پیشنهادهای ساکورا (٤٢)
یدکی
به درد بخور
متعصب
فاخر
مقتدرانه
جملات نغز یا قصار
در حال جمع تعارفات محذورات
کاری را دلی انجام دادن، به خاطر دل خودش
عضو تحریریه
تُنُک، خلوت
شنگولیت
مثال بارز
خدمت ( به علم یا هنر مثلا )
در عکاسی اثر ستاره ای
used to emphasize that something happens often, often more frequently than you may even realize در هر لحظه و هر جا
کلاس بالا گذاشتن
تلو تلو خوران
در مورد شهر و محل سوت و کور
وقتی نه راه پس داری و نه راه پیش
So now he’s at his wits’ نمیدونه چه خاکی به سرش بریزه
کمر راست کردن ( بعد از یک مشکل مالی مثلا )
geometry for the layman هندسه به زبان ساده
از غصه آب شدن
اطاله کلام، زیاده گویی
زهر چشم گرفتن
تعارفات اجتماعی، آداب معاشرت
با آب و تاب ( تعریف کردن )
پوزخند
دم صبح نزدیک سحر
غذای تحفه
روی زمین ولو شدن
از سر حوصله
سفید صدفی
زمین های پلکانی کشاورزی، کرت بندی شده
پیش از هر چیز
قاعدتا
اگر در مورد مزه استفاده بشه یعنی بوی کیسه گرفته انقدر که مونده
قوام دار
قسمت خروجی یک دستگاه
آفت
خوش پوش بودن
open challenge تعارض آشکار