interstice

/ɪnˈtɜːrstɪs//ɪnˈtɜːstɪs/

معنی: ترک، فاصله، شکاف، درز، چاک، سوراخ ریز
معانی دیگر: روزنه، سوراخ (کوچک)، شکافچه، رخنه، چاکچه، سورا  ریز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a small or narrow space or interval between two parts or things.
مشابه: interval

جمله های نمونه

1. The interstices between the bricks let in cold air.
[ترجمه unknown] شکاف های بین اجر ها هوای سرد را وارد میکند.
|
[ترجمه گوگل]فاصله بین آجرها باعث ورود هوای سرد می شود
[ترجمه ترگمان]تمام شکاف بین آجرهای داخل آب سرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The symbolic Atoms' sure orbits and definite interstices represent the understanding of the universe made known.
[ترجمه گوگل]مدارهای مطمئن اتم های نمادین و فاصله های مشخص نشان دهنده درک جهان شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]اتم هایی که به طور نمادین از یکدیگر جدا می شوند، درک جهان را مشخص می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Deep in the interstices of daily life, no doubt, frustrations gnawed at him and resentments festered.
[ترجمه گوگل]در اعماق زندگی روزمره، بی‌تردید، ناامیدی‌ها او را می‌خورد و کینه‌ها در او فرو می‌ریخت
[ترجمه ترگمان]بدون شک، در عمق آب و هوایی زندگی روزمره، نا امیدی وجود او را جویده و resentments کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Small plants were growing in the interstices of the rock.
[ترجمه گوگل]گیاهان کوچکی در لابه لای صخره رشد می کردند
[ترجمه ترگمان]گیاهان کوچک در درزه ای سنگ در حال رشد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Golden slivers of sunlight seeped through the interstices of the jute wall, and the talon-shaped leave quivered in some secret sign.
[ترجمه گوگل]تکه‌های طلایی نور خورشید از میان‌جای دیوار جوت تراوش کرد و برگ چنگال‌شکل به نشانه‌ای مخفی می‌لرزید
[ترجمه ترگمان]رگه های طلایی نور خورشید از همه interstices که به دیوار چسبیده بود، نفوذ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The silicon atom occupies the space opening( interstice)between the oxygen atoms and shares four valence electrons with the four oxygen atoms.
[ترجمه گوگل]اتم سیلیکون فضای باز بین اتم‌های اکسیژن را اشغال می‌کند و چهار الکترون ظرفیتی را با چهار اتم اکسیژن به اشتراک می‌گذارد
[ترجمه ترگمان]اتم سیلیکون فضای باز (interstice)بین اتم های اکسیژن را اشغال کرده و چهار الکترون ظرفیت را با چهار اتم اکسیژن تقسیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The original interstice is formed during flocculation and tends to be close or open by gravity action during concretion, which makes the horizontal interstice more permeable than the vertical one.
[ترجمه گوگل]بینابینی اصلی در طول لخته سازی تشکیل می شود و در حین بتن ریزی در اثر گرانش نزدیک یا باز می شود که باعث نفوذپذیری بینابینی افقی بیشتر از عمودی می شود
[ترجمه ترگمان]The اصلی در طی لخته سازی شکل می گیرد و با اقدام گرانش در طول concretion نزدیک یا باز می شود، که باعث می شود که interstice افقی نفوذ بیشتری نسبت به لایه عمودی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The interstice of foreland slope was mainly dissolved pore and some primary pore.
[ترجمه گوگل]حد فاصل شیب فورلند عمدتاً منافذ محلول و مقداری منفذ اولیه بود
[ترجمه ترگمان]The شیب foreland عمدتا حفره های dissolved و برخی حفره های اولیه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The pin-connected steel structure, which has an interstice between the pin and the pinhole in the node point, is likely to have displacement before bearing its loads.
[ترجمه گوگل]سازه فولادی متصل به پین، که دارای یک فاصله بین پین و سوراخ پین در نقطه گره است، احتمالاً قبل از تحمل بارهای خود جابجایی دارد
[ترجمه ترگمان]ساختار فولادی متصل به سوزن، که بین پین و سوراخ سوزنی در نقطه گره وجود دارد، احتمالا قبل از حمل بار جابجا خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I peeped through the interstice abstractedly and saw a tiny violet flower, quivering. I thought that must be your spirit.
[ترجمه گوگل]به طور انتزاعی از میانگاه نگاه کردم و گل بنفشه ریز را دیدم که می لرزید فکر کردم این باید روح شما باشد
[ترجمه ترگمان]با حواس پرتی از پنجره سرک کشیدم و یک گل بنفش کوچک را دیدم که در حال لرزیدن بود من فکر می کردم که این باید روح تو باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is a gleam of luminous gold, where the sinking western sun has found a first direct interstice in the clouds.
[ترجمه گوگل]درخششی از طلای درخشان وجود دارد، جایی که خورشید در حال غرق شدن غرب اولین فاصله مستقیم را در ابرها پیدا کرده است
[ترجمه ترگمان]بارقه ای از طلا می درخشد، جایی که خورشید در حال فرو رفتن اولین interstice مستقیم در ابرها پیدا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The wall was old and crumbling with plants growing in the interstices between/in/of the bricks.
[ترجمه گوگل]دیوار قدیمی بود و با گیاهانی که در فواصل بین/داخل/آجرها رشد می‌کردند، فرو می‌ریخت
[ترجمه ترگمان]دیوار قدیمی بود و با گیاهان در حال رشد بود که در بین آب و هوایی که بین آن ها وجود داشت، در حال رشد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Rainsplash washes elements downslope and reduces infiltration capacity by dispersing clay particles into the large interstices of the soil.
[ترجمه گوگل]Rainsplash با پراکنده کردن ذرات رس در فواصل بزرگ خاک، عناصر را در پایین شیب شستشو می دهد و ظرفیت نفوذ را کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]Rainsplash عناصر washes را downslope و ظرفیت نفوذ را با پراکنده کردن ذرات خاک رس به منافذ بزرگ خاک کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They could rove at will among the stars, and sink like a subtle mist through the very interstices of space.
[ترجمه گوگل]آن‌ها می‌توانستند به میل خود در میان ستارگان بچرخند، و مانند غباری ظریف در میان فاصله‌های فضا فرو روند
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند در میان ستارگان حرکت کنند و مانند یک مه نازک در تمام interstices فضا غرق شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Depression - like creative work - does not take place in the interstices of life: it is continuous.
[ترجمه گوگل]افسردگی - مانند کار خلاقانه - در حد فاصل زندگی اتفاق نمی افتد: مستمر است
[ترجمه ترگمان]افسردگی - مانند کار خلاق - در تمام خلل و فرج زندگی رخ نمی دهد: این کار مداوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترک (اسم)
abandonment, dereliction, quit, crack, stop, turk, fracture, renunciation, craze, refuse, chap, proscription, split, cleft, desuetude, interstice, pillion

فاصله (اسم)
distance, interval, hiatus, interruption, space, intermittence, blank, spacing, timeout, interspace, interlude, discontinuity, interim, interregnum, interstice, lacuna

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

درز (اسم)
gap, peephole, flaw, seam, slit, chine, suture, fissure, crevice, commissure, interstice

چاک (اسم)
cut, rift, incision, slashing, scissor, tear, split, chink, slot, slit, slash, suture, fissure, kerf, rip, hack, scotch, interstice, stoma

سوراخ ریز (اسم)
pore, interstice

تخصصی

[ریاضیات] فضای واقع بین اشیاء نزدیک به هم
[نفت] خلل و فرج
[آب و خاک] خلل و فرج، منفذها

انگلیسی به انگلیسی

• small space within a tissue or structure (anatomy); space between things; small space, narrow opening
interstices are small gaps or cracks between things that are very close together; a formal word.

پیشنهاد کاربران

جای خالی
میان دو چیز
چاک
There soil was covered with moss in the interstice between the two huge rocks
مجازی: خلاء

بپرس