تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گازرشست:نوغیرمستعمل. گازرکسی که کرباس و امثال ان راپس ازبافته شدن به ترتیب مخصوص می شویدتاازآلودگی های کارخانه پاک ورنگش سفیدشودوگازرشست ( گازرشسته ) ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دران وقت، مقدم کرامیان، استادابواسحاق کراسی بودورئیس اصحاب رأی و روافض قاضی صاعد، وهریک ازایشان راتبع بسیار، وشیخ را عظیم منکر بودندی. ( اسرارالتوحی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

درحال دَقّاقی کردن.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

درودگر بیگاهی از راهِ نَبَهْرَه درخانه رفت. ( کلیله ودمنه ) .

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سرندیب : جزیره ای که در ان کوهی وجود داردو گفته می شود حضرت ادم بعد ازرانده شدن ازبهشت به این مکان افتاد. آب رساند این گل پژمرده را/زد به سراندیب سر ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نام شخصی عرب از اهالی بغداد است که درمتون و شعرها موردتمثیل و نماد خوبی قرارگرفته است. زان روی چوماهْ طرفهٔ بغدادی/زان چشم سیاهْ مایهٔ بیدادی. ( عبد ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

حِقد:کینه و دشمنی. اتش حقد را مادت بی نهایتست. ( کلیله ودمنه ) .

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

صَوْلِ:تاختن ، یورش بردن وحمله کردن. رُبَّ قَوْلٍ أَشَدُّ مِنْ صَوْلِ. ( چه بساکه گفتاری ازحمله ای شدیدترباشد. )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

درجملات مختلف معناهای متفاوتی دارد. درمعنی بازایستادن وبازداشتن هم کاربرددارد. به عنوان مثال در جمله زیر با کلمه بعد ازخود معنای خشکسالی می دهد. درو ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تهتُّک و ناسازواری درافعال وی ظاهرگشت. ( کلیله ودمنه )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پذیرفت سامش ز بی بچگی/زنادانی وپیری وغرچگی. ( شاهنامه )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

صفقه:دست برهم زدن ودست بردست یکدیگرزدنبه نشان توافق درختم معامله ای.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نهاد:بخشی ازجمله است . نهادبه دوسته تقسیم می شود. نهاد یافاعل است یامسندالیه. زمانی فاعل است که انجام دهنده کارباشدوزمانی مسندالیه است که صفت وحالتی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طُمُوح:بلندنگرستن، به بالا نگرستن. طُمُوحُ السَّیفِ لایخشیٰ الٰهًا ولٰا یَرْجُو القیامةَ والمَعادا. ( کلیله و دمنه )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هرچه ازدشمن داناومخالف داهی تلطفت وتودُّد بیش بیند دربدگمانی وخویشتن نگاه داشتن زیادت کند و دامن ازاو بهتر درچیند. ( کلیله و دمنه )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فادح:پربلا، مصیبت آمیز، منحوس. لهُ عَزَماتٌ لاتُرَدُّ وُجُوهُها/إِذا مَا انْتَحیٰ خَطْبٌ مِن الدَّهْرِ فادِحُ ( کلیله و دمنه )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نَدَبی:قمار. مُلکی بندبی باختن از خرد و حصافت وتجربت وممارست دورباشد. ( کلیله ودمنه )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرترا درنرد محشر مهْرَه های شبهت است کعبتین مرگ چون مالی کزین در ششدری. ( قوامی رازی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جای باخلل، موضع خطرناک.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

اگر هوشِ توزیر دست من ست به فرمانِ یزدان بیازیم دست هوش ، درمعنای مرگ استفاده شده است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بپسیچ مر آن معدن بقارا کاین جای فنا را بسی وفانیست