پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٤٣٩)
حرکت دودی:[ زیست شناسی] نوعی حرکت موجی انقباضی در امتداد یک اندام لوله ای شکل، به ویژه روده ها یا معده که به وسیله ماهیچه های صاف پیرامون آن پدید می ...
حرکت دو بعدی: نوعی حرکت که مسیرش منحنی یا حرکت در صفحه است. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
حرکت تناوبی: هر نوع حرکت ساده یا مرکب اگر در زمان های مساوی و متوالی ( به نام زمان تناوب ) عیناً تکرار شود. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فار ...
حرکت پیچی: نوعی حرکت وضعی جسم صلب در حول یک محور که در عین حال در امتداد آن محور می لغزد ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
حرکت انتقالی: ۱ - حرکتی که در آن همه نقطه های جسم متحرک به طور یکنواخت در یک خط یا راستای معینی حرکت می کند. 2 - نجوم گردش هر یک از سیاره ها به گرد خ ...
حرف بری:/harfbari/ اسم [ گفتاری] سخن چینی، عمل یا فرایند حرف بردن و آوردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
به حرف آمدن: سخن گفتن را آغاز کردن، به ویژه پس از مدتی سکوت یا خودداری از سخن گفتن. ( ( آخرش به حرف آمد و گفت دیشب پیش علی بود. ) ) ( صدری افشار، غ ...
حرف نداشتن:[مجازی] مخالفت نکردن. ( ( اگر کتاب را لازم داری ببر من حرفی ندارم ) ) ۲ _موردی برای بحث، ایراد یا اعتراض وجود نداشتن، ( ( این ماشین حرف ند ...
حرف مفت زدن: بیهوده سخن گفتن، حرف صد تا یک غاز زدن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
حرف گوش کردن: اطاعت کردن؛ فرمان بردن؛ سخن دیگران را پذیرفتن؛ ( ( چرا حرف گوش نمی کنی؟ حرف مادرت را گوش کن. ) ) حرف شنیدن ( صدری افشار، غلامحسین، فره ...
حرف کشیدن: ۱ - گرفتن اطلاعات مورد نظر با تشویق یا تحریک منبع اطلاعات به حرف زدن، بدون جلب توجه و ایجاد سوءظن. ( ( رفت از دخترشان حرف کشید ) ) 2 - تحم ...
حرف کسی یکی بودن: سخن خود را تغییر ندادن، بر سر گفته خود ایستادن. ( ( حرف مرد یکی است ) ) حرف کسی دو نشدن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارس ...
حرف کسی را خواندن: آن را پذیرفتن و از آن پیروی کردن. ( ( کسی حرف تو را نمی خواند ) ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
حرف کسی را به زمین انداختن: به آن اهمیت ندادن ( ( چرا حرف مادرت را زمین انداختی ) ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
حرف کسی را به خود گرفتن: آن را خطاب به خود تلقی کردن ( ( حرف مرا به خودش گرفت و ناراحت شد. ) ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
حرف کسی را به دل گرفتن: از آن رنجیدن ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
حرف کسی را بریدن: حرف کسی را ناتمام گذاشتن و خود سخن گفتن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
اهل الغرب ، یا اهل غرب ؛ مردم مغرب زمین. مردمانی که در طرف مغرب سکنی ̍ دارند. و مردم فرنگستان. مقابل اهل شرق. ( ناظم الاطباء ) .
- دهن فرهنگ ؛ جایی را میگویند که از کاریز آب به روی زمین آید. ( برهان ) . فرنج. رجوع به فرنج شود. || بزرگی و سنجیدگی. ( برهان ) . رجوع به فرهنج شود.
- فرهنگ آموز. فرهنگ بستن. فرهنگجو. فرهنگجوی. فرهنگدار. فرهنگ دان. فرهنگ دوست. فرهنگسار. فرهنگ ساز. فرهنگستان. فرهنگ نامه. فرهنگ ور. فرهنگی. فرهنگ یاب ...
سند عادی ؛ هر سند که رسمی نباشد قانوناً سند عادی است. رجوع به فرهنگ حقوقی تألیف لنگرودی شود. سندی که در مرجعی ذی صلاحیت تنظیم شده باشد.
سند در وجه حامل ؛ نوشته ای که امضاکننده ( صادرکننده ) آن تعهد میکند وجه یا وجوهی را در موعد معین بهر کس که آن نوشته را ابراز دارد بپردازد، یعنی دارند ...
سند رسمی ؛ سندی که در اداره ثبت اسناد و املاک و یا دفاتر اسناد رسمی یا در نزد سایر مأموران رسمی در حدود صلاحیت آنها وبر طبق مقررات قانونی تنظیم شده ...
تخم سند ؛ تخم حرام و این در خور و بیابانک امروز نیز متداول و در تداول خراسان نوعی دشنام و فحش بشمار میرود و به عربی منبوذ است. ( یادداشت دهخدا ) .
سعادت سنج ؛ سنجنده سعادت. اندازه گیرنده سعادت : کمان را استخوان بر گنج کرده ترازو را سعادت سنج کرده. نظامی.
- عنوان بستن ؛ مقام و لقبی را بر کسی نهادن : چو منشور اقبال او خوانده پیش در او بست عنوان فرزند خویش. نظامی ( از آنندراج ) .
- عنوانگاه ؛ محل ظهور. جای برآمدن : چو عنوانگاه عالم تاب را دید تو گفتی سگ گزیده آب را دید. نظامی. || آنچه فهمیده شود از چیزی. ( غیاث اللغات ) . || ...
رقیع: ج ، اَرقِعَة. فلک ، آسمان در تورات می خوانیم : וַיִּקְרָא אֱלֹהִים לָרָקִיעַ , שָׁמָיִם و یقرا الوهیم لاراقعَ شمائم و خواند ( اسم گذاشت ) خد ...
( ( روزی هنگامی که موسی مشغول چرانیدن گلۀ پدر ز ن خود یَترو ن، کاهن مدیان بود، گله را به آنسوی بیابان ، به طرف کوه حوریب ، معروف به کوه خدا راند. ) ) ...
در تورات " ماخیر " پسر منسی می باشد و منسی هم پسر بزرگ حضرت یوسف
در تورات از افرات با عنوان بیت لحم یاد شده است . ( ( پس از بیرون آمدنم از بین النهرین اوبین را ه در نزدیکی افرات. مُرد و من هم او را کنار راه افرا ...
رعمسیس : نام ناحیه ای در مصر در تورات که یوسف به دستور فرعون به برادرانش داد تا در آنجا ساکن شوند . ( ( آنگاه یوسف چنان که فرعون دستور داده بود بهت ...
شلیّم: چهارمین پسر نفتالی در تورات ( نفتالی پسر حضرت یعقوب از زنش بهله بود ) نفتالی: دوازدهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 4 پسر به ترتیب زیر می ب ...
یصر: سومین پسر نفتالی در تورات ( نفتالی پسر حضرت یعقوب از زنش بهله بود ) نفتالی: دوازدهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 4 پسر به ترتیب زیر می باشد ...
جونی: دومین پسر نفتالی در تورات ( نفتالی پسر حضرت یعقوب از زنش بهله بود ) نفتالی: دوازدهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 4 پسر به ترتیب زیر می باشد ...
یحص ئیل: پسر نفتالی در تورات ( نفتالی پسر حضرت یعقوب از زنش بهله بود ) نفتالی: دوازدهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 4 پسر به ترتیب زیر می باشد : ...
نفتالی: دوازدهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 4 پسر به ترتیب زیر می باشد : 1 - یحص ئیل ، 2 - جونی ، 3 - یصر ، 4 - شلیّم ( نام پسران حضرت یعقوب در ...
حوشیم: پسر دان در تورات ( دان یازدهمین پسر حضرت یعقوب از راحیل بود )
آرد: دهمین پسر بنیامین در تورات ( بنیامین دهمین پسر حضرت یعقوب از راحیل بود ) بنیامین : دهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 10 پسر به ترتیب زیر می ب ...
حفیّم: نهمین پسر بنیامین در تورات ( بنیامین دهمین پسر حضرت یعقوب از راحیل بود ) بنیامین : دهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 10 پسر به ترتیب زیر می ...
مفیّم: هشتمین پسر بنیامین در تورات ( بنیامین دهمین پسر حضرت یعقوب از راحیل بود ) بنیامین : دهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 10 پسر به ترتیب زیر م ...
رش: هفتمین پسر بنیامین در تورات ( بنیامین دهمین پسر حضرت یعقوب از راحیل بود ) بنیامین : دهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 10 پسر به ترتیب زیر می ب ...
ایحی: ششمین پسر بنیامین در تورات ( بنیامین دهمین پسر حضرت یعقوب از راحیل بود ) بنیامین : دهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 10 پسر به ترتیب زیر می ...
نعمان: پنجمین پسر بنیامین در تورات ( بنیامین دهمین پسر حضرت یعقوب از راحیل بود ) بنیامین : دهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 10 پسر به ترتیب زیر م ...
جیرا: چهارمین پسر بنیامین در تورات ( بنیامین دهمین پسر حضرت یعقوب از راحیل بود ) بنیامین : دهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 10 پسر به ترتیب زیر م ...
اشبیل: سومین پسر بنیامین در تورات ( بنیامین دهمین پسر حضرت یعقوب از راحیل بود ) بنیامین : دهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 10 پسر به ترتیب زیر می ...
باآر: دومین پسر بنیامین در تورات ( بنیامین دهمین پسر حضرت یعقوب از راحیل بود ) بنیامین : دهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 10 پسر به ترتیب زیر می ...
بالع: اولین پسر بنیامین در تورات ( بنیامین دهمین پسر حضرت یعقوب از زنش راحیل بود ) بنیامین : دهمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 10 پسر به ترتیب زیر ...
یشوی: سومین پسر اشیر در تورات ( اشیر هشتمین پسر حضرت یعقوب بود ) اشیر : هشتمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 4 پسر به ترتیب زیر می باشد : 1 - یمنه ، ...
یشوه: دومین پسر اشیر در تورات ( اشیر هشتمین پسر حضرت یعقوب بود ) اشیر : هشتمین پسر حضرت یعقوب در تورات دارای 4 پسر به ترتیب زیر می باشد : 1 - یمنه ، ...