پیشنهادهای یوسف صابری (١١)
٧
١ سال پیش
٠
پرچانگی کردن
١ سال پیش
١
باز شدن The unfurled a big flag and waved it in the wind.
١ سال پیش
٠
A mite= a little, slightly یکم، ی خورده He was a mite tardy
١ سال پیش
١
مخفیانه و دزدکی
١ سال پیش
٠
بی ادبانه
١ سال پیش
٠
جای خالی میان دو چیز چاک There soil was covered with moss in the interstice between the two huge rocks
١ سال پیش
٠
شلخته و نامنظم آشفته درهم و برهم مثلا میگم My books are higgledy - piggledy in the bookcase I have to arrange them
١ سال پیش
٠
کثیف لکه دار
١ سال پیش
٠
گوش به فرمان ترجمه کاملا اشتباهیه، دقیقا متضاد معنیه کلمه هست
١ سال پیش
١
مغرور متکبر متفرعن کسی که دوست داره بقیه ازش اطاعت کنن