پیشنهادهای م بیک (٩٦)
داشَن پیشینیان ما پول یا چیزی را به کسی که به در خانه می آمد می دادند برای اینکه آنرا برای خود داشته باشد و به آن داشَن می گفتند
شهر هَرکی هَرکی شده
مِهرسوزی کردن دلسوزی همراه با مهربانی و گذشت
کنارکشیده در رمان شوهر آهو خانم صفحه 38 آمده: آهنگ نرم صدایش در عین آنکه حقشناسی را منعکس می کرد واپس زده و شرماگین بود. در اینجا گویا زن از شرمسار ...
خود را به مسجد برساند ، تروچسبان نمازی بجا آورد رمان شوهر آهو خانم صفحه 34
باران تند باران سنگین
شیر علی و برادر هایش می گویند :ما به کسی کاری نداریم ؛ نه اهل جلسه و انجمن هستیم که فردا توی کش واکش و دردسر بیفتیم، نه . . . رمان شوهر آهو خانم صفح ...
موهای سفید صورت و سرش تا آنجا که از زیر کلاه تازه باب شده شاپو نمایان بود بر سیاه می چَربید رمان شوهر آهو خانم صفحه ۲۳
پس لرزه
پَساپَس
عواقب
به جای متلاشی کردن با یک تیر مغزش را متلاشی کنی مغزش را بپوکونی
پو کوندن
شهید کسی است که در راه خدا کشته می شود من واژه ی خدایی شدن را بیشتر می پسندم شهید= خدایی شده شهادت= خدایی شدن شهید شدن =خدایی شدن
زبان فارسی همزه ندارد پس خدایی شدن درست است ، مانند شهدا که خدایی شده اند براحتی می شود به جای واژه ی شهید بکار برد
حفظ کردن من که ابتدایی بودم خیلی بکار می رفت مثلا معلم می گفت شعر کتاب را از بَر کنید اما الان دخترم که ابتدایی است برایش ناآشنا است خیلی از واژه ها ...
گمان می شود
وَر افتادن نسلش ور افتاد
لَختی=لحظه ای، کمی
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد اعتراض= واخواست
به خود آمدن درس گرفتن
فروپاشیدن امپراطوری افتادن کاسه ریختن برگ درختان
کسی که چِرکولَک بازی در میاره
درآیش =تاثیر تاثیر مهربانی در زندگی درایش مهربانی در زندگی
تسلیم
در برابر سختی ها تن در داد دیگر کم آورد و خود را وا داد در برابر ستمگر گردن خم نکرد
در میان گذاشتن
چگونه می توانم خودم را از این گرما در ببرم. به در بردن . خودم را از سختی های زندگی در بردم . جان به در بردن ، نجات یافتن.
او را متوقف کنید جلوی او را بگیرید حملات وحشیانه را متوقف کنید جلوی حمله های وحشیانه را بگیرید ماشین را متوقف کنید ماشین را نگه دارید . . .
فلانی را چشته خورش کردم یعنی اول اعتمادش وبه دست آوردم بعد گولش زدم
عملیات به تعویق افتاد عملیات واپس افتاد همه را عقب زد همه را پَس زد
بزرگ و کوچک
پیشنهاد من واژه ی توانسنگ است یعنی توانمندیش چون سنگ ، محکم است
سرحال
شکست غیر قابل ترمیم شکست بازسازی نشدنی
چشم گشنه وقتی غذامون و خوردیم و سیر شدیم ولی هنوز سر سفره نشستیم و می خوریم می گیم سیرشدم ولی چشمام گشنه است
در دست گرفتن او ضاع تحت کنترل است =اوضاع را در دست گرفته ایم
بی واکنش ماست وار
پادر میانی و میانجیگری به زبان عربی می شود وساطت نه دخالت ، لطف کنید درستش کنید
ناشُد نا شُد است روزم بی یاد تو شب شود
زور کردن
نبردگاه
خب پس همون مچ انداختن می شه دیگه.
پَس زدن زیر زدن به هم زدن
پول دستی ما اگر از کسی بخواهیم پول قرض کنیم می گوییم پول دستی داری بدی ، یا اون میگه ی کم پول دستی دارم می خوای بهت بدم
وَر پا فلانی ترسید و موهای سرش وَر پا ایستاد یعنی موهاش به سرش سیخ شد
همان از در رفتن است ، چیزی که از در خانه برودو دیگر باز نگردد هدر رفته است، یعنی از در رفته است و دیگر بدستش نمی آوری
بنا شد =قرارشد بنا شد یکمان بخوابد و دیگری نگهبانی دهد
بنا شد یکیمان بخوابد و دیگری نگهبانی دهد
همان دپا بوده که بعد شده دفا بپا وسایلت را دزد نبرد و اگر دزدی دیدی از خود دپا کن