Mr.Fox - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take the wraps off: چیزی را آشکار کردن چیزی را باز کرد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take the wraps off something: چیزی را آشکار کردن چیزی را باز کرد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get your head around: موفق به درک کردن چیزی مخصوصا چیزی س ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get one's head around something: موفق به درک کردن چیزی مخصوصا چیزی س ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

suss: متوجه شدن زیرک

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have something sussed: کاملا فهمیدن و درک کردن چیزی مخصوص ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

avoid something like the plague: دوری کردن ار کسی یا چیزی تا حد ممکن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ima: I'm going to

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

battery go flat: باتری خالی کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go flat: خالی کردن باتری پنجرشدن لاستیک

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

anti spam filter: فیلتر ضد هرزنامه ( کامپیوتر )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ice number: In case of emergency number

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what a drag: عبارتی که برای نشان دادن بیزاری از ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

what a drag: عبارتی که برای نشان دادن بیزاری از ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

what a drag: چه مصیبتی !!!!!!!!!!!!

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

climb through: با دشواری و آرامی از میان چیزی عبور ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

scrimped and saved: با دقت پول خرج کردن تا بتونی کمی پس ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep something for a rainy day: چیزی را برای روز مبادا نگه داشتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a rainy days: روز مبادا

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have high hopes of something: داشتن اعتماد به نفس زیاد درباره شان ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have high hopes: داشتن اعتماد به نفس زیاد درباره شان ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not to have the ghost of a chance: هیچ شانسی برای موفقیت نداشتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ghost of a chance: هیچ شانسی برای موفقیت نداشتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not a ghost of a chance: هیچ شانسی برای موفقیت نداشتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

earthly desire: تمایل برای چیز های ممکن و قابل ملمو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not to have an earthly chance: هیچ شانسی برای موفقیت نداشتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not to earthly chance: هیچ شانسی برای موفقیت نداشتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

earthly chance: شانس ممکن شانس محتمل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

earthly: محتمل

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put your life in the hands of something: اعتماد کردن به کسی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put your life in the hands of someone: اعتماد کردن به کسی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

for dear life's sake: برای جان به در بردن باکمال جدو جهد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

working permit: مجوز کار ( در خارج از کشور )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

schengen area: منطقه شینگن منطقه ای متشکل از 26 کش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

spread like wildfire: به سرعت پخش شدن یا انتشار یافتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

without a scratch: بدون مشکل بدون هیچ آسیب دیدگی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

throw caution to the winds: با بی احتیاطی و ناگهانی عمل کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on automatic pilot: بدون فکر کردن کاری را انجام دادن مع ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in a nick of time: در آخرین لحظه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go up like a light: به سرعت و با شدت آتش گرفتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blazing inferno: جایی یا چیزی کاملاً در شعله آتش فرو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a blazing inferno: جایی یا چیزی کاملاً در شعله آتش فرو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lay one's life on the line: خود را در خطر قرار دادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lay life on the line: خود را در خطر قرار دادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lay your life on the line: زندگی خود را در خطر قرار دادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put your life on the line: زندگی خود را در خطر قرار دادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put one's life on the line: زندگی خود را در خطر قرار دادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a death trap: ( ساختمان یا وسیله ی ترابرای و غیره ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

food kilometers: مسافت حمل مواد غذایی از کارخانه به ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one of life's little ironies: زمانی که زندگی بر خلاف انتظارت ( به ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

life's little ironies: زمانی که زندگی بر خلاف انتظارت ( به ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

heads are going to roll: به دردسر افتادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the whys and wherefore: جزئیات از پس زمینه یک وضعیت یا موقع ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

straw that broke the camel's back: کارد به استخوان رسیدن مشکل کمر شکن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the last straw that broke the camel's back: کارد به استخوان رسیدن مشکل کمر شکن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the last straw that breaks the camel's back: کارد به استخوان رسیدن مشکل کمر شکن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a categorical denial: انکار قطعی عدم پذیرش به صورت مطلق ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

far too much: خیلی زیاد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

far too much: خیلی زیاد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

far too long: خیلی طولانی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

civil disturbance: اعمال خشونت آمیز و بی نظمی گروهی که ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pose a danger: خطر ایجاد کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pose a risk: خطر ایجاد کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

delegate pad: دفتر یاداشت اختصاصی برای هر نفر مع ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i could do with a hand: به کمی کمک احتیاج دارم برای انجام ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do with a hand: انجام دادن کاری با کمک دیگران

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

family owned business: کسب و کار خانوادگی ممکن است به عنوا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

family owned: کسب و کار خانوادگی ممکن است به عنوا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

family owned: کسب و کار خانوادگی ممکن است به عنوا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

staring you in the face: اتفاق افتادن چیزی خیلی ممکن به نظر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stare you in the face: اتفاق افتادن چیزی خیلی ممکن به نظر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stare someone in the face: اتفاق افتادن چیزی خیلی ممکن به نظر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

end of the road: پایان راهه دیگه آخرشه همه چیز تمو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the end of the road: پایان راهه دیگه آخرشه همه چیز تمو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go up and up: بالا و بالاتر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

going up: بالا رفتن در حال افزایش رو به رشد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

going up: بالا رفتن در حال افزایش رو به رشد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

going up and up: بالا و بالاتر رفتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the thin end of the wedge: چیز کوچک و کم اهمیتی که باعثبه وجود ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

past its sell by date: دیگر مفید در نظر نگرفتن مفید نبودن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

past your sell by date: دیگر مفید در نظر نگرفتن مفید نبودن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

past your shelf life: دیگر مفید در نظر نگرفتن مفید نبودن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

past its shelf life: دیگر مفید در نظر نگرفتن مفید نبودن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

beyond your shelf life: دیگر مفید در نظر نگرفتن مفید نبودن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

beyond its shelf life: دیگر مفید در نظر نگرفتن مفید نبودن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

general exodus: مهاجرت دسته جمعی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

run of good luck: دوره یا روند خوش شانسی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chicken run: محوطه نگهداری مرغ [مرغداری]

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a chicken run: محوطه نگهداری مرغ [مرغداری]

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

knock someone for six: کسی را به شدت شوک زده یا ناراحت کرد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

knock something for six: چیزی را به شدت ویران یا ضعیف کردن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

knock one for six: کسی را به شدت شوک زده یا ناراحت کرد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

knock for six: کسی را به شدت شوک زده یا ناراحت کرد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

weekly basis: در بازه زمانی هفتگی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

permanent basis: به صورت دائمی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

part time basis: به صورت پاره وقت

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

temporary basis: به صورت موقت

١٠ ماه پیش

تایید موبایل و ایمیل

-

همه

١٠ ماه پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

here's your change: بفرمایید بقیه پول شما

١٠ ماه پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١٠ ماه پیش

اولین دیسلایک کردن

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i've got to run: من باید ادامه بدم

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this is no big deal: خیلی مسئله مهمی نیست

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

this is no big deal: خیلی مسئله مهمی نیست

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

deal: مسئله قضیه موضوع

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

skipped class: ( به صورت عامیانه ) کلاس رو پیچوندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

skipped class: ( به صورت عامیانه ) کلاس رو پیچوندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

have some: بفرمائید

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cape: پابرهنه کلبه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cape: پابرهنه کلبه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spring rolls: یک میان وعده غذایی آسیایی متشکل از ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

spring rolls: یک میان وعده غذایی آسیایی متشکل از ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the cleaning staff: آبدارچی مسئول خدمات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the cleaning staff: آبدارچی مسئول خدمات

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's the customs: این آداب و رسوم است این رسمه که . . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it's the customs: این آداب و رسوم است این رسمه که . . ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the day isn't over: روز تمام نشده است

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the day isn't over: روز تمام نشده است

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take care: i'll get someone to take care of it ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

senior citizen: افراد پیر و سالخورده شهر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make a big deal: اهمیت دادن مهم تلقی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

participate in: شرکت در . . . .

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plan on: برنامه ریزی در مورد. . . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

plan on: برنامه ریزی در مورد. . . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ecotourism: گردشگری به سمت محیط های طبیعی، اغلب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

drugs: مواد مخدر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

drugs: مواد مخدر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

proposal: خواستگاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bidet: یک حوضچه بیضی شکل که برای شستن ناحی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bidet: یک حوضچه بیضی شکل که برای شستن ناحی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

electric razor: ریش تراش برقی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

electric razor: ریش تراش برقی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

BA: لیسانس هنر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bachelor of science: لیسانس علوم

١٠ ماه پیش

مدال‌های Mr.Fox