Mr.Fox - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

luggage compartment: محفظه بار

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

arrival and departure board: تابلوی ورود و خروج

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

information booth: باجه اطلاعات

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fare card machine: دستگاه ارائه دهنده کارت بلیت مترو و ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

parking light: پروژکتور

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

warning light: چراغ اخطار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

broken line: خط مقطع یا بریده بریده

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

arrival and departure monitor: نمایشگر زمان ورود و خروج

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

baggage cart: چرخ دستی مخصصوص حمل بار

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

baggage carrier: چرخ دستی مخصصوص حمل بار

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

garment bag: کاور لباس

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

baggage claim check: رسید بار

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

emergency instruction card: کارت دستورالعمل های اضطراری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pull in: Pull up توقف کردن برای مدت کوتاهی ( ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

meeting room: اتاق ملاقات اتاق جلسه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

historic district: بافت تاریخی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

historic event: رویداد تاریخی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

historic movie: فیلم تاریخی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ballfield: زمین بیسبال

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

beach towel: زیر انداز ساحلی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

technical climbing: صخره نوردی سنگ نوردی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

boxing trunks: شورت ورزشی شلوارک

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wrestling mat: تشک کشتی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sledding dish: سورتمه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sledding saucer: سورتمه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sled saucer: سورتمه گرد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sled dish: سورتمه گرد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

airport tax: عوارض بلیط هواپیما

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

debloat: کاهش دادن کم حجم کردن از شدت باد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

descramble: از پیچیدگی یا درهم و برهمی درآوردن، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep my issue drawn: مشکلاتم را از دید پنهان نگه دارم پو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep issue drawn: مشکلات را از دید پنهان نگه داشتن پو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

just too muchery: اغراق آمیز واکنش شدید ( به چیزی ) ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

muchery: اغراق آمیز واکنش شدید ( به چیزی ) ...

١٠ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bachelor of science: لیسانس علوم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

master of science: کارشناسی ارشد فوق لیسانس

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

master of science: کارشناسی ارشد فوق لیسانس

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

boarding card: کارت پرواز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

boarding card: کارت پرواز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the same to you: برای شما هم همین طور

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

can i give you a hand: می توانم به شما کمک کنم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

can i give you a hand: می توانم به شما کمک کنم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

toolset: مجموعه ای از ابزارهای نرم افزاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

economy class: درجه دوم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

tripped: پای کسی به چیزی گیر کردن و بر زمین ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cargo ship: کشتی باری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cargo ship: کشتی باری

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bad diet: بد عادت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a heavy sleeper: کسی که خواب سنگین دارد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a light sleeper: کسی که خواب سبکی دارد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be delayed: تاخیر کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be delayed: تاخیر کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

block a road: بستن جاده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

block a road: بستن جاده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

heavy traffic: ترافیک سنگین

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

heavy traffic: ترافیک سنگین

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

v neck sweater: ژاکت هفت یقه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dental surgery: مطب دندان پزشکی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

draw back: drawback اگه به هم چسبیده باشد می ش ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hold an: برگزار کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a claim: ادعا کردن خواستار بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make a claim: ادعا کردن خواستار بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

not yet: نه هنوز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

not yet: نه هنوز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unplug: برداشتن سد یا مانعی که بر سر راه اس ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shockproof: طراحی شده برای مقاومت در برابر صدمه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get over: دنبال کردن رد پا را گرفتن پیگردی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

id better be off: I have to leave now

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

id better be off: I have to leave now

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i haven't a clue: I don't know ندانستن از چیزی آگاهی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i haven't a clue: I don't know ندانستن از چیزی آگاهی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out of the blue: بر خلاف انتظار پیش بینی نشده

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

metric capacity: معیار ظرفیت و حجم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vat: value added tax مالیات بر ارزش افزو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come up: رفتن به طرف کسی اشاره کردن یا حرف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

breath: بوی دهان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deposit: رهن پول پیش خونه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make to: باعث شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

cosmopolitan: شهری که مردمانی از کشورهای مختلف در ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

league: لیگ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drag store: !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

doctors surgery: مطب دکتر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

doctors surgery: مطب دکتر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wonder: از خود سوال پرسیدن درمورد چیزی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trial: بررسی. رسیدگی. بازرسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

outsider: ناشناخته غریبه کسی که در مسابقات و ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

recruitment: the business of finding people for ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

retail: selling goods to people directly in ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

operating costs: سرمایه در گردش پولی که صرف خرید مو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

assume: قبول کردن یا باور کردین ( درست بودن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be in two minds about something: be unable to decide what to do abou ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be in two minds about something: be unable to decide what to do abou ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

do for: be enough or be acceptable in a par ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

do for: be enough or be acceptable in a par ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make it: think or calculate to be a particul ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catch fire: گر گرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

light a fire: روشن کردن اتش برای یک هدفی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the key to something: the secret of sth چیزی که باعث توان ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bear something in mind: remember to consider something به ی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bear something in mind: remember to consider something به ی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bite your fingernails: خوردن ناخن هنگامی که استرس داریم یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bite your fingernails: خوردن ناخن هنگامی که استرس داریم یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

at the end: at the end رو با in the end اشتباه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in the end: at the end رو با in the end اشتباه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

buzz about: moving around continuously from pla ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

echo chamber: محیطی که در آن فرد فقط با عقاید یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

echo chamber: محیطی که در آن فرد فقط با عقاید یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catch a glimpse off: به طور کوتاه دیدن نه به صورت واضح ی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get up somebody's nose: کسی را خیلی اذیت کردن، کسی را خیلی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get up somebody's nose: کسی را خیلی اذیت کردن، کسی را خیلی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give sth a go: be prepared to try sth اماده شدن یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give sth a go: be prepared to try sth اماده شدن یا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give something a go: be prepared to try sth اماده شدن یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give something a go: be prepared to try sth اماده شدن یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get through: انجام دادن و تمام کردن یک کار یا فع ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have the heart to do: توانایی انجام کاری را داشتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

heart is in: علاقه مندبودن یا مشتاق بودن در مورد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

compliment on: گفتن چیزهای خوب در مورد کسی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do your fair share: pull your weight مثل دیگران سخت کا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

do your fair share: pull your weight مثل دیگران سخت کا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kick up a fuss: عصبانی شدن و شاکی شدن در مورد چیزی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be in poor taste: توهین امیز و زننده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be in poor taste: توهین امیز و زننده

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be put out: ناراحت یا رنجیده بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be put out: ناراحت یا رنجیده بودن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

frown on: ناپسند شمردن، ناخشنودی نشان دادن، م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

frown on: ناپسند شمردن، ناخشنودی نشان دادن، م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take exception to: object strongly to sth and be angry ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what a disgrace: چه افتضاحی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

what a disgrace: چه افتضاحی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

meant: if we were meant to stay in one pla ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

food processor: یک وسیله برقی آشپزخانه که برای خرد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bored out your mind: خیلی خسته کننده خیلی کسل کننده ve ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a bad run: a period of performing badly

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a good run: a period of performing well

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be on top: dominate تسلط داشتن بر حریف و کنترل ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do the weeding: کندن علف های هرزه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

do the weeding: کندن علف های هرزه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

aftersomething: جستجو کردن و تلاش برای به دست اوردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bargain hunting: جستجو چیزی در یک جایی که قیمت خوب و ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

impulse to do sth: ناگهان هوس انجام دادن کاری را کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

impulse to do sth: ناگهان هوس انجام دادن کاری را کردن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

buy sth on impulse: ناگهان هوس انجام دادن کاری را کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crippling: ایجاد یک مشکل شدید و تقریبا غیر قاب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have your eye on something: have seen sth and want to have it o ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have your eye on something: have seen sth and want to have it o ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

outdoor pursuits: outdoor activity اوقات فراغت و تفری ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

outdoor pursuits: outdoor activity اوقات فراغت و تفری ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

compulsive: اعتیاد پیدا کردن به کاری یا چیزی که ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

aholic: پسوند نشانگر فرد معتاد به چیزی یا ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

aholic: پسوند نشانگر فرد معتاد به چیزی یا ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drown something out: بلند بودن صد چیزی یا کسی ا از صداها ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get carried away: برای اونایی که به کامنت دوستان شک د ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make someone feel welcome: If you make someone welcome or make ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make someone feel welcome: If you make someone welcome or make ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wholesale change: تغییر بزرگ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wholesale change: تغییر بزرگ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

carbon footprint: مقدار دی اکسید کربن و سایر ترکیبات ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wildlife reserve: منطقه حفاظت شده حیات وحش پارک طبیعی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

proneness: مسئولیت رنج بردن یا تجربه چیزی قابل ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be confined to bed: باید در رختخواب بماند مثلا به علت ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be confined to bed: باید در رختخواب بماند مثلا به علت ب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be confined to a wheelchair: باید روی ویلچر بماند مثلا به علت شک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be confined to a wheelchair: باید روی ویلچر بماند مثلا به علت شک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

birth rate: تعداد تولد در سال به ازای هر هزار ن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cyber: کارهای که با رایانه یا شبکه های رای ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

spam: پیام بی ربط و یا نامناسب را بر روی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

video blog: ویدیوهای شخصی ساخته شده توسط کسی در ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

video blog: ویدیوهای شخصی ساخته شده توسط کسی در ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

seek refuge: پیدا کردن سرپناه یا محافظت در برابر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep somebody informed: continue to give somebody informati ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep somebody informed: continue to give somebody informati ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keyhole surgery: جراحی با حداقل تهاجم از طریق یک برش ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put at ease: ایجاد حس راحتی و بدون استرس

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put at ease: ایجاد حس راحتی و بدون استرس

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spotlessly clean: perfectly clean

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spotlessly clean: perfectly clean

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spotless: perfectly clean immaculate spotle ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give somebody a say: داشتن حق رای یا اظهار نظر در مورد چ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

give somebody a say: داشتن حق رای یا اظهار نظر در مورد چ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mayoress: شهردار زن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mayoress: شهردار زن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

regard as something: To think of, consider, or look upon ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

regard as something: To think of, consider, or look upon ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

the draft: ( امریکن ) the draft ( بریتیش ) ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the reserve: ( ارتش ) نیروهای اضافه ای که کارهای ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the reserve: ( ارتش ) نیروهای اضافه ای که کارهای ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vast: جلیقه vest میشه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

leak something to somebody: دادن اطلاعات محرمانه به خبرنگاران و ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

leak something to somebody: دادن اطلاعات محرمانه به خبرنگاران و ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

locked in battle: درگیر جنگ گرفتار جنگ متمرکز شده در ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the tide is turning: وضعیت و نظر عمومی در حال تغییر است

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the tide is turning: وضعیت و نظر عمومی در حال تغییر است

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tight corner: در وضعیت دشوار

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a rapid recovery: make a speedy recovery به سرعت بهبو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a rapid recovery: make a speedy recovery به سرعت بهبو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

regain your senses: به طور واضح و روشن فکر کردن بعد از ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get a scoop: به دست اوردن خبر دست اول ( که هنوز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get a scoop: به دست اوردن خبر دست اول ( که هنوز ...

١٠ ماه پیش

مدال‌های Mr.Fox