تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Progeny 'etrat اولاد و احفاد؛ ذریه؛ خانواده؛ عشیرۀ مرد. مترادف ۱. آل، اولاد، ذریه، سلاله، فرزند ۲. اقارب، اقوام، خویشاوندان، نزدیکان عترت لغت نامه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ahl al - Bayt, Prophet's Household اهل بیت لغت نامه دهخدا اهل بیت . [ اَ ل ِ ب َ / ب ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کسان خانه و ساکنان آن . ( منتهی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حوض کوثر

پیشنهاد
٠

اهل بیت

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حدیث ثقلین

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Pond of al - Kawthar

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

*The title of the twelfth Shia Imam; the Imam qā'em Qā'im ( قائم ) is a term in Islamic eschatology that refers to a messianic figure who will arise ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

*The title of the twelfth Shia Imam; the Imam qā'em Qā'im ( قائم ) is a term in Islamic eschatology that refers to a messianic figure who will arise ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خویشتنداری، نضباط شخصی، تأدیب Self - discipline Self - discipline is about creating new habits of thought, action, and speech toward improving ones ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حاکمیت/سلطنت/فرمانروایی/دوره حکومت/سلط � حاکم بودن � حق حاکمیت � حکمروایی 3 - دوران پادشاهی � حکومت � حکومت کردن � دستور � دوران سلطنت - - سلطنت کردن ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

exhorting تشویق کردن ترغیب کردن ایزانیدن � برحذر کردن یا داشتن � تشویق و ترغیب کردن � نصحیت کردن � نصیحت کردن � پرهیزاندن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصرار � پافشاری insistence اصرار � اصرارورزی � دو پا را در یک کفش کردن � سماجت � لج کردن � هنجله ( insistency هم می گویند ) � پافشاری � کشتیار شدن in ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

supper به معنای شام ( معمولا شام سبک - شام رسمی تر: dinner ) گردهمایی شبانه با شام - - - - Last Supper شام آخر ( آخرین شام حضرت عیسی با حواریون ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

icebox به معنای یخچال یا یخدان است. این کلمه مربوط به دورانی است که یخچال گازی و الکتریکی هنوز اختراع نشده بود

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در متون ادبی هنگامی ترجمه میکردم . واژه skidded در متن Before she had skidded to a stop with a backfire out of the exhaust, Billy was opening the doo ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

crutches: عصا، چوب زیر بغل، دو شاخه، عصای زیر بغل، چوب پا، محل انشعاب شاخه از بدنه درخت، دو قاچ جلو و عقب، دوشاخه زیر چیزی گذاشتن، با چوب زیر بغل راه ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

الٰهیات مثال در جمله: In Great Britain, the philosophy of natural theology remained influential. مذهبی مثال در جمله: She pictured them together, in ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

علم حقوق فقه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

قتل عام کودکان؛ کشتار دسته جمعی کودکان

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قتل عام کودکان غزه - کشتار دسته جمعی کودکان غزه genocide= قتل عام کودکان؛ کشتار دسته جمعی کودکان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در متون دینی به معنای آیات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رایانه لوحی که اندازه آن از 5تا7 اینچ است. ( واژۀ پیشنهادی کاربران ) پَلمَک. گونه ای رایانۀ کوچک که در کف دست ( به انگلیسی palm ) جا می شود. �پلمه� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عقد ازدواج را فسخ کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

معنای درست یعنی - اجتناب از مسئله اصلی و صحبت کردن در مورد موضوعات بی اهمیت یا همان حاشیه رفتن -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٤

رژیم اشغالگر قدس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تحت تمایز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ادغام

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

همگرا شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ارسطو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

�برشلونه � بارسلون فعلی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اراغون ( شهری در اندلس )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

قرطبه ( کردوبای فعلی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جبل الطارق ( تنگه )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثل کوه الوند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مثل نمرود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مثل عمروعاص

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

مزاح و دورویی ( یا رفتار استهزاء آمیز ) - - - - spears اسپیرز ، ۱۹۷۵ ص ۳۸۸

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیش و نوش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

{خواب و بیخبر } به طور عامیانه تر {توی عالم هپروت} منبع : برانبرگ و گردون ، ۱۹۸۳ ص ۱۵۷

پیشنهاد
٢

کلاه تقی را بر سر نقی گذاشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

hit me up slang Contact me تماس بگیر با من - به من خبر بده - منو در جریان بزار - ارتباط برقرار کردن - به من اطلاع بده I gave that cute boy my number ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

fianc�: the man who a woman is going to marry a person who has formally promised to marry another: I’d like you to meet Irene, my fianc�e. نامزد - ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

چِقِر بد بدن 😅

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

لغو کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

آسیاب به نوبت عکس زودتر بیاد ، زودتر میره

پیشنهاد
٧

سحرخیز باش تا کامروا باشی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اصلاح: هرکسی پنج روزه نوبت اوست

پیشنهاد
٣

اصلاح: با عینک خوش بینی نگاه کردن.

پیشنهاد
١٦

با یک گل بهار نمی شود

پیشنهاد
٥

این یک اصطلاح است علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

١