acquaint

/əˈkweɪnt//əˈkweɪnt/

معنی: اشنا کردن، اگاه کردن، مسبوق کردن، مطلع کردن
معانی دیگر: آشنا بودن یا کردن، آگاه کردن، آشنا ساختن، شناساندن، آگاهی دادن، (با شخص دیگری) آشنا کردن یا شدن، آشنایی پیدا کردن، شناسایی داشتن، آموختن، یاد دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: acquaints, acquainting, acquainted
(1) تعریف: to introduce, or to make familiar or accustomed to (usu. fol. by "with").
مترادف: introduce
مشابه: familiarize, greet, orient, present to, welcome

- They went next door and acquainted themselves with their new neighbors.
[ترجمه Sama] آنها به خانه همسایه رفتند و با همسایه های جدید آشنا شدند
|
[ترجمه گوگل] آنها به همسایه رفتند و با همسایه های جدیدشان آشنا شدند
[ترجمه ترگمان] در اتاق مجاور رفتند و خود را با همسایه های تازه آشنا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was eager to acquaint herself with the customs of her new country.
[ترجمه گوگل] او مشتاق بود تا با آداب و رسوم کشور جدیدش آشنا شود
[ترجمه ترگمان] او مشتاق بود که با رسم و رسوم این کشور جدید آشنا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to tell about; inform (usu. fol. by "with").
مترادف: advise of, apprise of, clue in, enlighten, familiarize, inform
مشابه: apprise, disclose, impart, notify, reveal

- The boss finally acquainted the group with his decision.
[ترجمه Ghazal Hassani] سرانجام رئیس، گروه را از تصمیمات خود مطلع کرد.
|
[ترجمه گوگل] رئیس سرانجام گروه را با تصمیم خود آشنا کرد
[ترجمه ترگمان] رئیس بالاخره با تصمیمش با گروه آشنا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our guide acquainted us with the famous monuments and sights of the city.
[ترجمه گوگل] راهنمای ما ما را با بناهای تاریخی و دیدنی های معروف شهر آشنا کرد
[ترجمه ترگمان] راهنمای ما با آثار تاریخی و مناظر شهر آشنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The professor acquainted the students with numerous Renaissance painters.
[ترجمه گوگل] استاد دانشجویان را با نقاشان متعدد دوره رنسانس آشنا کرد
[ترجمه ترگمان] استاد، دانشجویان را با نقاشان رنسانس متعدد آشنا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to acquaint oneself with the facts
خود را با واقعیت آشنا کردن

2. Travel will acquaint us with new customs.
[ترجمه گوگل]سفر ما را با آداب و رسوم جدید آشنا می کند
[ترجمه ترگمان]سفر ما را با گمرکات جدید آشنا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I need to acquaint myself with the new regulations.
[ترجمه گوگل]من باید خودم را با مقررات جدید آشنا کنم
[ترجمه ترگمان] باید خودم رو با قوانین جدید آشنا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You should acquaint yourself with the background of all your pupils.
[ترجمه گوگل]شما باید خود را با پیشینه همه دانش آموزان خود آشنا کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید خود را با پس زمینه همه شاگردان خود آشنا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Let me acquaint you with the facts.
[ترجمه گوگل]بگذارید شما را با واقعیت ها آشنا کنم
[ترجمه ترگمان] بذار واقعیت رو بهت بگم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Please acquaint me with the facts of the case.
[ترجمه گوگل]لطفا مرا با حقایق پرونده آشنا کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا با حقایق پرونده به من اطلاع بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I want to acquaint myself with your strengths and weaknesses.
[ترجمه گوگل]من می خواهم خودم را با نقاط قوت و ضعف شما آشنا کنم
[ترجمه ترگمان]من می خواهم خود را با نقاط قوت و ضعف خود آشنا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You need to acquaint the police with the facts.
[ترجمه گوگل]شما باید پلیس را با واقعیت ها آشنا کنید
[ترجمه ترگمان] تو باید با حقایق به پلیس اطلاع بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'll acquaint you with my daughter when she arrives.
[ترجمه arh616] هر وقت دخترم رسید خبرت میکنم. یا دخترم که رسید تو را باهاش آشنا میکنم ( تو را بهش معرفی میکنم ) )
|
[ترجمه گوگل]وقتی دخترم آمد شما را با او آشنا خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی رسید به تو و دخترم خواهم گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Broadcasting Museum also offers Saturday workshops to acquaint children with the world of radio.
[ترجمه گوگل]موزه صدا و سیما همچنین کارگاه های آموزشی شنبه را برای آشنایی کودکان با دنیای رادیو برگزار می کند
[ترجمه ترگمان]همچنین موزه پخش برنامه شنبه برای آشنایی کودکان با دنیای رادیو، کارگاه های آموزشی برگزار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You will first need to acquaint yourself with the filing system.
[ترجمه گوگل]ابتدا باید با سیستم بایگانی آشنا شوید
[ترجمه ترگمان]ابتدا باید خودتان را با سیستم پر کردن آشنا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He decided to take his son along and acquaint him with the business.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت پسرش را همراهی کند و او را با این تجارت آشنا کند
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت که پسرش را باخود ببرد و او را با این کار آگاه سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Residents should acquaint themselves with earthquake safety rules.
[ترجمه گوگل]ساکنان باید خود را با قوانین ایمنی در برابر زلزله آشنا کنند
[ترجمه ترگمان]شهروندان باید خود را با قوانین ایمنی زلزله آشنا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You should acquaint yourself with any material that is provided about the authority.
[ترجمه گوگل]شما باید با هر مطلبی که در مورد مرجع ارائه می شود آشنا شوید
[ترجمه ترگمان]شما باید خود را با هر ماده ای که در مورد قدرت ارایه شده آشنا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Doctor Turner takes me aside to acquaint me in funereal tones with the details of a colleague's latest symptoms.
[ترجمه گوگل]دکتر ترنر مرا به کناری می برد تا با لحن تشییع جنازه با جزئیات آخرین علائم یکی از همکارانش آشنا شوم
[ترجمه ترگمان]دکتر ترنر مرا به کناری می برد تا با جزئیات آخرین علائم یک هم کار آشنا شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشنا کردن (فعل)
accustom, familiarize, induct, acquaint, affiliate, introduce

اگاه کردن (فعل)
acquaint, inform, admonish, intuit, warn

مسبوق کردن (فعل)
acquaint

مطلع کردن (فعل)
acquaint, apprise, apprize

انگلیسی به انگلیسی

• make familiar; present someone, introduce someone; make known
if you acquaint someone with something, you tell them about it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

acquaint with
آشنا کردن با، آگاه کردن از، در جریانِ . . . گذاشتن، مطلع کردن از ( شخص )
acquaint oneself with
آشنا شدن با، آگاهی یافتن از، در جریانِ . . . قرار گرفتن
be acquainted ( with somebody )
سابقه آشنایی داشتن ( با کسی )
acquaint yourself with something
مثال:
I need to acquaint myself with the new regulations
باید با قوانین جدید آشنا بشم.
( دیگه ضمیر انعکاسی رو توفارسی ترجمه نمیکنیم، چون ترجمه زیبایی نمیشه. این ضمیر انعکاسی رو برای این میارن که بگن خود شخص باید آشنا بشه نه شخص دیگه بیاد آشناش کنه )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : acquaint
✅️ اسم ( noun ) : acquaintance
✅️ صفت ( adjective ) : acquainted
✅️ قید ( adverb ) : _
آشنا کردن

بپرس