شتابان رفتن: دو اسبه رفتن ؛ بشتاب رفتن. دویدن. ش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تنها: تن تنها. [ ت َ ن ِ ت َ ] ( ترکیب وص ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بدبختانه: از بدِ حادثه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

متاسفانه: از بدِ حادثه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unfortunately: از بدِ حادثه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بدبخت: بدروزگار. [ ب َ ] ( ص مرکب ) بدبخت. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تیره روز: بدروزگار. [ ب َ ] ( ص مرکب ) بدبخت. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

قسم خوردن: سوگند یاد کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بازدارنده: preventative

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cithaeron: A mountain, 1, 410 m ( 4, 623 ft ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اسکله: کشتی بندان ؛ بندر. مینا. جای لنگر ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بندرگاه: کشتی بندان ؛ بندر. مینا. جای لنگر ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بندر: کشتی بندان ؛ بندر. مینا. جای لنگر ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

با دم شیر بازی کردن: چنگال شیرخاریدن ؛ کار هراسناک کردن. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

venue: سیاستگاه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خائن کشور: PATRICIDE

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وطن فروش: PATRICIDE

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

میهن فروش: PATRICIDE

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وطن دشمن: PATRICIDE

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دستور دادن: مثال دادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ردخور ندارد: It's never failed yet

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پارسنگ: سنگ پاره: پاره سنگ. ( مرزبان نامه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خوار گردانیدن: بر خاک نشاندن. [ ب َ ن ِدَ ] ( مص م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ناچیز شمردن: خوار گرفتن. [ خوا / خا گ ِ رِ ت َ] ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اقسام: . . . . . . . . specimens of

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خطور کردن: suggest

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

untried: وارسی ناشده/نشده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بی عقل: ست ریش. [ س ُ ] ( ص مرکب ) احمق. ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سهل انگاشتن: سست گرفتن . [ س ُ گ ِ رِ ت َ ] ( مص ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی مهر: سست مهر. [ س ُ م ِ ] ( ص مرکب ) آنک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سهل شدن: گره سست شدن . [ گ ِ رِه ْ س ُ ش ُ د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اسان شدن: گره سست شدن . [ گ ِ رِه ْ س ُ ش ُ د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سر کیسه را شل کردن: سرکیسه سست کردن . [ س َ س َ / س ِ س ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

یک ریز: without cease

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بی وقفه: without cease

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صاف شدن اسمان: become serene

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

انفاق کردن: expend

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تصدق دادن: almsgiving

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

کظم غیظ: restrain your rage

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ابناء جنس: fellow men

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ظلم به نفس: wrong yourself

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

با کله سمت چیزی کسی رفتن: rush/plunge headlong into something

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

برای خاطر: by virtue of ( something )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بکرات: so frequently

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به دفعات: so frequently

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وارد جزئیات شدن: dilate on/upon something

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شرح و بسط دادن: dilate on/upon something

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تفصیل و توضیح: dilate on/upon something

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بسط مقال دادن: dilate on/upon something

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هولناک: hideous

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی رغبتی: be averse to ( doing ) something

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی رغبت بودن: be averse to ( doing ) something

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی تمایل: be averse to ( doing ) something

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سرسری چیز نوشتن: قلم انداز نوشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

عنفوان جوانی: very early in life

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

waking dreams: experiences you have while you are ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

با نگاهی به گذشته: in retrospect

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در نگاه به گذشته: in retrospect

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فارغ بال: unheeded

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ملالت انگیز: bleak

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ملالت بار: bleak

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ملحدانه: کافرانه. [ ف ِ / ف َ ن َ / ن ِ ] ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تعلیم دادن: آموزاندن، آموزانیدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به عقب نگاه کردن: واپس نگریدن. [ پ َ ن ِ گ َ دَ ] ( م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اه: دردا. [ دَ ] ( صوت ) ( از: درد الف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خایه غول راشکستن: کمر غول را خم کردن ؛ در تداول عامه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

همگان مقبول: generally/widely/universally etc ac ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خر چه داند قیمت نقل و نبات: گاو لوزینه چه داند، نظیر: خرچه داند ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خلوتی: خلوت گزین. [ خ َل ْ وَ گ ُ ] ( نف م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

منزوی: خلوت گزیده. [ خ َل ْ وَ گ ُ دَ / دِ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کم قیمت: کبوترقیمت . [ک َ ت َ م َ ] ( ص مرکب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حل و عقد: شکست و بست ؛ رتق و فتق. حل و عقد. ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کبادهی چیزی را کشیدن: داو تمامی زدن ؛ دعوی کمال کردن. ادع ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نوبت رسیدن: ( نوبت آمدن ) نوبت آمدن. [ ن َ / نُ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پایان زمان: نوبت به سر آمدن ؛ مجال نماندن. زمان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پایان زمان: نوبت به سر آمدن ؛ مجال نماندن. زمان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وفات کردن: - نوبت کسی به سر آمدن ؛ کنایه از در ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

وفات کردن: - نوبت کسی به سر آمدن ؛ کنایه از در ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وفات یافتن: - نوبت کسی به سر آمدن ؛ کنایه از در ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

وفات یافتن: - نوبت کسی به سر آمدن ؛ کنایه از در ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قمار کردن: قمار زدن ؛ قمار کردن.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قمارخانه: قمارستان. [ ق ِ / ق ُ رَ / رِ ] ( ا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

public face: a public face: a spokesperson, a pe ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

public face: a public face: a spokesperson, a pe ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

وزیر امور خارجه: Secretary of State

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سخت جان: سگ جگر. [ س َ ج ِ گ َ ] ( ص مرکب ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اجنه: خلق آتشین ؛ شیاطین. جنیان. ( ناظم ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متنفر بودن: sick to death ( of someone or somet ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نفرت داشتن: sick to death ( of someone or somet ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نفرت داشتن از: sick to death ( of someone or somet ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تنفر داشتن: sick to death ( of someone or somet ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تنفر داشتن از: sick to death ( of someone or somet ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صنعت فیلم: the silver screen

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

با خشونت اداره کردن: rule with an iron fist

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

وزنه زدن: pump ( some ) iron= to lift weights ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خبر خاصی نیست: not much

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خبری نیست: not much

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خبری نیست: not much

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kneel down: go down on ( one's ) knees

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kneel: go down on ( one's ) knees

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تضمینی: copper - bottomed

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ضمانت شده: copper - bottomed

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تضمین دار: copper - bottomed

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تضمین شده: copper - bottomed

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیش بها: پیشداد مزدی که پیش از کار بمزدور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیش مزد: پیشداد مزدی که پیش از کار بمزدور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نیم خورده: پیش مانده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بیرون روان شدن: فواره زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در انتظار بودن: گوش به زنگ بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مهم شمردن: جدی گرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

چوب چیزی را خوردن: پای چیزی را خوردن به سبب انجام کار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پای چیزی را خوردن: چوب چیزی را خوردن به سبب چیزی آسیب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مقصر دانستن: چیزی را [ به ] پای کسی / چیزی گذاشت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی اصل و نسب: بی بته

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی جربزه: بی بُته لهجه و گویش تهرانی بدون جرب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گمشدگی: گم گشتگی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بتنهایی: یک تنه. [ ی َ / ی ِ ت َ ن َ / ن ِ ] ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

علامه دهر: تمام خرد. [ ت َ خ ِ رَ ] ( ص مرکب ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خردخردک: جسته جسته . [ ج َ ت َ / ت ِ ج َ ت َ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

با گذشت زمان: جسته جسته . [ ج َ ت َ / ت ِ ج َ ت َ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

همدو: هم تگ. [ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) رفیق ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هم سرعت: هم تگ. [ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) رفیق ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هم شتاب: هم تگ. [ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) رفیق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هم قدم: هم تگ. [ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) رفیق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زنازاده: بلایه زاده. [ ب َ ی َ / ی ِ دَ / دِ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اقدام کردن به: در پیش گرفتن . . . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اقدام کردن: در پیش گرفتن کاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اقدام کردن به کاری: در پیش گرفتن کاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پرداختن به: در پیش گرفتن کاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مبادرت کردن: در پیش گرفتن کاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مبادرت کردن: در پیش گرفتن کاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مبادرت کردن به: در پیش گرفتن کاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پرداختن به کاری: در پیش گرفتن کاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مردن: چشم از جهان بستن ؛ کنایه از مردن. چ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

احوال کسی را پرسیدن: احوال گرفتن ( مصدر ) استفسار از حال ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

احوال کسی را پرسیدن: احوال گرفتن ( مصدر ) استفسار از حال ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نادیده گرفتن: چشم بر قضیه ای بستن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ندیده انگاشتن: چشم بر قضیه ای بستن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ندیده گرفتن: چشم بر قضیه ای بستن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اقدام کردن: دست به کار شدن

١٠ ماه پیش

مدال‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی