پیشنهادهای مهرنوش (٢١٨)
head off - شروع سفر - ترک کردن جایی head someone/something off - اصرار به تغییر جهت چیزی یا کسی - برای جلوگیری از وقوع یک موقعیت دشوار یا ناخوشا ...
مثال: cast in place pile شمع درجا cast in place concretes بتن درجا
شمع درجا شمع های ساختمانی دو نوع هستند نوع اول در محل دیگر آماده شده و به محل پروژه منتقل میگردد . در نوع دوم شمع در جا و در محل پروژه اجرا میگردد
بسی چندش آور
صدای ریز صدایی که مثلا خفاشها میشنوند Bats can hear high - pitched sounds that humans can't
صداهای بلند
let's not go there بیا حرفشم نزنیم let's go there در مورد موضوعی خاص صحبت کنیم
قدرنشناسی
مثال: blessed are the meek بردباران آمرزیده می شوند. تویه سریال the handmaid tale خیلی استفاده می شد که از جملات کتاب مقدسشون بود
1. کاهش دادن ( کاهش مصرف یا مقدار ) 2. قطع کردن ( درختان یا گیاهان ) 3. انتقاد کردن یا سرزنش کردن 4. کاهش سرعت یا شدت 5. مختصر کردن یا خلاصه کردن
drop class یعنی از کلاسی که چند جلسه رفتین میخواین انصراف بدین یا خارج بشین معمولا تویه حذف و اضافه دانشگاها drop a class یا drop classes میکنن
قایق های اولیه به نام galley ship همان طور که در شکل مشاهده میکنین قایق هایی با یک دکل و یک بادبان بودند.
قبل از چیزی شروع شدن مدتها قبل از چیزی انجام دادن فعلintransitive to do the first part of an action go into the first part of a process : start مثا ...
سطوح بالا
زنجیره ای از. . . . chain of consequences : زنجیره ای از پیامد ها chain of events : زنجیره از وقایع chain of faults : زنجیره از اشتباهات
زنجیره ای از پیامد ها
به فکر وا داشتن
قبلا previously
در مقایسه با
در متن قرار دادن
بی بخار کسی که حسی به رابطه جنسی نداره
فریاد و ناله جیغ و ناله
مشتق از . . . arise from
پرداختن به کاری تلاش کردن برای کاری اون معنی قبلی رو اشتباه نوشتم به معنی پرداختن به کاری هست
نظرش برام مهم نیس
تصادف محض sheer coincidence = pure coincidence
wide popularity
مترادف: be subject to
طبق کمبریج: to move your hand or head in a way that tells someone to come nearer: حرکت دادن دست یا سر به گونه ای که به کسی بگوید نزدیک تر شود که این ...
- حق دادن - مستحق دانستن - have the right
بسیار شبیه به چیزی بودن مترادف : be more like
سازگار با
فضولی نباشه
assorted = همه فن حریف
- بیان شده - ادعا شده - گزارش شده مترادف:asserted - reported
از این منظر که . . .
entered into its decline وارد زوال خود شد
عبارت "give it a shot" به معنای "تلاش کردن" یا "یک بار امتحان کردن" است. این عبارت معمولاً زمانی به کار می رود که فردی تصمیم می گیرد چیزی را امتحان ک ...
درخواست از کسی برای کمک، پول/اطلاعات و غیره an invitation of
مترادف: supposition فرض - گمان
خنک شدن - گرما و انرژیشو از دست دادن مثال : The Sun has been very slowly cooling off the past few billions of years خورشید در چند میلیارد سال گذشته ب ...
تجمعات مترادف :accumulations
به عقب رانده شده مترادف: repulsed
دورتر بین further out و farther out تفاوت جزیی وجود دارد further out: به معنی دورتر ولی از نظر استعاری نه واقعی farther out: به معنی دورتر ولی از ...
دورتر تفاوت بین further out و farther out در معنی است further out: به معنی دورتر ولی از نظر استعاری نه واقعی farther out: به معنی دورتر ولی از نظر ...
راه یافت
مثال: horse droppings فضولات اسب
flat - fee fares = کرایه های ثابت حمل و نقلی
در امتداد با سرعت حرکت کردن مثال: Trolleys rolled along at twice the speed of horse cars
مثال: spiralling patterns = الگوهای مارپیچی