پیشنهادهای احسان حشمتی (٧١)
دلخراش مثال: The airplane crashed in a tragic accident. هواپیما در یک حادثه ی دلخراش سقوط کرد.
Feel sorrow: غصه خوردن مثال: The girl felt sorrow after her best friend moved away. دختر بعد از اینکه بهترین دوستش مهاجرت کرد، غصه خورد.
restrict: محدود کردن district: ناحیه distinct: متمایز
restrict: محدود کردن district: ناحیه distinct: متمایز
consul: کنسول ( نماینده ) consulate: کنسولگری console: دلداری دادن، آرام کردن council: انجمن، شورا consult: مشورت کردن، مراجعه کردن به ( به منبع ) ...
consul: کنسول ( نماینده ) consulate: کنسولگری console: دلداری دادن، آرام کردن council: انجمن، شورا consult: مشورت کردن، مراجعه کردن به ( به منبع ) ...
consul: کنسول ( نماینده ) consulate: کنسولگری console: دلداری دادن، آرام کردن council: انجمن، شورا consult: مشورت کردن، مراجعه کردن به ( به منبع ) ...
consul: کنسول ( نماینده ) consulate: کنسولگری console: دلداری دادن، آرام کردن council: انجمن، شورا consult: مشورت کردن، مراجعه کردن به ( به منبع ) ...
consul: کنسول ( نماینده ) consulate: کنسولگری console: دلداری دادن، آرام کردن council: انجمن، شورا consult: مشورت کردن، مراجعه کردن به ( به منبع ) ...
consul: کنسول ( نماینده ) consulate: کنسولگری console: دلداری دادن، آرام کردن council: انجمن، شورا consult: مشورت کردن، مراجعه کردن به ( به منبع ) ...
consul: کنسول ( نماینده ) consulate: کنسولگری console: دلداری دادن، آرام کردن council: انجمن، شورا consult: مشورت کردن، مراجعه کردن به ( به منبع ) ...
acquaint yourself with something مثال: I need to acquaint myself with the new regulations باید با قوانین جدید آشنا بشم. ( دیگه ضمیر انعکاسی رو تو ...
Councel: مشورت دادن Consult: مشورت کردن
بیخیال، بی تفاوت
یه معنیش همون مجهول هست که توی گرامر بحث میشه. یه معنیش حالت تسلیم و مطیع بودن داره. یعنی هرچی میگن گوش میکنه. مثلا هرچی شوهره میگه خانمه گوش میکنه. ...
شنیدین میگن طرف جوشی شد این همون mad هست.
گیر کردن
جویا شدن
از برنامه عقب افتادن
با تور رفتن
شکه کردن، متحیر کردن