پیشنهادهای فرهنگ (١٣٥)
لغزش خطا
آشفته حالی پریشان حالی
پس زدن
پی رفت
Strip away Undrees
ساده نگرانه
درنیافتنی
جان سپار
ساده آسان
توانش
اندیشناک بودن
دریافتنی
بی چون و چرایی بی قید و شرطی
گزاف آمیز
شمار گیری
تصفیه حساب کردن
دل آزار زننده
سرسختانه
مشقت بار
پیش نیاز
پیش نیاز
بایستگی الزام اقتضا
نهایی غایی
دین پژوه
مایه ی تباهی
آژیر [=محتاط]
آژیری[=احتیاط]
نه گفتن مخالفت ورزیدن
بی اعتنایی
نه گویی
آری گویی
ژرف اندیش
اختربین
پادگویی ناهمسازی ناهمخوانی
بزرگداشت ارج نهی عزت و احترام بهادهی
آراستن
سنجیده گی
دیرپای
ماندگار مانا سخت جان
نامیرا
فرهمندی پاک نهادی
سبکبال بی پروا
قاعده اصل روال
نه گفتن پس زدن
پادباش
دلکش
( برای انسان ) آمادگر تدارکاتچی
لاف لاف در پارسی کهن به معنای ادعا بوده است و نه ادعای گزاف برای نمونه در این بیت حافظ: لاف عشق وگله از یار زهی لاف دروغ عشقبازان چنین مستحق هجرانند
بهره
دلکش
دستاویز پناه سنگر مفر مامن
خردپذیر ی گزاره ( هایی که کسی مطرح می کنند )
خودگردانی
پیش پا افتاده
هنجار هندوهنجار
در خود کشیدن درکشیدن از آن خود کردن یکرنگ شدن همرنگ ( جماعت ) شدن
به کار آمدن
نه گویی
کارامد
پاک گوهر
نژاده
دیر آیند
بیرون ریختن، ترشح دقت کنید که تراویدن یا تراوش متضاد نفوذ یا رخنه کردنه
گوش خراش
خواسته و دانسته
خود جوش
خود آزاری
خودآزار
داداندیش
پاییدن
ستاننده
همساز کردن
زشتکاری
درخور درنگ
سر باز زدن
خودشیفتگی
ناهم داستانی ناهم رایی ناهم سویی ماهم اوایی
ناهم داستانی ناهم رایی
فرا پیش نهادن
کمند
کارایی
هم روزگار
پاینده
بی پروایانه
روی گردانی
بی زبان
سخنوری زبان آوری فصاحت بلاغت
پرداخته فارغ از:پرداخته از
پادنهاد
ولنگاری بی بندوباری
آزرمگین
پلیدی پلشتی
پنداشت
شک اور
بی درنگ
تن شناسی
لمس کردن
به هیچ روی
خوش داشتن
پرگزافه
گزاف
به اندک بسندگی
برافروخته
انگیختار
زخم زبان زخم زبان زدن
بازیگرانه
تن زبان
کارفرما
اثبات ثابت کردن
برکشیدن
نژاده گی
آیین بان
تیمارداری
شارسان
تسخر زن ریشخندگر
بسیجیده
ساخته و پرداخته
بی گفت و گو
تصاحب کردن
فراچنگ آوردن
تصاحب کردن
بیش گساری
گزافکاری
زودجوش
نمایان
به آب و آتش زدن
کژداوری
بالنده فزاینده
با بهره گیری از
بن رانه
همسنجشگرانه
سنجشگرانه
به کرسی نشاندن بارکردن