Mr.Fox - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rustle: از مزرعه حیوان دزدیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rustle up: به سرعت آماده کردن به سرعت درست کر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bark is worse than bite: هارت و پورت داره ولی اهل عمل نیست ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

slam against: محکم به چیزی کوبیدن محکم با چیزی ب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

slam into: محکم به چیزی کوبیدن محکم با چیزی ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slam into: محکم به چیزی کوبیدن محکم با چیزی ب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on seen: وقتی به کسی پیام میدی و طرف میبینه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

alleviate the symptoms: علایم بیماری را کاهش دادن نشانه ها ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

alleviate the symptoms: علایم بیماری را کاهش دادن نشانه ها ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

alleviate poverty: کاهش دادن فقر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

catch sight: چشم کسی به چیزی افتادن ناگهان کسی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catch a glimpse: نگاه گذرا انداختن چشم کسی به چیزی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come into view: پدیدار شدن دیده شدن، نمایان شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come into view: پدیدار شدن دیده شدن، نمایان شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come into view: وارد میدان دید ( کسی ) شدن، به نظر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

damp down: ( آتش منقل یا بخاری را ) با خاکستر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

disappear from sight: زایل شدن نامرئی شدن ناپدید شدن محو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

disappear from view: زایل شدن نامرئی شدن ناپدید شدن محو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

haze over: مبهم کردن یا شدن، مه گرفته شدن یا ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make somebody out: دیدین یا شنیدن یا فهمیدن و درک کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make something out: دیدین یا شنیدن یا فهمیدن و درک کردن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

smash in: ضربه سخت به چیزی زدن و باعث خرد شدن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

smash in: ضربه سخت به چیزی زدن و باعث خرد شدن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

through the wall: وقتی که چیزی واقعا خوبه و عالیه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tappin that ass: کسی را جوری بکنیش که صبح نتونه از ج ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

smash: سکس کردن رابطه سکسی داشتن رفتار س ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give a flying fuck: اهمیت دادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

apply pressure to: فشار سخت وارد کردن بر روی چیزی با د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

apply pressure to: فشار سخت وارد کردن بر روی چیزی با د ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go off on one: ناگهان خشمگین شدن جوش آوردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mouth watering scent: بوی وسوسه انگیز

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get on the scoresheet: ( ورزش انگلیس ) بازیکنی که یک یا چن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

scoresheet: ( ورزش ) برگه یا دفتر یا کارتی که د ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have something down pat: چیزی را کاملا بلد بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

have down pat: چیزی را کاملا بلد بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

peppery: زودجوش تندخو، کج خلق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come to think of it: حالا متوجه شدم حالا یادم اومد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

keep one's word: سرحرف خود ایستادن�سر قول خود ماندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

keep one's shirt on: صبور بودن� صبر داشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

keep one's options open: گزینه ها یا انتخاب های خود را باز ن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep one's feet on the ground: زندگی معقول و واقع گرا داشته باشد�خ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep it under one's hat: راز نگه داشتن�فاش نکردن ( راز ) ، ( ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep it short: کوتاه کردن حرف�خلاصه کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fuck out: فعل امریش میشه: گمشو برو بیرون ! تن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cram into: چپاندن� به زور جا کردن، پر کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cram into: چپاندن� به زور جا کردن، پر کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if that don’t fuck all: گندش بزنن!�لعنت بهش!

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

zero fucks given: هیچ اهمیتی نداره

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no fucks given: هیچ اهمیتی نداره

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fuck over: فریب دادن�سر کلاه گذاشتن، سوءاستفاد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dial out: شماره گرفتن �تماس گرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hayseed: آدم دهاتی آدم روستایی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

scare the shit out of: زهره ترک کردن �به شدت ترساندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scare the hell out of someone: زهره ترک کردن�

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shit or get off the pot: الان یا هرگز �الان تصمیم بگیر

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shit all over: به شدت انتقاد کردن �به هیکل ( کسی ) ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pile of shit: آدم بی ارزش �آدم بی اهمیت آدم حقیر

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a shitfit: جوش آوردن �قاطی کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shit fit: جوش آوردن �قاطی کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shitfit: جوش آوردن� قاطی کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chill man: آروم باش خودتو کنترل کن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

muscle in on: دخالت کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

muscle cream: پماد درد عضله

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

muscle strain: کشیدگی عضله

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stomach churning: وحشتناک ترسناک

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stomach churn: وحشتناک ترسناک

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

twist and turn: پیچ و تاب خوردن وول خوردن، لولیدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

twist the knife: عمدا فردی ناراحت را ناراحت تر کردن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

booking number: مقدار عددی اختصاص داده شده به رزرو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

budget crunch: کاهش بودجه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crunch: مضیقه تنگنا، کمبود ( به ویژه مالی )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

summon up: باعث به یاد آوردن یا فکر کردن یا تص ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

summon up: باعث به یاد آوردن یا فکر کردن یا تص ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give the shits: عصبانی کردن �آزار دادن آزردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give someone the shits: کسی را عصبانی کردن/آزار دادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give the shirt off one's back: � ( برای کسی ) همه کار کردن �از جون ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

page three girl: دختر برهنه صفحه سه ( روزنامه سان بر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

couldn't hit a bull in the ass with a bass fiddle: هدف گیری افتضاح داشتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

leap at: پیشنهادی را با اشتیاق پذیرفتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

leap frog: خرپلیس نوعی بازی نادیده گرفتن گذر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

out of the red: از زیر بدهی در آمدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

are you freaking kidding me: مودبانه Are you fucking kidding me

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

are you flipping kidding me: مودبانه Are you fucking kidding me

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shoot your shot: رها کردن غرور و تکبر و دنبال کردن ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shoot your shot: رها کردن غرور و تکبر و دنبال کردن ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shove it up your ass: توهینی که برای نشان دادن بی علاقگی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shove it up your ass: توهینی که برای نشان دادن بی علاقگی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

group up: �دوره هم جمع شدن به منظور انجام داد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

human rights abuses: نقض حقوق اساسی مردم با رفتار نادرست ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rights abuses: نقض حقوق اساسی مردم با رفتار نادرست ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

busting: خیلی خوب انزال کننده یا دیوانه کنن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stroke out: خراب شدن و کار نکردن زیاد نوشیدن ال ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

strokeout: با خط کشیدن روی چیزی آن را ) حذف کر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bust ass cold: فوق العاده سرد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bust a cap in one's ass: به کسی شلیک کردن با تفنگ کسی را کشت ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bore the ass off: کسل کردن حوصله سر بردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

break one's ass: سخت تلاش کردن دهن خود را سرویس کرد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

break ass: سخت تلاش کردن دهن خود را سرویس کرد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blow smoke up one's ass: الکی از کسی تعریف کردن چاپلوسی کسی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blow someone a kiss: بوس فرستادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ass licker: آدم چاپلوس آدم چرب زبان

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ass licking: چاپلوسی پاچه خواری

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ass in a sling: تنبیه سنگین مجازات شدید

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have one’s ass in a crack: در شرایط دشواری بودن در مضیقه قرار ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have one's goose cooked: در دردسر بزرگی افتادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have one's finger in the pie: در هر کاری دخالت کردن نخود هر آشی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it would appear that: به نظر می رسد که

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it will be one's ass: دهن کسی سرویس شدن در شرایط بدی قرا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hooded crow: کلاغ ابلق ( پرنده شناسی )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hooded: با مژه بلند ( چشم )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

third base: رابطه جنسی داشتن مخصوصا با کسی برای ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

going third base: رابطه جنسی داشتن با کسی مخصوصا بین ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to make one's flesh creep: وحشت زده ساختن ترساندن حال کسی را ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make one's flesh creep: وحشت زده ساختن ترساندن حال کسی را ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make modifications: تغییرات جزیی ایجاد کردن اصلاحاتی ا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dash away: زدن، فرو کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go for a wander: قدم زدن گشت زدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go for a drive: با اتومبیل گشت زدن رانندگی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cock up: گندکاری خرابکاری

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cock sparrow: آدم خروس جنگی آدم پرخاشگر

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cock robin: سینه سرخ نر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cockatrice: موجودی افسانه ای با سر خروس و بدن ا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

getting third base: رابطه جنسی داشتن با کسی مخصوصا بین ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

crow on: قوقولی قوقو کردن ( صدای خروس ) خو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hooter: سوت کارخانه بوق ماشین بینی بزرگ سی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hooter: سوت کارخانه بوق ماشین بینی بزرگ سی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hungry as a wolf: شدیدا گرسنه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cry one's heart out: از ته دل گریه کردن خون گریه کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

splash onto: پاشیدن آب روی چیزی و خیس کردن ان مث ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

register office: اداره ثبت احوال محضر

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

howling in pain: فریاد زدن با درد زیاد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

howled with laughing: خنده با صدا بلند

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

roared with laughing: خنده با صدای بلند

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

boast about: باغرورصحبت کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

boast about: باغرورصحبت کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hoots: فریاد اعترا�ض و بی صبری هو!!!!!!!!! ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hoots of derision: با هو کردن و ایجاد غوغا به طور غیر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hoots of derision: با هو کردن و ایجاد غوغا به طور غیر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

non coffee: usually without caffeine

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

none coffee: usually without caffeine

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

strain at: تردید کردن، گرایش نداشتن، ابا کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hammering drywall: سکس کردن بدون هیچگونه پیش نوازشی که ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hammer up drywall: Drywall" یک اصطلاح آمریکایی برای تخ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

monke: an alternative spelling of monk

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a hasty exit: با عجله از جایی خارج شدن با عجله ج ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make an outline: ئوس مطالب درست کردن طرح کلی درست ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make an enquiry: تحقیق کردن بازرسی کردن بررسی کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make an assumption: فرض کردن گمان کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

make an agreement: توافق کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make an attempt: تلاش کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make the best of: با شرایط سخت و ناخوشایند ساختن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have known better days: ( چیزی قدیمی و ازکارافتاده ) عمر مف ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a confession: اعتراف کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

make an ass of oneself: خود را احمق جلوه دادن احمقانه رفتا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not know ass from a hole in the ground: هِر را از بِر تشخیص ندادن کاملاً خ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not know one's ass from one's elbow: هِر را از بِر تشخیص ندادن کاملاً خ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cut ass: سریع رفتن باعجله حرکت کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gaze at something: خیره شدن به چیزی به دلیل علاقه به آ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shitload: کلی ( مقدار ) بسیار زیاد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shitload of: کلی ( مقدار ) بسیار زیاد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shitload of trouble: دردسر بسیار زیاد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a shit ton of: بسیار زیاد مقدار بسیار زیاد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a metric shitload of: بسیار زیاد

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rare as rocking horse shit: فوق العاده کمیاب تقریباً ناموجود ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be cast down: اندوهگین بودن غمگین بودن ناراحت و ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be worried about: نگران چیزی بودن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a point of doing: زحمت چیزی را به جان خریدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make the point: بیان یا نشان دادن چیزی با اهمیت خاص

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

charm the pants off someone: کسی را شیفته کردن کسی را مسحور کرد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go on the charm offensive: خودشیرینی و چاپلوسی و تملق کردن برا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get one's teeth into something: خود را درگیر سرگرمی جدیدی کردن خود ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get into one's stride: با چیزی راحت شدن رسیدن به کارآمدتر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get into stride: با چیزی راحت شدن رسیدن به کارآمدتر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

add fuel to the flame: آتیش بیار معرکه بودن وضع بدی رو ب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get more than you bargain for: روبه رو شدن با وضعیت دشوارتر از انت ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tool shed: آلونک ( مخصوص نگهداری ابزار ) انبار ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shed crocodile tears: اشک تمساح ریختن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shed crocodile tear: shed crocodile tears

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

garden shed: انباری نگهداری تجهیزات باغبانی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

potting shed: اتاقک کشت صطلاح potting shed به معن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get down to the nitty gritty: به اصل قضیه پرداختن، سرمطلب اصلی رف ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get down to the nuts and bolts: به اصل قضیه پرداختن، سرمطلب اصلی رف ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nuts about someone: عاشق کسی بودن دیوانه کسی بودن، به ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

show around: جاهای مختلف مکانی را به کسی نشان دا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

show flat: خانه نمونه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

show one's feelings: احساسات خود را نشان دادن احساسات خ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

show feelings: احساسات خود را نشان دادن احساسات خ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

show one's true colors: ذات واقعی خود را نشان دادن نیت و م ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

show true colors: ذات واقعی خود را نشان دادن نیت و م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

show true colors: ذات واقعی خود را نشان دادن نیت و م ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

show jumper: سوارکار ( پرش با اسب ) اسب پرش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

show trial: دادگاه نمایشی محکمه نمایشی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shower cap: کلاه حمام

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

movie at a snail’s pace: با سرعت بسیار کم حرکت کردن مانند [ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make one's mouth water: دهان آب افتادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make someone's mouth water: دهان آب افتادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make your mouth water: دهان آب افتادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make your mouth water: دهان آب افتادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

massive hit: ترانه بسیار موفق و محبوب ترانه بسی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

petty crime: جرم جزیی بزهکاری، تخلف کوچک

١٠ ماه پیش

مدال‌های Mr.Fox