دیکشنری
جدیدترین پیشنهادها
ییکی از معانی پرکاربردش میشه: دادن مقدار کمی اطلاعات درباره یک موضوع، محصول تولیدی و غیره به منظور علاقمند کردن افراد برای دیدن و شنیدن بیشتر در مورد ...
کمک کردن به کسی برای ادامه دادن و امیدوار بودن و سر پا ماندن مثال: ▪️Attending mosques keeps my mother going during hard times. رفتن به مسجد به ماد ...
be raised as از این عبارت برای اشاره به مذهبی که با آن بزرگ شده ایم، استفاده می کنیم. مثال: I was raised as a Muslim.
ادغام شدن ادغام کردن INTEGRATE Sth with Sth مثال: Integrating my faith with my work. ادغام اعتقادات با کارم
SYN: strengthen sth in sth تقویت کردن مستحکم شدن چیزی مثلاً باور یا اعتقاد
جدیدترین ترجمهها
اسلاتر چنان محکم به توپ ( گلف ) ضربه زد که تا انتهای/اون طرف/ته زمین بازی ( گلف ) رفت/پرت شد
رئیس/مدیر ادعا کرد که هیچ گزینه/چاره ای جز اخراج کارگران ندارد
مشارکت او در این رسوایی، یک لکه ننگ بر شهرت او بود
اون نمی تونست در برابر جذابیت امواج خروشان مقاومت کنه ( جلو خودش بگیره که نره موج سواری! )