تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هیکل ورزشکاری ساختن مثال: He got ripped

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تقریبا ( about )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 ) able to make change ( قابل تغییر ) 2 ) انعطاف پذیر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

An angry disagreement مخالفت عصبانی طور _مشاجره I always try to avoid conflict wherever possible من همیشه تلاش میکنم که از مشاجره تا حد ممکن خودداری ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٥

تخریب اماکن عمومی Vandalism ( n ) Vandalize ( v ) به شخص تخریب کننده vandal گویند

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١٢

توجه!! این فعل هم میتواند زمان حال و هم گذشته باشه اگه زمان حال باشه میشه تاسیس کردن که گذشته اش هم میشه founded و هم میتونه فرم گذشته find به معنی پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وقف شده ، فداکار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( noun ) Donation به معنای اهدایی مثال blood donation اهدای خون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Plain دشت ساده ( در مورد غذا ) not spicy or rich

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ ) جامد ۲ ) سخت ۳ ) بدون طرح ( consisting only one color , without patterns ) مثلا لباس بدون طرح و شکل میشود a solid dress

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سرقت An armed robbery : سرقت مسلحانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

A famous building یک بنای معروف