علی باقری - جزئیات مدال‌ها

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خورشیدبخت: خورشیدبخت ؛ با بخت بلند : شه گیتی آ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خورشید به گل اندودن: خورشید بگل اندودن ؛ کنایه از پنهان ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خورشید به گل پوشیدن: خورشید بگل پوشیدن ؛ کنایه از پنهان ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خورشیددل: خورشیددل ؛ کنایه از سخی طبع: خورشید ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خورشید تابنده: خورشید تابنده ؛ خورشید تابان : ز خو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خورشید رخشان: خورشید رخشان ؛ خورشید تابان : برون ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خورشید سر دیوار: خورشید سر دیوار ؛ کنایه از غروب ورف ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خورشیدفر: خورشیدفر ؛ با فر و شکوه. آنکه فر خو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مطلع خورشید: مطلع خورشید ؛ طلوعگاه خورشید : ای ت ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

وعد الله حقا: إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً وَعْ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کتاب حکیم: الر ، تلک آیات الکتاب الحکیم ( یونس ...

٨ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hindu trimurti: Hindu Trimurti خدایان تثلیث هندو ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ویشنو: ویشنو : یکی از خدایان تثلیث هندو وی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

موجود نیمه ادم و شیر: موجود نیمه آدم و شیر: یکی از خدایان ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

رامای تبر به دست: راما ( Ram� ) ی تبر به دست: یکی از ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سومنات: معبد سومَنات ( Somanātha ) از جمله ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

به زمین انداختن روی کسی: به زمین انداختن روی کسی : [عامیانه، ...

٨ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

پاسخ با حداقل ٥ رای

-

بپرس

-

فرّه : دکتر کزازی در مورد واژه ی " ...

٨ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل اب در پرویزن و مثل اب در غربال: مثل ( چو ) آب در پرویزن و مثل آب در ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل اب حنا: مثل آب حنا ؛ کم رنگ و کم مایه ، چای ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل اب دهان مرده: مثل ( چو ) آب روان ؛ سهل و سَلِس : ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل اب ظرفشویی: مثل آب ظرفشویی ؛ کم مایه ( آبگوشت و ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل اب زر: مثل ( همچو ) آب زر ؛ بدلخواه. ببهتر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل اب سیرابی: مثل آب سیرابی ؛ کم چربی و گنده ، آب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل اب حوض: مثل آب حوض ؛ سرد و بیمزه.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مزه اب دادن: مزه آب دادن ؛ سخت بیمزه و بیطعم بود ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل اب و شکر: مثل آب و شکر ؛ سخت بهم درآمیخته.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل نقش بر اب: مثل نقش بر آب ؛ ناپایدار درخاطر و ذ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل اب و اتش: مثل آب و آتش ؛ جمعنشدنی. ضد یکدیگر.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب رفته بجوی بازنیاید: آب رفته بجوی بازنیاید ؛ در مورد امر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب که یک جا ماند میگندد: آب که یک جا ماند میگندد ؛ سفر کردن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ابم است و گاوم است نوبت اسیابم است: آبم است و گاوم است نوبت آسیابم است ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب که از سر گذشت چه یک گز چه صد گز: آب که از سر گذشت چه یک گز چه صد گز، ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب روشنائی است: آب روشنائی است ؛ این جمله را هنگامی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب ریخته با کوزه نیاید: آب ریخته با کوزه نیاید ؛ چیزی را گو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب سربالا میرود قورباغه شعر میخواند: آب سربالا میرود قورباغه شعر میخواند ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب ریخته جمع نگردد: آب ریخته جمع نگردد ؛ مرادف ِ آب ریخ ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب نطلبیده مراد است: آب نطلبیده مراد است ؛ نعمتی که ناجس ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

با نادان تواضع کردن اب بحنظل دادن است: با نادان تواضع کردن آب بحنظل دادن ا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ز اب خرد ماهی خرد خیزد: ز آب خرد ماهی خرد خیزد ؛ ازسرمایه ک ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب نمی بیند وگرنه شناگر قابلی است: آب نمیبیند وگرنه شناگر قابلی ( لایق ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مهمان منی به اب انهم لب جوی: مهمان منی به آب آنهم لب جوی ؛ با چی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هر کس اب دل خود را میخورد: هر کس آب دل خود را میخورد ؛ هر کس ب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب و روغن بهم نیامیزد: آب و روغن بهم نیامیزد ؛ سازگار آمدن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نه اب و نه ابادانی نه گلبانگ مسلمانی: نه آب و نه آبادانی نه گلبانگ مسلمان ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب ریخت وپاش: آب ریخت وپاش ؛ آبی که خاص شست و شوی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب روشن داشتن: آب روشن داشتن یا آب روشن بودن کسی ر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب روی کار اوردن: آب روی کار آوردن . رجوع به آب به رو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب زیر که: آب زیر کَه ْ ؛ آب زیرکاه : یکی چون ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب شدن دل: آب شدن دل ( زَهره ) ؛ عظیم ترسیدن. ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب شدن دل برای چیزی: آب شدن دل برای ( از ) چیزی ؛ سخت خو ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب گردنده: آب گردنده ؛ بکنایه ، آسمان : پیمبر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب کسی بردن: آب کسی ( چیزی ) بردن ( ریختن ) ؛ بی ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب گشاده: آب گشاده ؛ آب روان. شربت یا مَرَقی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب کردن دل کسی را: آب کردن دل کسی را ؛ او را منتظر ونگ ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب و زمین: آب و زمین ؛ عقار : مر او را بسی داد ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب ندیده موزه کشیدن: آب ندیده موزه کشیدن ؛ کاری را سخت پ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب و اندازه: آب و اندازه ؛ در اصطلاح بنایان ، تن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب نگشادن از کسی: آب نگشادن از کسی ؛ بخشش و گشایشی از ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

با کسی همان اب در کاسه بودن: با کسی همان آب در کاسه بودن ؛ همان ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ابی با کسی گرم کردن: آبی با کسی گرم کردن ؛ بمزاح ، با او ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب هنوز زیر کاه داشتن: آب هنوز زیر کاه داشتن ؛ ترقی و روزا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب و علف: آب و علف ؛ مجازاً، نعمت.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ازاب گذشته: ازآب گذشته ؛ خوردنیی که چون ره آورد ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به اب دادن حنا و وسمه: به آب دادن حنا و وسمه ؛ فروشستن آن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ابی از کسی گرم شدن یا نشدن: آبی از کسی گرم شدن یا نشدن ؛ فایده ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خراج مملکتی بر اب بودن: خراج مملکتی بر آب بودن ؛ نسق باژ و ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سر زیر اب کردن: سر زیر آب کردن ؛ خویشتن را از کسی خ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بی ابی کردن: - بی آبی کردن ؛ کار بیمزه و نابهنجا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به زهر اب دادن: به زهر آب دادن ؛ آلودن شمشیر و خنجر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قند ته دلش اب شدن: قند ته دلش آب شدن ؛ سخت از پیشامدی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در یک اب خوردن: در یک آب خوردن ؛ باندک زمان. در یک ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل اب جفت: مثل آب جفت ؛ گس و زمخت ، در چای وام ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گلاب گرفتن: گِل آب گرفتن ؛ ریختن آب بر خاک ْ گِ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل اب حمام: مثل آب حمام ؛ آبی گرم آنگاه که سردی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل اب: مثل ( چو، همچو ) آب ؛ نیک ازبرکرده ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب زمزم: آب زمزم ؛ چشمه زمزم.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب اتش شدن: آب آتش شدن ؛ سکونت و آرامشی به فتنه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از اب نجنبیدن: آب از آب نجنبیدن ، یا تکان نخوردن ؛ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از بنه تیره بودن: - آب از بنه تیره بودن ؛ عیب و خلل د ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از جگر بخشیدن: آب از جگر بخشیدن ؛ عطا کردن و چیزی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از تارک گذشتن: آب از تارک گذشتن ؛ برسیدن ، و به آخ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از دست نچکیدن کسی را: - آب از دست نچکیدن کسی را ؛ سخت ممس ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از چک و چانه سرازیر شدن کسی را: آب از چک و چانه سرازیر شدن کسی را ؛ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از دهان رفتن یا سرازیر شدن کسی را: آب از دهان رفتن یا سرازیر شدن کسی ر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از سرچشمه گل بودن: - آب از سرچشمه گل بودن ؛ آب از بنه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از سر گذشتن کسی را: - آب از سر گذشتن کسی را ؛ آب از تار ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از سر تیره بودن: آب از سر تیره بودن ، آب از بنه تیره ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از کسی گشادن کسی را: آب از کسی گشادن کسی را ؛نفع و فائدت ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب انداختن ماست و اش سرد: - آب انداختن ماست و آش سرد ؛ جداشدن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب بستن در: - آب بستن در. . . ؛ مشروب کردن زمین ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب بر اتش کسی ریختن: آب ( آبی ) بر آتش کسی ریختن ( زدن ) ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب انداختن ستور: - آب انداختن ستور ؛ میختن او.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب انداختن دهان: - آب انداختن دهان ؛ فزوده شدن اشتها ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب بستن در مالی: آب بستن در مالی ؛ به اسراف و تبذیر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب به جوی کسی روان بودن: آب به جوی کسی روان بودن ؛ بکام و مر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب به جوی بازامدن: آب به جوی بازآمدن ، آب رفته به جوی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب به دهان امدن کسی را: آب به ( در، اندر ) دهان آمدن کسی را ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب به روی اتش زدن: آب به روی آتش زدن ؛ تسکین غضب فتنه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب به سوراخ مورچه ریخته شدن: آب به سوراخ مورچه ریخته شدن ؛ غوغا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب به گلو جستن: - آب به گلو جستن ؛ فرودویدن آب به ق ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب بی لجام خوردن: آب بی لجام ( بی لگام ) خوردن ؛ بی م ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب به زیر کسی هشتن: آب به زیر کسی هشتن ؛ او را فریفتن.

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب پیکر: آب پیکر ؛ بکنایه ، جرمی روشن از اجر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب پاکی بر دست کسی ریختن: - آب پاکی ( با یاء مصدری ) بر ( روی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب چکیدن از نثر یا نظمی: آب چکیدن از نثر یا نظمی ؛ سخت فصیح ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب تیره گشتن کسی را نزد دیگری: آب تیره گشتن کسی را نزد دیگری ؛ منف ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب چکیدن از چیزی: آب چکیدن از چیزی ؛ تازه و طری بودن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب دادن فلز: آب دادن فلز ؛ طلی کردن آن به فلزی گ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب خوش: آب خوش ؛ آب گوارا. فُرات. آب شیرین.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب دادن کارد و شمشیر و نوع ان: آب دادن کارد و شمشیر و نوع آن ؛ عمل ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب در جوی نماندن: - آب در جوی نماندن ؛ بشدن دولت و اق ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب در چشم نبودن کسی را: آب در چشم نبودن کسی را ؛ بی حیاو بی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب در دل تکان نخوردن: آب در دل تکان نخوردن ؛ سخت آهسته کا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب خاطر: آب خاطر ؛ صفای فکرت : بجوی تو همه آ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب در سینه شکستن: - آب در سینه شکستن ؛ دردی گذرا و مو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب در شیر کردن: آب در شیر کردن ؛ غش و دغل کردن در م ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب در دهان امدن از: آب در دهان آمدن از. . . ؛ شائق و خو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب در دیده یا چشم نداشتن: - آب در دیده یا چشم نداشتن ؛ بی شرم ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب دیزی را زیاده کردن: - آب دیزی را زیاده کردن ؛ بمزاح ، چ ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب را اب کشیدن: - آب را آب کشیدن ؛ سخت پرهیز و احتی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب در گلو شکستن یا به گلو جستن: آب در گلو شکستن یا به گلو جَستن ؛ ف ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب در دهان گشتن کسی را: آب در دهان گشتن کسی را ؛ ازدیدن یا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب رفته به جوی بازامدن: آب رفته به جوی بازآمدن . رجوع به آب ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

عبرت: عبرت از ماده اعتبار در اصل از عبور ...

٨ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اتاق: اتاق ماشین ( خودرو ) اتاق خودرو ( ...

٨ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

بک گراند: بک گراند: صداها ، اجسام ومناظری را ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کوه اسد: کوه اسد ؛ کوهی است که پیوسته آتش از ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کوه اخضر: کوه اخضر ؛ کنایه از کوه قاف است. ( ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کوه به کوه: کوه به کوه ؛ از این کوه به آن کوه. ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتاب به کوه رفتن: آفتاب به کوه رفتن ؛ مردن. ( ناظم ال ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کوه پولاد: کوه پولاد ؛ کنایه از زنجیر بسیار گر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کوه حلم: کوه حلم ؛ بردباری عظیم. وقار و عظمت ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کوه تیغ: کوه تیغ ؛ کنایه از روشنی بسیار است. ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کوه رونده: کوه رونده ؛ کنایه از اسب و فیل قوی. ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کوه کوهان: کوه کوهان ؛ شتری که کوهانی بلند و ب ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کوه و کاه: کوه و کاه ؛ بزرگ و کوچک. مهم و بی ا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کوه گنج: کوه گنج ؛ کنایه از گنج بزرگ. ( آنند ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کوه و کتل: کوه و کتل ؛ کوه و تپه های بلند. کوه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کوه زمرد: کوه زمرد ؛ مراد از شیئی محال. ( غیا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل کوه: مثل کوه ، مثل کوه ابوقبیس ، مثل کوه ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هفت کوه در میان: هفت کوه در میان ؛ چون نام مرگ یا بل ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کوه و بیابان بریدن: کوه و بیابان بریدن ؛ قطع کردن کوه و ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کوهی را به کاهی بخشیدن: کوهی را به کاهی بخشیدن ؛ پربهایی را ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

زولبیا: زولبیا: نوعی از شیرینی های عصر قدیم ...

٨ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اسوره: اسورة جمع سوار ( بر وزن هزار ) به م ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اسفونا: آسفونا از ماده اسف هم به معنی اندوه ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اکواب: اکواب جمع کوب به معنی ظروف آب است ک ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مبلس: مبلس از ماده ابلاس در اصل به معنی ا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل جهنم: مثل جهنم ؛ سخت گرم.

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سر به جهنم می زند: سر بجهنم میزند ؛ سخت عظیم و فراوان ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سوراخ موش: سوراخ موش ؛ نقب و سوراخی که موش بکن ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل شاش موش: مثل شاش موش ؛ آبی سخت باریک. ( یادد ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل موش: مثل موش ؛ ترسان و حقیر. ( از امثال ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مثل موش اب کشیده: مثل موش آب کشیده ؛ سراپا خیس از قرا ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

موش پرنده: موش پرنده ؛ سنجاب. ( ناظم الاطباء ) ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

موش تو اش انداختن: موش تو آش انداختن ؛ در تداول عامه ک ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

موش در انبان داشتن: موش در انبان داشتن ؛ کنایه از غارت ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

موش دشتی: موش دشتی ؛ موش صحرایی. قسمی از موش ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

موش دوپا: موش دوپا ( دوپای ) ؛ یک قسم حیوانی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

موش را اب کشیده خوردن: موش را آب کشیده خوردن ؛ حرامی را به ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

موش سلطانی: موش سلطانی ؛ موشی باشد به مقدار جثه ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

موش سیاه: موش سیاه ؛ یکی از گونه های موش کوچک ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

موش کر: موش کر ؛ زبابة. ( مهذب الاسماء ) ( ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

موش کشتن در کاری: موش کشتن در کاری ؛ کنایه است از موش ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

موش کوچک بیابانی: موش کوچک بیابانی ؛ گونه ای موش که د ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

موش موش کردن: موش موش کردن ؛ شاید صورتی دیگر از م ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

موش و گربه: موش و گربه ؛ دو ضد. دو مخالف. دو آش ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

موش و گربه بازی دراوردن: موش و گربه بازی درآوردن ؛ کسی را به ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بز اعمش: بز اعمش ؛ مثل است برای کسی که مطلبی ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ماده بز: ماده بز ؛ عنز. ( یادداشت بخط دهخدا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گوسفند امام رضا را تا چاشت نمی چراند: گوسفند امام رضا را تا چاشت نمی چران ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل گوسفند: مثل گوسفند ؛ احمق. ( امثال و حکم ج ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مثل گوسفند سربریده: مثل گوسفند سربریده ؛ چشمی گسیخته. ( ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خط گشاده: خط گشاده :خوش خط ، واضح، روشنگر، بی ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خط مبین: خط مبین :خوش خط ، واضح، روشنگر، بیا ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پارسی مطلق: پارسی مطلق :فارسی سره ، فارسی خالص ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

منبیس: منبیس:ننویس ، منویس ( ( و نامهٔ خو ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کاغذ منصوری: کاغذ منصوری : یکی از اصطلاحات مربوط ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شب پنبه دانه در می نماید: شب پنبه دانه ، دُر می نماید. نظیر: ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شب جدایی: - شب جدایی ؛ شب فراق. شب دوری : تو ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شب دیجور: شب دیجور ؛ شب تاریک و تار و تیره : ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شب شراب: شب شراب ؛ شبی که در آن می نوشند. شب ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شب عید: - شب فراق ؛ شب جدایی. شب هجران. و ر ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

فرزندان شب: - فرزندان شب ؛ اشخاصی که اعمال خود ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گیسوی شب: - گیسوی شب ؛ کنایه از تاریکی شب : ی ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

میر شب: - میرشب ؛ رئیس عسس و شبگرد. داروغه.

٨ ماه پیش

مدال‌های علی باقری