پیشنهادهای سالار (٣٧)
قَیِّم
means that the next group of items or orders is expected to be ready or completed soon, indicating a deadline is approaching for that particular prod ...
تماس ( تلفنی/حضوری ) برای با خبر شدن از حال کسی.
ترجیح دادن یک چیز نسبت به دیگری. ■to prefer one option over another, or to support one person or thing over another ●Example:"In the survey, a maj ...
a discount or deal that will expire when you've run out of stock. موجود بودن یک محصول قبل از تمام شدن آن!
■Dusk : هوای گرگ و میش شب[حوالی غروب آفتاب] ■ Dawn: هوای گرگ و میش صبح[حوالی طلوع آفتاب]
Brassy cough: ● سرفه ی بلند و خشن ( شبیه هاپ هاپ سگ:barking cough ) ● از علائم بیماری croup ( خروسک )
✔️ در پزشکی:احساس سرمای ناگهانی همراه با لرز همراه با افزایش دما، اغلب همراه با تعریق زیاد، به ویژه در شروع یا اوج تب a sudden feeling of cold with s ...
پوشیده شده یا تزئین شده با قطعاتِ کوچک زیاد
Coitarche is a term that refers to the age at which someone has their first sexual intercourse
برای بیان وضعیت مناسب سلامتی استفاده می شود " to be in good physical health "
:To throw tantrum➕️ _قشقرق کردن ( در بچه های دو تا سه سال و بعنوان بخشی از milestones دیده می شود )
➕️جاده خاکی زدن. . .
➕️ عرق کردن
➕️پنهان شدن زیر چیزی و پوشاندن صورت و سر به عنوان راهی برای محافظت از خود به عنوان مثال در برابر انفجار و تیراندازی
به صورت ناگهانی و غیرمنتظره اتفاق بیفتد یا به وجود بیاید
➕️غرق در دنیای خودش شده. . .
➕️ پیگیری و رسیدگی کردن. . .
➕️ خارج شدن اوضاع از کنترل!
➕️یک سبک ارتباطی غیرطبیعی که رسمی یا غیرقابل انعطاف است و می تواند برای موقعیت نامناسب باشد[گفتار فاقد تون، ریتم ، محتوا و ساختار مناسب] از علائم بیم ...
چین و چروک پوستی معادل:wrinkles
در پزشکی به منظور بیان اختلال شناختی ( مه آلود شدن حافظه ) استفاده می شود Example:The patient loss consciousness after collision and now report "fo ...
🇺🇸احساس گیجی و عدم تفکر مشخص بعد از یک اتفاق و حادثه
✖️خالی کردن زانو[اصطلاح پزشکی] معادل:giving way
متحمل شدن. . .
آسیب به عضلات روتاتور کاف ( چرخاننده ی شانه ) در شخص پرتاب کننده ی توپ در بازی بیس بال
✖️برچیزی غلبه کردن یا فشار دادن[To overcome] ✖️تلاش بیشتر[To make an effort] ✖️تحت فشار قرار دادن چیزی[To weigh down]
✖️ عبور از کنار با سُر خوردن یا اجتناب از برخورد کامل با چیزی.
✖️جمع کردن انگشتان پا
✖️برخورد[noun] Example: striking the ground during a fall برخورد با زمین حین سقوط
[عنوان شغلی]نصاب فرش، موکت و کف پوش
بالا رفتن از. . .
✖️درب محافظ ماهیتابه[مانع از پاشیدن ( splatter ) می شود]
✖️افتراق - تفکیک - تمایز Example: Delineation between self and nonself is difficult.
✖️قربانی گرفتن
تحمل وزن
✖️ جر خوردن ✖️ تکه تکه و پاره شدن Synonyms: ■ CUT ■ Trimmed