پیشنهادهای احمد مسعودی (٥٣١)
معانی چجا /chejaa/ از روستاهای علی آبادکتول - از مراتع واقع در الستان علی آباد کتول معانی چجا می باشد.
معانی ثحج ثحج. [ ث َ ] ( ع مص ) سخت کشیدن چیزی را. معانی ثحج می باشد.
معانی چپت ( چَپَت ) کرکیت؛ از ابزار آلات بافندگی معانی چپت می باشد.
معانی بتج /batej/ شتاب کن - بدو ۳تلاش کن معانی بتج می باشد.
معانی پاج /paaj/ پارج معانی پاج می باشد.
معانی بپج /bapej/ بییج معانی بپج می باشد.
معانی بپت /bapet/ میوه ای که در اثر رسیدن زیاد له شده باشد معانی بپت می باشد.
معانی بچا /bechaa/ سرد – خنک معانی بچا می باشد.
معانی اثب اثب. [ اَ ث َ ] ( ع اِ ) اَثأب. درختی است. رجوع به اثأب شود. معانی اثب می باشد.
معانی باپ رجوع شود به:بی معانی باپ می باشد.
معانی تپچ تپچ ( به لاتین: Tępcz ) یک روستا در لهستان است که در Gmina Luzino واقع شده است. [ ۱] تپچ ۳۱۹ نفر جمعیت دارد. معانی تپچ می باشد.
معانی تچا تچا ( به لاتین: Techa ) یک رود در روسیه است که در استان چلیابینسک واقع شده است. [ ۱]معانی تچا می باشد.
معانی پجا /pajaa/ مواد خوراکی که زود پخته شود & فاصله – فاصله ی موجود میان دو ردیف از درختان باغ که جهت برخورداری بیشتر از نور آفتاب منظور گردد معانی ...
معانی پتج /petaj/ کودک تازه پا گرفته که قادر باشد به دنبال مادر خود راه برود - دنباله رو معانی پتج می باشد.
معانی پچا پچا ( انگلیسی: P'tcha ) یک نوع غذا در آشپزی یهودی، اشکنازی است که از پاچه گاو تهیه می شود. اسم این خوراک از واژهٔ فارسی �پاچه� به توسط ترکی ...
معانی پبا پبا ( به لاتین: Paba ) یک منطقهٔ مسکونی در بنگلادش است که در ناحیه راج شاهی واقع شده است. [ ۱] پبا ۲۸۰٫۴۲ کیلومتر مربع مساحت و ۳۱۴٬۱۹۶ نفر ...
معانی اپت اپت. [ اِ ] ( اِخ ) رودی است بفرانسه از انشعابات رود سن بطول صدهزار گز. و آن ژیزر و سن کلر را مشروب میسازد. معانی اپت می باشد.
معانی بجح بجح. [ ب َ ج َ ] ( ع مص ) شادمانه شدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . || بزرگ شدن. ( آنندراج ) . بزرگ قدر گردیدن. ( از منتهی الارب ) . || ( ...
معانی ثبج ثبج. [ ث َ ] ( ع مص ) تعمیه کردن در بیان چیزی. ثبج. [ ث َب َ ] ( ع اِ ) میان کتف و پشت. || میانه هر چیز: ثبج بحر؛ میانه دریا و معظم بحر. | ...
معانی حثا حثا. [ ح ِ ] ( اِخ ) موضعی به شام در گفته عدی بن رقاع : یا من رای برقاً ارقت بضوئه امسی تلالاً فی حوارکه العلی فاصاب أیمنه المزاهر کلها و ...
معانی باچ باچ ( به فرانسوی: Baigts ) یک کمون ( فرانسه ) در فرانسه است که در canton of Mugron واقع شده است. [ ۱] باچ ۱۱٫۶۴ کیلومتر مربع مساحت دارد. با ...
معانی باح باح. ( اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲ غالب اصفهانی کاتب ، ملقب به باح ، خود گوید: باح بما فی الفؤاد باحاً. وی ببغداد شد و کاتب ابولیلی یکی از ...
معانی حبث حبث. [ ح َ ب ِ ] ( ع اِ ) نوعی از مار که دم ندارد. ( ؟ ) ( آنندراج ) . نوعی از مار که دم ندارد معانی حبث می باشد.
معانی جثا جثا. [ ج ُ ] ( ع اِ ) سنگهای انباشته شده. ( از معجم البلدان ) . جثا. [ ج ُ ] ( اِخ ) موضعی است بین فدک و خیبر به سر راه مسافران. ( از معجم ...
معانی تبا تبا. [ ت ِ ] ( اِخ ) تب ، از بلاد قدیم یونان. رجوع به تب شود. لغتی در وبا است که واو به تا بدل شده است . معانی تبا می باشد.
معانی ثتا ثتا. [ ث ِ ] ( یونانی ، اِ ) در یونانی نام حرف �ث � باشد و صورت آن این است : 0 ) در یونانی نام حرف ث باشد معانی ثتا می باشد.
معانی جاح جاح. ( ع اِ ) پرده. ( منتهی الارب ) . جاح. [ جاح ح ] ( ع ص ) نعت فاعلی از جَح . گستراننده چیزی و کشنده آن. ( منتهی الارب ) . گستراننده چیز ...
معانی احج احج. [ اَ ح َج ج ] ( ع ص ) رأس احج ؛ سری سخت. || فرس احج ؛ اسب که خوی نکند یا سمهای پا بجای سُمهای دست نهد در رفتن. ( منتهی الارب ) . راس ...
معانی اپث اُپِث ( به انگلیسی: Opeth ) یک گروه پراگرسیو متال سوئدی از استکهلم است. این گروه تا به امروز تغییرات متعددی در ترکیب اعضایش تجربه کرده است ...
معانی اجب اجب. [ اَ ج َب ب ] ( ع ص ) مجبوب. || بریده کوهان. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ) : بعیرٌ اجب ؛ شتر کوهان بریده. ( منتهی الارب ) . || شتری که کوز ...
معانی احث احث. [ اَ ح َث ث ] ( ع ن تف ) برانگیزنده تر. افژولنده تر. احث. [ اَ ح َث ث ] ( اِخ ) از بلاد هذیل و آن را وقعه ای است. ( مراصد ) . از بلاد ...
معانی باث باث. ( ع ص ) پراکنده و متفرق :ترکهم حاث باث ( مکسورتین ) ؛ گذاشت ایشان را پراکنده ، و متفرق و در آن دو لغت دیگر هم آمده : ترکهم حوث بوث ( م ...
معانی ابچ ( آبچ ) آبچ. [ ب َ ] ( اِ ) آبج. ( آبچ ) ( اسم ) ۱ - نشان. کمان گروهه. ۲ - آلتی در زراعت . آبج معانی ابچ می باشد.
معانی پچت /pachet/ روستایی از دهستان عشرستاق هزار جریب بهشهر معانی پچت می باشد.
معانی تپا /tepaa/ تکه های گوشت ( تَپا ) ( ● ) ؛ تحمیل کننده؛ چپاننده ( تَپا ) ( ● ) ؛ مامور مخفی معانی تپا می باشد.
معانی ثات ثات. ( اِخ ) ناحیه ای به یمن منسوب به ذوثات. ( مراصد ) . و از آنجاست ذوثات حمیری یکی از مهتران یمن. رجوع به ذوثات شود. ثات. ( اِخ ) ابن رع ...
معانی حاب حاب. [ ب ِ ] ( ع صوت ) کلمه ای است که بدان شتر نر را زجر کنند. حاب. [ حاب ب ] ( ع ص ) سهم حاب ؛ تیری که گرد نشانه افتد. ج ، حَواب. حاب. ( ...
معانی ابح ابح. [ اَ ب َح ح ] ( ع ص ، اِ ) آنکه در آواز بح بح کند. مرد گلوگرفته گران آواز. || دینار. || فربه. || چوب سطبر. || تیر قمار. ابح. [ اَ ب َ ...
معانی پاب پاب. ( اِخ ) شهرکی است به ماوراءالنهر از فرغانه آبادان و با کشت و برز بسیار. ( حدود العالم ) . شهرکی بود در ماورائ النهر از فرغانه آبادان و ...
معانی جاث جاث. [ جاث ث ] ( ع ص ) نعت فاعلی ازجَث . ترسنده و ترساننده. کسی که بترسد و کسی که بترساند. || زننده. || برنده. از بیخ وبن برکننده. ( منتهی ...
معانی حجا حجا. [ ح َ ] ( ع اِ ) کرانه و سوی چیزی. ج ، احجاء. || قبه های آب که از باران پدید آید. کوپله. حباب. نفاخات. ( بحر الجواهر ) . سوار آب. || خ ...
معانی تاچ [علوم نظامی] ← توانمندی انهدام چندگانه معانی تاچ می باشد.
معانی جبح جبح. [ ج َ ] ( ع اِ ) خانه زنبورکه در وی شهد نهد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . جای کوزانگبین که انگبین در آن کنند. ( مهذب الاسماء ) . ...
معانی حبج حبج. [ ح َ ب َ ] ( ع ص ) نعت است از حِبِج و نعت است از حَبَج. ج ، حَبجی ̍ و حباجی. حبج. [ ح َ ] ( ع مص ) تیز دادن. || با چوب زدن. چوب زدن. ...
معانی پجت /pajet/ از توابع دهستان چهاردانگه ی هزارجریب بهشهر معانی پجت می باشد.
معانی بجت بجت. [ ب َ ج َ ] ( اِخ ) دهی از دهات بهشهر ( اشرف ) مازندران. ( از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 168 ) . بجة. [ ب َج ْ ج َ ] ( ع اِ ) ...
معانی چپا چپا. [ چ َ ] ( اِ ) سمت یسار و طرف چپ. ( ناظم الاطباء ) . /chepaa/ حشره ای که به بدن دام چسبیده و خون آن را می مکد & خرده برنج - نیم دانه چ ...
معانی چاب معنی انگلیسی: chub /chaab/ دروغ چاب ( انگلیسی: Chubb Limited ) شرکت بیمه سوئیسی است، که در زمینه ارائه خدمات مالی و انواع بیمه های اتکایی، ...
معانی حبا حبا. [ ح َ ] ( ع اِ ) ابر برهم نشسته. ابربلند برآمده نزدیک افق مانند کوه. ( منتهی الارب ) . ابر بر هم نشسته [ویکی الکتاب] معنی شَغَفَهَا: د ...
معانی پاچ پاچ. ( اِ ) به هندی نام علفی است که به یونانی فاستون دون نامند ( ؟ ) . بهندی نام علفی است که بیونانی نامند پاچ ( به آلمانی: Patsch ) یک منط ...