پیشنهادهای استاد حسین جعفری خویی (٦٤)
مُشرِک: کسی را گویند که در خلقت و مالکیتِ خود چیزی را شریک خدا قرار می دهد، مثال بت ها را با خدا در امر خلقت و مالکیت خود، شریک قرار داده و آن بت را ...
لُمز: به معنای بدگویی در روبروی کسی است. ویْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ، بسیاری از ما از روی نادانی گرفتار �لُمز� هستیم و با گفتنِ عیب کسی در مجلسی ...
هُمز: به عیب جویی و غیبت کردن پشت سر کسی گویند. ویْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ. عیب گویی، دیدنِ عیب در کسی است ولی عیب جویی، جستجویِ عیب در وجود دیگ ...
استعاذه: پناه بردن به خدا از شیطان برای حفظِ نفس از خطر اوست. وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ الس ...
حَسِیسَ: به معناى صوتی است که احساس شود. لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا: مؤمنان و اولیاء الله صدای نفخه ی صور را آنچنان که دیگران احساس می کنند و می ترسن ...
غرامت: از �غرام� به معنای سنگینی ( جریمه ) است. سنگ وزنِ ترازو را �غرام� گویند چون سنگین است. �گرم� از غرام است. ( این واژه از فارسی به زبان انگلیسی ...
غنائم: غنائم یا غنیمت از واژه غَنی، به معنای بی نیازی است. گوسفند را �غَنم� گویند چون صاحبش را بی نیاز می کند؛ از سوی دیگر چرای گوسفند نوعی میدان جنگ ...
قِسْطَاسِ: به نوک دماغه ی ترازو گویند که اگر ترازو درست باشد این دو دماغه مستقیم روبروی هم و در یک خط قرار می گیرند، اگر روبروی هم قرار نگیرند، باید ...
إدبار: از ریشه ی دُبُر، به معنای پشت است. ( وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبَارَ النُّجُومِ ) إدبار به بدبختی هم گفته می شود، یعنی کسی که زندگی ...
خشوع: از خَشَع، با خاک یکسان شدن در برابر برترین قدرت هستی است که انسان وقتی قدرت او را می بیند از ترس و حیاء جرأت بالا آوردنِ سر خود را هم ندارد. ( ...
تقیّه: از ریشه ی �وَقَیَ� به معنای ترسیدن است که با �ة� مصغر، تصغیر و کوچک شده ( به معنای ترس کوچک ) تقوی ترس از خدا، همیشگی و قلبی است اما تقیّه ترس ...
آخِرَت: از ریشه آخر، به معنی �دیگر� است. به جهان بعد از مرگ که جهان دیگری برای انسان است، �سرای آخرت� می گویند که قیامت هم، در آخرت انسان مستور است.
توقیر: از وقار، به معنای سکوت توأم با سنگینی و متانت است. انسانِ با وَقار کسی را گویند که در مجلسی با تمام سنگینی و هیبت می نشیند و ساکت و نظاره گر ا ...
توقیر: از وقار، به معنای سکوت توأم با سنگینی و متانت است. انسانِ با وَقار کسی را گویند که در مجلسی با تمام سنگینی و هیبت می نشیند و ساکت و نظاره گر ا ...
تَعزیر: به معنای بازداشتن از چیزی تا چیز دیگری را یاری دهند، گران فروش را با جریمه منع می کنند تا بر مردم سودِ گران خویش تحمیل نکند پس مردم را با تعز ...
تدبّر: تدبّر از ریشه ی �دُبُر� به معنی پشت است و تدبّر یعنی پشت و رو کردن برای فهمیدن عمق چیزی و به عبارتی بیل زدن و زیر و رو کردن یک چیز است. ( أَفَ ...
قَیِّم: به کسی یا چیزی گویند که ایستاده است و از کسی یا چیزی که نمی تواند بایستد محافظت می کند. ( الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ ) یک درختچه ...
سَخَط: �سَخَط� خشمی است که در خدا به واسطه ی تبعیت جستن انسان از رضایت غیر خدا، ایجاد می گردد. سخط الله متضاد کلمه ی رضوانَ الله است. ( ذلِکَ بِأَنَّ ...
فِسق: در لغت به معنای از بین رفتن پوست نازک و قشر خرما گفته می شود. و إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ ال ...
خُلَّةٌ: به دوستی و رفاقت بسیار نزدیک معنی شده است. انسان برای تصاحب یک چیزِ ارزشمند، یا باید بهای آن را پرداخت کند یا با فروشنده، دوستی و رفاقت داشت ...
خُلَّةٌ: به دوستی و رفاقت بسیار نزدیک معنی شده است. انسان برای تصاحب یک چیزِ ارزشمند، یا باید بهای آن را پرداخت کند یا با فروشنده، دوستی و رفاقت داشت ...
بَیْعٌ: به خریدن چیزی در ازاء پرداختِ چیز دیگر را گویند. کسی برای رسیدن به خانه ای، مبلغی پول یا خانه ای دیگر می دهد تا آن خانه را بدست آورد. وَ یُنْ ...
خَلف: به جایگزینی در آینده می گویند. شاهِ بعد از شاهِ فعلی را �خلیفه� و فرزند خوب را �خَلَف صالح� می نامند. وَ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُ ...
مارِج: به قسمت غیر رنگی آتش گویند که دیده نمی شود و دارای بالاترین درجه حرارت است. وخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّار، برای دیدن مارج اگر جلوی ...
جَناح: به دو بال پرنده جَناح می گویند. ( وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ ) پرنده در خطر و سرما و گرما، فرزندانش را زیر بال خود جم ...
سواد: از کلمه أسْوَد به معنی سیاه کردن است. کسی که بتواند چیزی را در کاغذ بنویسد ( سیاه کند ) ، یا یک سیاهی را بخواند، سواد دارد.
حُور: به معنی رجوع و برگشت است. محلی که چرخ دور آن می چرخد تا به محل اول خود برسد را محور گویند. کلامی که بین دو نفر می گردد محاوره گویند. حوری به مع ...
استفزاز: به بلند کردن با سرعت کسی برای انجام کاری که وادار شده است گویند تا کاری را به دست او به آسانی انجام دهند. ( واسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِ ...
جَلب: به راندن به قهر و خشم و اجبار با صدای بلند و صیحه گویند. درشکه چی با صدای بلند خشم بر اسب نشان می دهد و اسب را به سرعت می راند. ( وَأَجْلِبْ عَ ...
جَبر: به دو معناست، ۱ - به معنی اصلاح یک شئ به قهر و زور بدون اختیار است؛ جبار برای انسان صفت ذم و برای خدا صفت مدح است. ۲ - برآورده شدن یک شی با جای ...
ثَوب: ثواب از ریشه ثواب به معنی برگشت عمل انسان به خود اوست که ممکن است این عمل خوب یا بد باشد. ثوب برگشت چیزی به محل منظور را گویند. لباس را ثیاب گ ...
ثَوب: برگشت چیزی به محل منظور را گویند. لباس را ثیاب گویند چون پارچه ای که برای بدن یک نفر اندازه گرفته شده است، دوخته شده و به حالت لباس به بدن او ب ...
جُنُب: این کلمه از واژه جَنب، به معنی کنار و پهلو مشتق می شود، انسان جُنُب چون نمی تواند برخی کارها از قبیل نماز، روزه و تلاوت قرآن را انجام دهد و با ...
تکبُّر: از ریشه ی �کبر�، به معنی خودبزرگ بینی است؛ کسی که خود را از کسی دیگر برتر ببیند، به او احترام نکند و از او انتظار احترام داشته باشد.
تکبُّر: از ریشه ی �کبر�، به معنی خودبزرگ بینی است؛ کسی که خود را از کسی دیگر برتر ببیند، به او احترام نکند و از او انتظار احترام داشته باشد.
ابْن ِ سَبیل : به پسر �ابن� گویند؛ چون نسل پدر را بنا می کند و از بنی مشتق شده است، به مسافر هم �ابن السبیل� می گویند؛ چون مسافران هستند که راه ها را ...
شفقت: به معنی ترسیدن است. رفیق شفیق به کسی گویند که نسبت به دوست خود بی تفاوت نیست، از کارهای او نگران است و نسبت به کارهای بد او ترسیده و تذکر می ده ...
غیرت: از کلمه غیر مشتق می شود؛ یعنی انسان نسبت به خانواده خود و دوستان و آشنایان بی تفاوت نباشد و زمان نیاز از آنها حمایت کند و بلا و خطر دیگران و اغ ...
دنیا: ۱ - به استناد این آیه �ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى� از دنا مشتق شده، دنا به معنی نزدیک شدن است و اشاره به آن دارد که انسان با زندگی در دنیا روز به ر ...
ظُلم: به دو معنا است: ۱ - ناقص کردن یک حق. کسی حق کارگری را کامل نمی دهد، پس در حق او ظلم می کند. ۲ - ظلم به معنی گذاشتن شئ در غیر جای استحقاق آن شئ ...
اضحی: به معنای تابش و گسترده شدن نور خورشید در ابتدای روز است. ( وَ الضُّحَی ) عید قربان را عید اضحی گویند؛ یعنی در آن روز انوار رحمت الهی بر زمین تا ...
مسجد: از ریشه سَجَد، طبق قرآن اسمی است که حضرت حق برای خانه خود برگزیده است. ومَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ؛ �مسجد� اسم مکان به معنی ...
شوریٰ: از ریشه �شُور� است، شور به استخراج چیزی از چیزی گفته می شود. �شوریٰ� به استخراج یک رأی از یک جمع گفته می شود. دین و احکام آن با شوری حاصل نمی ...
شفاعت: از شفع، در لغت به معنی ضمیمه کردن چیزی به چیزی دیگر است. مثال کسی می خواهد استخدام شود و تمام شرایط را دارد، فقط کمی دیر اقدام کرده است، فردی ...
صَدَقه: از صدق مشتق می شود، صدق به معنی راست گویی است که نشان از صداقت ایمان و توکل کمک کننده و شخص صدقه دهنده است. اگر انسان خدا را تصدیق کند، با بخ ...
تَصْرِیف: از ریشه صَرَفَ، به معنی گردیدن دَوَرانی است. "تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ" یعنی بادها، ابرها را به حالت دَوَرانی دورِ کره زمین به گردش در می آورند ...
دار: به معنی خانه است و جایی که دیوار دارد. از بهشت در قرآن به �دَار السَّلام� و �دَار الیَقین� نام برده شده است. از جهنم به �دار البَوار�، از آخرت ب ...
سَمّ: به معنی سوراخ است. زهر را �سَمّ� گویند چون در تمام منافذ و سوراخ های بدن ( مویرگ ها ) نفوذ و جریان و حرکت پیدا می کند. ( حتّی یَلِجَ الْجَمَلُ ...
تَکفیر: از کَفَرَ، به معنی پوشیده شدن گناهان توسط اعمال نیک است. مثال: اگر انسان پس از گناهی توبه واقعی کند، حتی اگر توبه اش نیز قبول نشود، خود توبه ...
حَبط: یعنی اعمال نیک انسان به واسطه گناهان، نابود می شود، مثال: عاق والدین شدن باعث نابودی اجرهای عبادت می شود؛ مگر اینکه انسان توبه کند.