پیشنهادهای بابک پاکدامن (٨٣)
به گمان می رسد واژه مِرسا یک واژه ایرانی از بن مِرسیدَن یا مِرسیتَن ( مِرس - ) باشد، چرا که واژه های یافته شده هم در چارچوب دستگاه واژه سازی زبان پهل ...
شاید آرال واژه و بن فعل پهلوی باشد و آرارات دگرگون شده آرالات یا آرالاد: جدا کرده شده، و یا جدا بکند: آرالادَن یا آرالاتَن ( آرال - ) : جدا کردن آرال ...
از پژوهندگان و دانشجویان زبان پهلوی خواهشمند است درباره این فرضیه و واژگان نوشته شده در زیر پژوهش نمایند و چنان که آگاهی یافتند با بونخانها و منابع ی ...
به گمان می رسد که نام کوهستان آرارات یک نام پهلوی است از بن آرارتن یا آراردَن ( آرار - ) که هنوز چیم یا معنی آن را من نمی دانم و باید دانست که در زبا ...
کومیجان یا کُمیجان با شیوه نگارش کنونی معرب کُمیگان یا کومیگان است که یک واژه پهلوی است از بون : کومیتَن یا کومیدَن ( کوم - ) : یاری دادن، کمک کردن، ...
در جایی خواندم که نام دیگر نمین ( به معنی رطوبی، و یا نم کردنی ) ، نَمیر می باشد کهوهر دو نام پهلوی هستند و نام نَمیر در زبان پهلوی ( پارسی میانه ) ب ...
سِپ ی نود: جنبشِ نود: جنبش روحیّه، دگرگونی مثبت روحیه
شاید نود همان Mood در زبان انگلیسی و دارای چیم روحیّه باشد: خوشنود یا خشنود: خوش روحیّه و خرسند؛ بهنود دارای روحیه بهتر و خوب؛ سپینود: جنبش روحیه، دگ ...
اقیانوس دگرگون شده واژه پهلوی اوکیان است و او همان آب و کیان همان سرزمین و پهنه است. از این رو بهتر است این واژه به جای اقیانوس به کار گرفته شود.
فرَنودَن ( فرَنای - ) : دلیل آوردن فرَناییدَن ( فرَنای - ) : دلیل آوردن فرَنایدار: دلیل آوردنی فرَنایین: دلیل آوردنی فرَنودار: دلیل آورنده فرَنایاک ی ...
سَروادَن ( سَروای - ) : سَروایدار: سَروایین: سَرواییگ: سَروادار: سَروایاک یا سَروایاگ: سَروایان: سَرواییندَگ یا سَرواییندَک: سَرواییشن: سَرواییشنیک ی ...
به گمان می رسد که سَروان، سَرو، سَروَگ، سَروینَگ ( سروینه ) همه واژگان پهلوی همریشه هستند و بر پایه دستگاه واژه سازی پهلوی می توان واژگان زیر را پیشب ...
اگر بپذیریم که باسلان با چیم رزمنده یک واژه پهلوی است که به زبان اَرماییلیک ( عربی ) نیز راه یافته است، باید واژگان زیر را در پیوند با باسلان در زبان ...
به گمان می رسد که یک واژه پهلوی با چیم جنگنده، رزمندهمی باشد از بن: باسلیتَن یا باسلیدَن ( باسل - ) : جنگیدن، رزمیدن باسلدار: جنگیدنی، رزمیدنی باسلین ...
بای یا بَی یا بَغ یا بیگ واژه های پهلوی دارای چیم بزرگ، خدا، سرور هستند و راگ یا رَگ به چیم رَگ، جوی، رود، رَگ خونی، عِرق و غیرت می باشند و واژگان په ...
کَسیگ یا کَسیک در زبان پهلوی دارای چیم ( معنی ) مازاد و اضافه می باشد و اَکسیک یا اَکسیگ به معنی مقدار کمتر از اندازه مورد نظر یا مقدار کمتر از انداز ...
آنچه ارزش پژوهش دارد این است که واژه بونسای از دو بخش بون به چیم بیخ و ریشه و سای از بون و ریشه ساییدن ( سای - ) با چیم کاستن و کم کردن آهسته آهسته س ...
به گمان می رسد پارچه واژه ای پهلوی است چرا که واژگان همبون آن در دستگاه واژه سازی پهلوی یافته می شوند: پارچیدَن یا پارچیتَن ( پارچ - ) : بخش کردن، تق ...
سوف یا سُوف در زبان پارسی به چیم و معنی میان تُهی و مجوَّف است و سوفال یا سُفال در نگارش رایج همان ظرف است که البته از گِل ساخته و در کوره پخته می شو ...
این واژه عربی است و برابر پارسی آن سوف یا سُوف و میان تُهی است.
کولالان یا کُلالان می تواند نامی مفرد به چیم سُفالساز باشد و هم نامی بیشال ساخته شده از کولال یا کُلال است و کولال و کُلال دارای چیم ( معنی ) سُفالگر ...
کلاغ یک واژه پهلوی است و پرنده ای است که همه کمابش می شناسیم. درباره ریشه این واژه به گمان می رسد که کلاغ ( غ در زبان پهلوی هم هست ) با واژه های کلان ...
با نگرش به چندین واژه موجود که دارای معانی مرتبط می باشند و با دستگاه واژه سازی زبان پهلوی همخوانی دارند، واژگان زیر پیشنهاد می شوند: گالیدن یا گالیت ...
آل در زبان عربی به معنی خاندان است و از این رو نه آلین، که اِلین در زبان تورکی به معنی تبار و طایفه و ایل تو می باشد. در زبان پهلوی آلین یک زاب ( صفت ...
آلَگ در زبان پهلوی دارای چیم سمت و سوی و جهت می باشد. این واژه به گمان می رسد که از بن آلیتَن ( آل - ) باشد با چیم نشان دادن و شاید نشان دادن جای چیز ...
مار در زبان پهلوی به چیم ( معنی ) عزیز نیز می باشد.
پَتلَقان دگرگون شده پَتلَگان است یک واژه پهلوی به معنای پرت کنندگان از ریشه: پَتلیتَن ( پَتل - ) : پرت کردن پَتلدار: پرت کردنی پَتلیگ: پرت کردنی پَتل ...
در جستجوی معنی واژه گرمی دریافتم که برخی نام این شهر را گیرمی نوشته و آن را ساخته شده از دو واژه سومری معنی می کنند. به هم میهنان خود یادآوری می نمای ...
به گمان نمی رسد که گرمی یک شهر با این نام و پیشینه کهن باشد چرا که با استیلای عرب باید انتظار بر این است که حرف گ به ج دگرگون می شد که نشده است. از ا ...
ساو در زبان پهلوی و در شاهنامه به معنی نه باج و خراج است و ساوال به معنی پشته ( مانند پشته بزرگ باج و خراج در ایران بزرگ پیش از اسلام ) و ان نشانه جم ...
اَور در زبان پهلوی همان اَبر یا توده انبوه بخار آب در هوا است و اَورین به معنی ابری است. با نگرش به نام پهلوی آدورپایگان ( معرّب شده به آذربایجان پس ...
آذری معرب آدوریک یا آدَریک است که نام یا صفتی است برای نامیدن و شناسانیدن مردم آدورپایگان یا آدَرپایگان ( که پس از تخن و تاز اعراب به آذربایجان معرب ...
به گمان می رسد که چیم ( معنی ) رامتین یک نام یا زاب ( صفت ) کُنایی ( فاعلی ) مانند نوازنده یا سازنده و یا آرامش دهنده نیست چه در زبان پهلوی واژگانی م ...
سعید پهلوان١٣:٢١ - ١٤٠٠/٠٦/٠٢ظرف بزرگی که دران خمیر درست میکنند . . گزارش2 | 0 علی باقری١١:٥٨ - ١٣٩٩/٠٤/٣١لاوک lavak: [اصطلاح صنایع دستی] طبق چوبی ب ...
اووُند همان آوَند است که دارای چیم ( معنی ) ظرف آب می باشد و از دو بخش او با چیم آب و وَند با چیم ظرف ساخته شده است. اووَند یک نام پهلوی مادی می باشد ...
لافتَن ( لاب - ) : التماس کردن، لابه کردن لابدار: لابه کردنی، قابل التماس لابین: لابدار لابیک: لابدار لابیگ: لابدار لافتار: ملتمس، لابه کننده، التماس ...
تِه به چیم ( گرمی ) و رُون در زبان پهلوی دارای چیم سوی می باشد و تهرُون به چیم سوی گرمی می باشد و در بالادست آن شمی به چیم سردی و شمیرُون به چیم سوی ...
زافتَن ( زاب - ) : زابی ( صفت یا خاصیتی ) را به کسی یا چیزی نسبت دادن زافتار: زابنده، نسبت دهنده زابی به کسی یا چیزی زافت: زابی را به کسی یا چیزی نسب ...
زابیدَن ( زاب - ) : زابی ( صفتی یا خاصیتی ) را به کسی یا چیزی نسبت دادن زابدار: قابل نسبت دادن صفت یا خاصیتی، زابیدنی زابین: زابیدنی زابیک: زابیدنی ز ...
کاواک یا کاواگ یک واژه پهلوی است و همان کاوَنده است و از بن کافتَن ( کاو - ) به دست آمده است: کافتَن ( کاو - ) : کاویدن، کندن و جُستن کاودار: کاویدنی ...
به گمان می رسد واژه کانال که در انگلیسی به شیوه ای نزدیک به کنال خوانده می شود، یک واژه پهلوی است که از بُن کَن - و کَندَن و پسوند - ال ساخته شده است ...
وابیدن ( واب - ) : شدن؛ اُفتادن؛ وابسته بودن، فرمانبر و پیرو بودن، تابع بودن وابدار: شدنی؛ اُفتادنی؛ وابسته بودنی، فرمانبر و پیرو بودنی، تابع بودنی و ...
اَتابَک واژه تورکی نیست. در زبان پهلوی اَ و اَن پیشوندهایی با چیم ( معنی ) نا هستند که چیمی اَنَستیگ ( منفی ) به واژه می بخشند. از این رو، واژه مادَی ...
تاوشیتَن یا تاوشیدَن ( تاوش - ) : عجله کردن، با عجله انجام دادن تاوشدار: عجله کردنی، قابل عجله کردن، قابل با عجله انجام دادن تاوشیک: تاوشدار تاوشیگ: ...
تاوشیدن یا تاوشیتَن ( تاوش - ) : عجله کردن، با عجله انجام دادن تاوشدار: قابل عجله کردن، قابل با عجله انجام دادن تاوشین: تاوشدار تاوشیگ: تاوشدار تاوشی ...
برابر پهلوی مخابره کردن، ویسی کردن است.
به گمان می رسد که واژه گوره واژه ای از ریشه پهلوی گوروتَن ( گورای - ) با چیم ( معنی ) خشک کردن است و غوره دگردیسیده گوره است. گُوروتَن ( گُورای - ) ...
کشیر یک واژه پهلوی است ساخته شده از کش از بن کشیدن و پسوند کُنایی - یر" و روی هم رفته دارای چیم کشنده است که در آذربایجان به هویج گفته می شود که ریشه ...
بارساخ یا بارساغ دگردیسیده واژه پارساگ یا همان پارسا است و پارسا نگهدارنده از بدی است که مردمی پارسا پندار و گفتار و کردار خود از بدی نگه می دارند و ...
النگو. به گمان می رسد که خود واژه بلرزیک هم که برای النگو بسان یک واره تورکی شناسانیده شده است، یک واژه پهلوی است. بلرزیدن یا لرزیدن و شاید درستتر ...