علیرضا بهرامی

جونم در اومد It was a hard slog to finish the project جونم دراومد تا پروژه رو تکمیل کنم.

تلاش فیزیکی ( جسمی )

( مجازاً ) ضربه سخت از دست دادن شغلش، یه ضربه سخت براش بود. Losing her job, was a severe blow for her

تصمیم اکثریت تصمیم به اتفاق آرا تصمیمِ جمعی

رایحه متمایز

اگر برای واردات، عوارض تعیین کنیم، ممکنه کشورهای دیگه هم در عوض، همین کار رو بکنن.

بوی بنزین بخاطر نشتیِ سیستم سوخت رسانی خودرو بود.

استدلال او بر این فرض استوار است که همه توانایی یکسانی در خوب یا بد بودن دارند.

اون ها با وجود مخالفت های شدید، طبق برنامه پیش رفتند.

مادربزرگْ جاد، هر موقع که لازم میشد، می تونست شجاع باشه.