پیشنهادهای بابک پاکدامن (١٣٥)
گُت یا گُوت در گویش آذری زبان پهلوی به چیم ( معنی ) تَه، و نشیمنگاه یا باسَن نیز می باشد و به گمان می رسد که این واژه پهلوی همراه با پسوند - وَند که ...
ساگ: افراشته، ایستاده؛ پایه، ساق؛ و از این رو دارای چیم تندرست، و شاداب نیز شده است، چه ما هنوز هم در گفتگو یا پرس و جوی درباره تندرستی، می پرسیم تند ...
به رای من واژه ساگ به چیم ( معنی ) ایستاده و افراشته است و از این رو به چیم دویُم تندرست و شاداب و سرپا نیز به کار رفته است چرا که آن کسی که بیمار اس ...
سُوزی نام تورکی نیست و بهتر است بدانیم که یک نام پهلوی است از بون سُوختن یا سوختن ( سُوز - یا سوز - ) . چون هنگام برداشت و یا برش خوردن چشم ها را می ...
سوغان گویشی آذری از سوگان است از بون سوگیدَن یا سوگیتَن ( سوگ - ) ، چون هنگام برش دادن چشم ها را به اشک ریختن وا می دارد برای همین سوگان نامیده شده و ...
در آذربایجان به آبگوشت شوربا نمی گویند و شوربا مواد خود را دارد و آبگوشت مواد خودش را. در آبگوشتی که مردم آذربایجان می خورند و نام پهلوی دارد نخود و ...
کوفته شُونی ( نوعی ) خوراکی گوشتی و آیینی است که نام پهلوی دارد از بون کوفتَن ( کوب - ) : زدن سخت کوبدار: کوبیدنی کوبین: کوبیدنی کوبیگ یا کوبیک: کو ...
ایرماگ واژه پهلوی است و تا آنجا که به یاد دارم به چیم دوستار و دوست دارنده است و پینار نیز واژه پهلوی است به چیم بیرون زدن آب از زمین با جوشش که همان ...
ویسی کردن در کتاب دیکشتری هوشمند زبان پارسی پهلوی نوشته مک کنزی و چاپ دانشگاه گوتینگن آلمان به چیم مخابره کردن آمده است و اگر ویسی کردن: مخابره کردن ...
در کتاب دیکشنری هوشمند زبان پارسی پهلوی ویسی کردن به چیم مخابره کردن آمده است.
شاید پینارتَن یا پیناردَن یا پیناریتَن یا پیناریدَن ( پینار - ) یک کردبون ( مصدر ) در زبان پهلوی باشد چرا که واژه های همخانواده از این کردبون در ایرا ...
چینار یا چنار واژه پهلوی است چه بر پایه سخن مرضیه دیگر واژه های هم خانواده آن در آذربایجان و قرقیزستان که هر دو بخشی از ایران هخامنشی بودند و جمهوری ...
ویسی کردن در دیکشنری پارسی پهلوی آمده است و ریشه کهن و تاریخی دارد ولی آوابان؟ من ندیده ام. بهتر است برای پاسداری از پیوستگی زبانی از واژگان کهن به ج ...
شیردَن یا شیریدَن ( شیر - ) : لذّت بردن شیردار: لذت بردنی، خوشایند شیرین: لذّت بردنی، خوشایند شیریک یا شیریگ: لذّت بردنی، خوشایند؛ بسته به لذّت بردن ...
به گمان می رسد که دامار همان دَمار است و دَم همان نفس است و آر از بن آوردن ( آر - ) . دَمار در زبان پهلوی همان رَگ ( خونی ) است که امروزه در جای جای ...
کورَک یک واژه تورکی نیست و یک واژه پهلوی است و خوانش دیگر واژه کولَک یا کولَگ و کوتاه شده آن کول است. البته هم میهنانی که این واژه را تورکی می خوانند ...
در زبان پهلوی یک واگ ( حرف ) با نشانه ای مانند د یا یک دندانه ساده نماینده واگهای کنونی ی، ج، گ، و نیز د می تواند باشد. از این روی، تو"ی" و تو"گ" می ...
در زبان پهلوی یک واگ ( حرف ) با نشانه ای مانند د یا یک دندانه ساده نماینده واگهای کنونی ی، ج، گ، و نیز د می تواند باشد. از این روی، تو"ی" و تو"گ" می ...
به باور من قارین دگردیس شده واژه پهلوی گارین می باشد از بون گاردَن یا گاریدَن یا گارتَن یا گاریتَن ( گار - ) : باد کردن، نفخ کردن گاردار: باد کننده، ...
قیقاناخ یا قیقاناق یک واژه تورکی نیست و با خایَگینه یا خاگینه دیگر بخش های ایران نیز یکسان نیست و خایَگینه به هر گونه خوراک پخته شده با تخم مرغ به هم ...
گانیدَن ( گان - ) و یا گاندَن ( گان - ) به زبان پهلوی باید به چیم افزودن و افزاییدن باشد. این واژه اکنون شاید دیده یا شنیده نمی شود، ولی از واژگان بر ...
بیلدَن یا بیلتَن یا بیلدیدَن یا بیلدیتَن ( بیل - ) : روی زمین پهن کردن، روی زمین گسترش دادن، خواباندن؛ روی زمین گسترش یافتن، روی زمین پهن شدن، خوابید ...
بیردَن یا بیرتَن یا بیریتَن یا بیریدَن ( بیر - ) : روی زمین گسترش یافتن، روی زمین پهن شدن، خوابیدن بیردار: خوابنده، روی زمین گسترش یابنده؛ خوابیدنی، ...
نام پهلوی با گویش آذری همان بلدرچین است که از دید شیوه نگارش واژه نیز درستتر به گمان می رسد. بیلدیرچین نام پهلوی پرنده ای است که چیزهای خوابنده یا گس ...
بیلدیرچین با این شیوه خوانش در آذربایجان ایران گفته می شود، و در جمهوری آذربایجان و تورکیه نوشته و خوانده می شود. در ایران بلدرچین هم بسیار به کار بر ...
لاچین یا معرب آن لاجین یک واژه پهلوی است از دو بخش لا در اینجا به چیم ( معنی ) میانه دو چیز و چین از بن چیدن ( چین - ) به چیم گرفتن و ( بیرون ) کشیدن ...
بالیقچین نام یک پرنده شکاری ماهیگیر است. این نام که برخی آن را تورکی می پندارند یک نام پهلوی است، چگونه؟ بال یک نام پهلوی است برای اندام جنبندگی جانو ...
بالیق دگردیس شده واژه بالیگ است و بالیگ یک نام و هم زاب ( صفت ) پهلوی است که از واژه بال یا همان اندام جنبش پرندگان و آبزیان و پسوند - یگ ساخته شده ا ...
گووَرچین شاید یک نام پهلوی با گویش آذری باشد که از دو بخش گو و وَرچین از بون وَرچیدَن ( وَرچین - ) ساخته شده است. نامی که با آن در آذربایجان، کبوتر ر ...
کَنال واژه پهلوی است که به زبان هند و اروپایی انگلیسی راه یافته است و از بن کَن - و کَندَن یا کَنتَن و پسوند - ال ساخته شده و به چیم ( معنی ) مجرا اس ...
به گمان می رسد قوجا تورکی شده گوجاک یا گوجاگ است و گوجاگ به چیم ( معنی ) تحلیل رونده است که شاید این تحلیل رفتن کمی باشد و شاید کیفی باشد و شاید به ه ...
به باور من هوگیدن یا هوگیتَن ( هوگ - ) یک فعل پهلوی بوده است و مشتقات آن به صورت خوجا ( معرب هوگاگ یا هوگاک ) ، خوجین ( معرب هوگین ) ، خوجان ( معرب ه ...
بهتر نیست بکوشیم تا در نگارش نمونه های کاربری واژگان از دشنام و بدگویی درباره دیگران بپرهیزیم؟ که ایرانی پندار و گفتار و کردارش باید نیک باشد. مردم آ ...
گورچین با همین شیوه خوانش آن یک واژه پهلوی است از بن گورچیدَن و گورچیتَن ( گورچ - ) که من معنای آن را نمی دانم ولی یافته هایی از نام های مناطق جغرافی ...
به گمان می رسد که واژه گورچَک یا گوچَگ یک واژه پهلوی است از بن پهلوی گورچیدَن یا گورچیتَن ( گورچ - ) ، چه دیگر واژه های همبون و همخانواده این واژه در ...
خوجاوَند معرّب یک واژه پهلوی است که از دو بخش خوج: معرّب هوگ با چیم ( معنی ) خوک ( چارپایی که پیش از اسلام نماد زایندگی و برکت بوده است ) و آوَند یا ...
خوجادوی به گمان می رسد که یک واژه پهلوی است و از دو بخش خو و جادوی ساخته شده است. هو و خو و خ و خی در زبان پهلوی دارای چیم ( معنی ) خوب و خوش می باشن ...
خوجه شاید خواجه نباشد و معرّب هوگَگ باشد، یک واژه پهلوی از بن هوگیدَن ( هوگ - ) با چیم ( معنی ) مبارک کردن، برکت بخشیدن. هوگَک یا هوگَگ یک واژه پهلوی ...
خوجین معرّب واژه پهلوی هوگین است و به چیم ( معنی ) برکت بخشیدنی و مبارک کردنی است و از بن هوگیدَن یا هوگیتَن ( هوگ - ) ریشه گرفته است.
خوجا در نزدیکی تبریز نام یک بخش است که مرکز آن هریس است و در نامگذاری رسمی و اداری خواجه نامیده می شود. من به طور شخصی اطلاعی درباره این که نام تاریخ ...
خوجان معرَّب هوگان با چیم ( معنی ) برکت بخشنده، مبارک کننده، و متبرّک است از بون هوگیدَن ( هوگ - ) با چیم برکت بخشیدن و مبارک کردن. برای آگاهی بیشتر ...
در زبان پهلوی هوگَستَن یا هوگیهَستَن ( هوگیه - ) به چیم ( معنی ) مبارک و خُجسته بودن است که از بُن هوگ یا همان خوگ یا خوک ساخته شده است که نماد زایند ...
خَلیدَن ( خَل - ) : فرو رفتن، رخنه کردن خَلدار: فرو رفتنی، رخنه کردنی خَلین: خَلدار خَلیگ: خَلدار، به خلیج معرّب شده است خَلیدار: فرو رونده، رخنه کنن ...
پاکیختَن ( پاکیز - ) : پاک کردن پاکیزدار: پاک کردنی پاکیزین: پاک کردنی پاکیزیگ: پاک کردنی پاکیختار: پاک کننده پاکیزیدار: پاک کننده پاکیزاک یا پاکیزاگ ...
تَریختَن ( تَریز - ) : تَر کردن تَریزیدَن ( تَریز - ) : تَر کردن تَریزدار: تَر کردنی تَریزین: تَر کردنی تَریزیگ: تَر کردنی تَریختار: تَر کننده تَریزی ...
تَر: نمناک تَر: پسوند زاب ( صفت ) برتر، مانند تَرتَر: نمناک تر و نام شهری در جمهوری آذربایجان تَر: از یک سوی چیزی به سوی دیگر همان چیز، تَرا در فارسی ...
سودافتَن ( سوداپ - یا سوداب - یا سوداو - ) : سود به دست آوردن، به سود رسیدن، سود کردن سودابدار یا سوداپدار یا سوداودار: سود کردنی، سود به دست آوردنی، ...
یارپاق در زبان آذری به معنی برگ است و در زبانهای تورکیه و تورکمن به صورت یاپراق درآمده است و شاید بالعکس. نکته ای که برای من جالب است این است که برگه ...
ما در زبان تورکی پسوند اق نداریم و آنچه در گاچاگ داریم که به قاچاق دگردیس شده، بیشتر پهلوی به نظر می رسد تا تورکی ( به قاچاق یا گاچاگ نگاه کنید ) . ا ...