پیشنهادهای حامد جباری (٣,٧١٥)
الگو یا حرکتی که شبیه شکل عدد 8 باشد
عضله جلویی بازو
بسیار کوچک
یک چیز بسیار کوچک یا بی اهمیت
در حالت سوالی: "همه چی مرتبه؟" ( یعنی اوکی هستی؟ یا کمک می خوای؟ ) البته بسته به موقعیت می تونه معنی "موافق هستی" یا" آماده ای؟" رو هم داشته باشه
constellation ( n ) ( kɑnstəˈleɪʃn ) =a group of stars that forms a shape in the sky and has a name, e. g. The Little Bear constellation is still use ...
conference room ( n ) ( kɑnfrəns rum )
cone 4 ( n ) =the hard dry fruit of a pine or fir tree, e. g. a pine cone.
confectionery ( n ) ( kənˈfɛkʃəˌnɛri ) =candy, chocolate, etc. , e. g. Confectionery is a multimillion - dollar business.
cone 2 ( n ) traffic cone =a plastic object shaped like a cone and often orange in color, used on roads to show where vehicles aren't allowed to go
cone 3 ( n ) =a piece of thin crisp cookie shaped like a cone, which you can put ice cream in to eat it
cone 1 ( n ) ( koʊn ) =a solid or hollow object with a round flat base and sides that slope up to a point
conductor 3 ( n ) =a substance that allows electricity or heat to pass along it or through it, e. g. Wood is a poor conductor.
conductor 1 ( n ) ( kənˈdʌktər ) =a person who stands in front of an orchestra, a group of singers etc. , and directs their performance, especially s ...
conductor 2 ( n ) =a person who is in charge of a train and travels with it, but doesn't drive it
تحت شرایط
در طول ( در یک بازه. . . )
به تصویر کشیدن
عجایب
با دست خود علامت صلیب بر روی صورت و سینه خود کشیدن ( به عنوان نمادی از مسیحی بودن )
کانادایی فرانسوی زبان
1. آزرده کننده ( در مورد کسی که باعث آزردگی خاطر دیگران می شود ) 2. ساینده ( زبر )
رک و راست - قانونی
تغییر جهت
از پایین تا بالا
1. ثابت کردن 2. تبرئه کردن
تعلل ورزی
نفرت انگیز ( منزجر کننده )
مزخرف ( خیلی احمقانه )
لحاظ کردن
قابل خوابانیدن ( در مورد صندلی یا مبل ) The car has reclining front seats این ماشین صندلی های جلوی قابل تنظیم ( خوابانیدن ) دارد
stative / adj/ˈsteɪt̮ɪv ( linguistics ) describing a state rather than an action. Stative verbs ( for example be, seem, understand, like, own ) ...
آب سیب ( نوشیدنی که با سیب درست شود )
دارای هوای تازه
1. اتهام 2. ایراد
1. سوء استفاده کردن 2. بدرفتاری کردن 3. بددهنی کردن
گرامی داشتن - عزیز شمردن ( ارزشمند بودن )
1. اتفاق ناگوار 2. نمایش غم انگیز
به لحاظ شغلی
بعداز یک هفته ( هفته دیگر )
طبق دیکشنری آکسفورد، thug یعنی: 1. a violent person, especially a criminal یک فرد خشن و پرخاشگر، به ویژه فردی که مجرم است. 2. a member of a group ...
ذوق - ذوق زده کردن/شدن
موارد استفاده از the 1. برای یک چیز یا یک شخص معین ( که قبلا برای شنونده در مورد آن صحبت کرده ایم ) I bought a shirt and some pants. The shirt is b ...
تشکر کردن
1. کوتاه کردن مو - نوک گیری کردن مو 2. هرس کردن
کسی را دست انداختن
گوش دادن به رادیو تماشا کردن تلویزیون
اسم: اشک فعل: 1. پاره کردن - دریدن - جردادن 2. پاره شدن 3. کندن ( قاپیدن ) 4. با سرعت حرکت کردن tear down خراب کردن tear up پاره پاره کردن
teakettle: کتری teapot: قوری
1. مدیر منطقه 2. سرپرست ساختمان