علی باقری - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ایقاد نار: ( ایقاد نار ) به معنای مشتعل ساختن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اطفا نار: ( اطفأ نار ) خاموش کردن آتش است . ، ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عصم: راغب گفته است : ( عصم ) ( بفتح عین ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کفاره: ( کفاره ) عبارتست از عملی که بوجهی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مربوع: کلمه ( مربوع ) بمعنای کسی است که ان ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مشذب: کلمه ( مشذب ) بمعنای بلند قامتی است ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ازج: کلمه ( ازج ) وقتی در مورد ابروان اس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کث اللحیه: ( کث اللحیه ) کسی را می گویند که مح ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سهل الخد: ( سهل الخد ) بکسی گویند که گونه ای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ضلیع الفم: ( ضلیع الفم ) بکسی گویند که دهانی ف ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مفلج: ( مفلج ) از ماده ( فلجه ) ( با دو ف ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اشنب: ( اشنب ) به کسی گفته می شود که دندا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مشربه: ( مشربه ) بمعنای موئی است که از وسط ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دمیه: کلمه ( دمیه ) - بضم دال - بمعنای آه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

منکب: ( منکب ) محل اتصال استخوان شانه و ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کرادیس: ( کرادیس ) جمع ( کردوس ) است که بمع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

رحب الراحه: کلمه ( رحب الراحه ) بمعنای کسی است ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شتن: کلمه ( شتن ) ( با دو فتحه ) بمعنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سبط القصب: ( سبط القصب ) در وصف کسی استعمال می ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خمصان الاخمصین: ( خمصان الاخمصین ) در وصف کسی می آی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اخمص: ( اخمص ) آن محلی است از کف پا که بز ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خمصان: ( خمصان ) بمعنای لاغر بودن باطن پا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فسحه: کلمه ( فسحه ) بمعنای وسعت است .

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تکفوء: ( تکفوء ) در راه رفتن بمعنای راه رف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ذریع المشیه: ( ذریع المشیه ) بکسی گفته می شود که ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اشداق: کلمه ( اشداق ) جمع ( شدق ) - بکسره ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

انشاح: کلمه ( انشاح ) از ماده ( نشوح ) است ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رواد: کلمه ( رواد ) جمع ( رائد ) است و را ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صخاب: کلمه ( صخاب ) درباره کسی استعمال می ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ابرد: کلمه ( أبرد، أبرد ) تاخیر انداختن ت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سه گره: سه گره: سگرمه ، گره ابرو، خطهای پیش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پر به پر کسی ندادن: پر به پر کسی ندادن : به کنایه او را ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سولاخ: سولاخ : شکاف ، سوراخ . ( ( نه تو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جیگر دار: جیگر دار : جگر دار ، دلیر، بی باک. ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن: پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن: از ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پا افتادن: پا افتادن: اتفاق افتادن، پیش آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پا انداختن: پا انداختن: واسطه گری کردن، کارچاق ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پاانداز: پا انداز: آن که وسایل عیش و عشرت دی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پا بد: پا بَد: بد قدم، بد یمن .

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پابرجا کردن: پا بر جا کردن : اثبات، مستحکم کردن.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پابرچین رفتن: پا بر چین رفتن: آهسته و آرام با نوک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پا به پا شدن: پا به پا شدن: تردید داشتن.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پا به دو گذاشتن: پا به دو گذاشتن: به سرعت فرار کردن.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پا به راه سر به راه: پا به راه سر به راه: کنایه از آدم ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پا به زا: پا به زا :کنایه از حیوان یا انسانی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پا به سال گذاشتن: پا به سال گذاشتن: بزرگ شدن.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پاپی چیزی بودن: پاپی چیزی بودن: چیزی را دنبال کردن، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پا پیش گذاشتن: پا پیش گذاشتن :پیشقدم شدن، آستین با ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پاتی: پاتی :در هم و بر هم، نامنظم ( مانند ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پاتیل کسی در رفتن: پاتیل کسی در رفتن :تاب نیاوردن، نات ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پاچه ی کسی را گرفتن: پاچه ی کسی را گرفتن: بی جهت و بی مق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پاچه لیز شدن: پاچه لیز شدن: از راه پیمایی خسته شد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پا روی پا بند نشدن: پا روی پا بند نشدن: بسیار خوشحال بو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پا روی دم سگ گذاشتن: پا روی دم سگ گذاشتن :خشم شخص پستی ر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پا روی هم انداختن: پا روی هم انداختن :بی خیال بودن ، ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پاره شدن بند دل: پاره شدن بند دل: کنایه از بسیار ترس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب اتش مزاج: آب آتش مزاج: کنایه از می سرخ .

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از اتش براوردن: آب از آتش برآوردن: کار محال کردن .

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از لب و لوچه ی کسی سرازیر شدن: آب از لب و لوچه ی کسی سرازیر شدن: ت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از دریا بخشیدن: آب از دریا بخشیدن: از کیسه ی خلیفه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب از گلو پایین نرفتن: آب از گلو پایین نرفتن: غصه و ناراحت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب بردار: آب بردار: دوپهلو، کنایه آمیز

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب برداشتن: آب برداشتن: هدف دیگری در پس کاری وج ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب بستن در چیزی: آب بستن در چیزی: آبکی و رقیق کردن .

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب به چشم امدن: آب به چشم آمدن: طمع کردن .

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب به زیر کسی امدن: آب به زیر کسی آمدن: سراسیمه شدن .

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ابجی خاک انداز: آبجی خاک انداز: زن فضول و خبرچین .

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب چشم گرفتن: آب چشم گرفتن: ترسانیدن، به گریه اند ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب دادن بند: آب دادن بند: خود را لو دادن، فرصت ر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب در جگر داشتن: آب در جگر داشتن: توانایی مالی داشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب در چشم نداشتن: آب در چشم نداشتن: شرم و حیا نداشتن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب را گل الود کردن: آب را گل آلود کردن: برای سود خود کا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب رفتن زیر پوست کسی: آب رفتن زیر پوست کسی: پس از لاغری ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ابستن فرزندکش: آبستن فرزندکش:کنایه از دنیا، روزگار ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب سیر: آب سیر: جانور خوش رفتار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ابشان از یک جوی نرفتن: آبشان از یک جوی نرفتن: همداستان شدن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب شدن قند توی دل: آب شدن قند توی دل: لذت بسیار بردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب شدن و به زمین فرو رفتن: آب شدن و به زمین فرو رفتن:کنایه از ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب شیراز: آب شیراز: کنایه از شراب .

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب کبود: آبِ کبود: آسمان

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ابکش کردن: آبکش کردن:کنایه از سوراخ سوراخ کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب کور: آب کور: کسی که سودش به دیگران نمی ر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ابگوشتی: آبگوشتی: بی ارزش، پیش پا افتاده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب مریم: آب مریم: شیره ی انگور، عصمت و طهارت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب نخوردن: آب نخوردن: درنگ نکردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب نخوردن چشم: آب نخوردن چشم: امید نداشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب نکشیده: آب نکشیده: زشت، بد، نامفهوم، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب نمک زدن: آب نمک زدن: با شیرین زبانی گفتن.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب و خاک: آب و خاک: میهن، دیار . - آب و خاک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اب و گاوشان یکی بودن: آب و گاوشان یکی بودن: شریک و همدست ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اب و گل: آب و گِل: بر و رو، سرشت آدمی آب و ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ابی از کسی گرم نشدن: آبی از کسی گرم نشدن: بهره ای از کسی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اتش از چشم کسی گرفتن: آتش از چشم کسی گرفتن: ترسانیدن . ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اتش بسته: آتشِ بسته: طلا .

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اتش به جان گرفته: آتش به جان ( گور ) گرفته: ذلیل شده، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اتش به گور کسی باریدن: آتش به گور کسی باریدن: پس از مرگ دچ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اتش به مال خود زدن: آتش به مال خود زدن: کالایی را بسیار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اتش بی باد: آتش بی باد: ظلم، می

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اتش بیار معرکه: آتش بیار معرکه: فتنه انگیز میان دو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اتش تر: آتشِ تر: شراب، لب معشوق

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اتش زیر پا داشتن: آتش زیر پا داشتن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اتش کردن: آتش کردن ( گشودن ) : [عامیانه، اصطل ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اتشی شدن: آتشی شدن: [عامیانه، کنایه ] از کوره ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اجر شدن نان: آجر شدن نان: [عامیانه، کنایه ] از ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اجیل دادن: آجیل دادن: [عامیانه، اصطلاح] رشوه د ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اجیل مشکل گشا: آجیل مشکل گشا: [عامیانه، اصطلاح] آج ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اخردست: آخر دست ( سر ) : [عامیانه، اصطلاح] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اخر و عاقبت: آخر و عاقبت: [عامیانه، اصطلاح] نتیج ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اخرین تیر ترکش: آخرین تیر ترکش: [عامیانه، کنایه ]آخ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اخش درامدن: آخش درآمدن: [عامیانه، کنایه ] از در ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اخرین تحویل: آخرین تحویل: [عامیانه، اصطلاح] قیام ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم استخوان دار: آدم استخوان دار: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم بگو بخند: آدم بگو بخند: [عامیانه، کنایه ] شیر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم بی خود: آدم بی خود: [عامیانه، اصطلاح] بی شخ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم بی سر و پا: آدم بی سر و پا: [عامیانه، اصطلاح] م ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم بی معنی: آدم بی معنی: [عامیانه، کنایه ] نگا. ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم ثانی: آدم ثانی: [عامیانه، مجاز] حضرت نوح.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم چوبی: آدم چوبی: [عامیانه، مجاز] بی عرضه و ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ادم دو قازی: آدم دو قازی: [عامیانه، اصطلاح] شخص ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم دیرجوش: آدم دیرجوش: [عامیانه، کنایه ] کسی ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم سر به راه: آدم سر به راه: [عامیانه، کنایه ]شخص ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم شش درچهار: آدم شش درچهار: [عامیانه، کنایه ]شخص ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم کردن کسی: آدم کردن کسی: [عامیانه، کنایه ]کسی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم مقوایی: آدم مقوایی: [عامیانه، کنایه ]بی ارا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم نچسب: آدم نچسب: [عامیانه، کنایه ]کسی که ج ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارتیست بازی: آرتیست بازی: [عامیانه، کنایه ] انجا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارد خود را بیختن و الک را اویختن: آرد خود را بیختن و الک را آویختن: [ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اروغ بی جا زدن: آروغ بی جا زدن: [عامیانه، کنایه ] ن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارواره ی کسی لق بودن: آرواره ی کسی لق بودن: [عامیانه، کنا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ازار داشتن: آزار داشتن: [عامیانه، کنایه ]انجام ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

استین از چشم برداشتن: آستین از چشم برداشتن: [عامیانه، کنا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

استین از دهان برداشتن: آستین از دهان برداشتن: [عامیانه، کن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

استین بالا زدن: آستین بالا زدن: [عامیانه، کنایه ] آ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

استین بر چشم گذاشتن: آستین بر چشم گذاشتن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

استین تر داشتن: آستین تر داشتن: [عامیانه، کنایه ] ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

استین سر خود: آستین سرخود: [عامیانه، کنایه ]هر چی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسمان با زمین دوختن: آسمان با زمین دوختن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسمان به ابرو پوشیدن: آسمان به ابرو پوشیدن: [عامیانه، کنا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسمان به زمین امدن: آسمان به زمین آمدن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسمان تا زمین: آسمان تا زمین: [عامیانه، کنایه ] تف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسمان را به زمین اوردن: آسمان را به زمین آوردن ( دوختن ) : ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسمان را سیر کردن: آسمان را سِیر کردن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسمان سوراخ شدن: آسمان سوراخ شدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسمان ریسمان: آسمان ( و ) ریسمان: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسمان و ریسمان به هم بافتن: آسمان ( و ) ریسمان به هم بافتن: [عا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسمان غرمبه: آسمان غرمبه: [عامیانه، کنایه ] صدای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسمان گرفتن: آسمان گرفتن: [عامیانه، اصطلاح] فراگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اسیاب گردان: آسیاب گردان: [عامیانه، اصطلاح] کسی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اش الو شدن: آش آلو شدن: [عامیانه، کنایه ] خجالت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اش الو کردن: آش آلو کردن: [عامیانه، کنایه ] خجال ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اش پختن برای کسی: آش پختن برای کسی: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اش پشت پا: آش پشت پا: [عامیانه، اصطلاح] آشی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اش دهن سوز: آش دهن سوز: [عامیانه، کنایه ] هر چی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اش دهن سوزی نبودن: آش دهن سوزی نبودن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اش شله قلمکار: آش شله قلمکار: [عامیانه، کنایه ] بی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اش کشک خاله: آش کشک خاله: [عامیانه، کنایه ] کار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اشنایی به روشنایی انداختن: آشنایی به روشنایی انداختن: پس از مد ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اشنایی دادن: آشنایی دادن: [عامیانه، کنایه ] خود ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اش نذری: آش نذری: [عامیانه، اصطلاح] آشی که ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اشوب شدن دل: آشوب شدن دل: [عامیانه، کنایه ] دچار ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اش ولاش: آش و لاش: [عامیانه، کنایه ] به کلی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اش هفت جوش: آش هفت جوش: [عامیانه، کنایه ] قضیه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اش همان اش و کاسه همان کاسه: آش همان آش و کاسه همان کاسه: [عامیا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اشی بودن زندگی: آشی بودن زندگی: [عامیانه، کنایه ] ن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اشیخ روباه: آشیخ روباه: [عامیانه، اصطلاح] آب زی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اشی شدن: آشی شدن: [عامیانه، کنایه ] سوراخ سو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اغاپنبه: آغا پنبه: [عامیانه، اصطلاح] زن بسیا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتاب از کدام طرف در امده: آفتاب از کدام طرف در آمده؟:[عامیانه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتاب از مغرب درامدن: آفتاب از مغرب درآمدن: [عامیانه، کنا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتاب بر دیوار امدن: آفتاب برِ دیوار آمدن: [عامیانه، کنا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتاب به افتاب: آفتاب به آفتاب:[ عامیانه، اصطلاح] ه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتاب به ملاج کسی خوردن: آفتاب به ملاج کسی خوردن: [عامیانه، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتاب پس دیوار: آفتابِ پس دیوار: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتاب چریدن: آفتاب چریدن: [عامیانه، کنایه ] بی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

افتاب رو: آفتاب رو: [عامیانه، اصطلاح] جایی که ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتاب روی پشت بام جمع کردن: آفتاب روی پشت بام جمع کردن: [عامیان ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

افتاب کردن: آفتاب کردن: [عامیانه، کنایه ] برای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتاب کسی به زردی رسیدن: آفتاب کسی به زردی رسیدن: [عامیانه، ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

افتاب گرفتن: آفتاب گرفتن: عامیانه، اصطلاح] زیر آ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

افتاب لب بام: آفتاب لب بام: [عامیانه، کنایه ] پیر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتاب نشین کردن کسی را: آفتاب نشین کردن کسی را: [عامیانه، ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتابه اب کن: آفتابه آب کن: [عامیانه، کنایه ] پست ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

افتابه برداشتن: آفتابه برداشتن: [عامیانه، کنایه ] د ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

افتابه خرج لحیم: آفتابه خرج لحیم: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افتابه خرج لولهنگ کردن: آفتابه خرج لولهنگ کردن: [عامیانه، ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

افتابه گرفتن: آفتابه گرفتن: [عامیانه، اصطلاح] آفت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

افتابی کردن: آفتابی کردن: [عامیانه، کنایه ] پدید ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اقا به کون کسی بستن: آقا به کون کسی بستن: [عامیانه، کنای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اقا چسونه: آقا چسونه: [عامیانه، اصطلاح] آدم حق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اقا دایی: آقا دایی: [عامیانه، اصطلاح] نشیمنگا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اقادایی را جنباندن: آقادایی را جنباندن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اقام که شما باشید: آقام که شما باشید: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اقایی فرمودن: آقایی فرمودن: [عامیانه، کنایه ] لطف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اکله فرنگی: آکله فرنگی: [عامیانه، اصطلاح] سیفلی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اگوز: آگوز: [عامیانه، اصطلاح] لقب ریشخندآ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

الاپلنگی: آلاپلنگی: [عامیانه، اصطلاح] مثل پوس ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

البالو گیلاس چیدن: آلبالو گیلاس چیدن: [عامیانه، کنایه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

الت دست کسی شدن: آلت دست کسی شدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

الت فعل: آلت فعل: [عامیانه، اصطلاح] وسیله ی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

النگ دولنگ: آلنگ دولنگ: [عامیانه، اصطلاح] چیزها ...

١ سال پیش

مدال‌های علی باقری