محمدرضا سلطانی زرندی (مؤلف) - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ask much to have a little: [ضرب المثل] به مرگ بگیر تا به تب را ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

always have two strings to your bow: [ضرب المثل] کار از محکم کاری عیب نم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all abroad and nothing at home: [ضرب المثل] جیب خالی، پز عالی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

all abroad and nothing at home: [ضرب المثل] جیب خالی، پز عالی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

what goes around comes around: 1. [ضرب المثل] از هر دست بدی، از هم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

much coin much care: [ضرب المثل] هر که بامش بیش، برفش بی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the sky will not fall in: [ضرب المثل] آب از آب تکان نخواهد خو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a bird in hand is worth two in the bush: [ضرب المثل] سرکه نقد به از حلوای نس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a bird in hand is worth two in the bush: [ضرب المثل] سرکه نقد به از حلوای نس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

money doesn’t grow on trees: [ضرب المثل] پول علف خرس نیست

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

money doesn’t grow on trees: [ضرب المثل] پول علف خرس نیست

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

after death the doctor: [ضرب المثل] نوش دارو بعد از مرگ سهر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

after death the doctor: [ضرب المثل] نوش دارو بعد از مرگ سهر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to beat a dead horse: [ضرب المثل] آب تو هاون کوبیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

when in rome do as the romans do: [ضرب المثل] خواهی نشوی رسوا، هم رنگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

all roads lead to rome: [ضرب المثل] هر جا بری آسمون همین رن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

his days are numbered: 1. [ضرب المثل] پیمانه اش پر شده 2. ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

everyone is in the same boat: [ضرب المثل] تر و خشک با هم می سوزن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fish in troubled waters: [ضرب المثل] از آب گل آلود ماهی گرفت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

all is well that ends well: [ضرب المثل] شاهنامه آخرش خوشه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

actions speak louder than words: [ضرب المثل]1. دو صدا گفته چون نیم ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

better late than never: [ضرب المثل] دیر رسیدن بهتر از هرگز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all that glitters isn’t gold: [ضرب المثل] هر گردی گردو نیست

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

all that glitters isn’t gold: [ضرب المثل] هر گردی گردو نیست

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don’t count your chickens before they hatch: [ضرب المثل] جوجه رو آخر پاییز میشمر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

don’t count your chickens before they hatch: [ضرب المثل] جوجه رو آخر پاییز میشمر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don’t look a gift horse in the mouth: [ضرب المثل] دندون اسب پیشکشی را نمی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

don’t look a gift horse in the mouth: [ضرب المثل] دندون اسب پیشکشی را نمی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

seeking water in the sea: [ضرب المثل] آب در کوزه و ما تشنه لب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

seeking water in the sea: [ضرب المثل] آب در کوزه و ما تشنه لب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to get up on the wrong side of bed: [ضرب المثل] از دنده چپ بلند شده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to get up on the wrong side of bed: [ضرب المثل] از دنده چپ بلند شده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

light come light go: [ضرب المثل] باد آورده رو باد می بره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

light come light go: [ضرب المثل] باد آورده رو باد می بره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it takes two to tango: [ضرب المثل] یه دست صدا نداره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to have a finger in every pie: [ضرب المثل] نخود هر آشی شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don’t judge a book by its cover: [ضرب المثل] کسی رو از روی ظاهر قضاو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

don’t judge a book by its cover: [ضرب المثل] کسی رو از روی ظاهر قضاو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there is no smoke without a fire: [ضرب المثل] تا نباشد چیزکی مردم نگو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

there is no smoke without a fire: [ضرب المثل] تا نباشد چیزکی مردم نگو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a burnt child dreads the fire: [ضرب المثل] مارگزیده از ریسمان سیاه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you may end him but you’ll not mend him: [ضرب المثل] توبه گرگ مرگه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

harp on one string: [ضرب المثل] پا توی یه کفش کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

harp on one string: [ضرب المثل] پا توی یه کفش کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you can’t have your cake and eat it too: [ضرب المثل] هم خدا رو می خوای هم خر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you pay your money and you take your chance: [ضرب المثل] هر چقدر پول بدی، همون ق ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you pay your money and you take your chance: [ضرب المثل] هر چقدر پول بدی، همون ق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you want something done right do it yourself: [ضرب المثل] کس نخارد پشت من جز ناخن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you want something done right do it yourself: [ضرب المثل] کس نخارد پشت من جز ناخن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am scrapping the bottom of the barrel: [ضرب المثل] کفگیرم به ته دیگ خورده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i am scrapping the bottom of the barrel: [ضرب المثل] کفگیرم به ته دیگ خورده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

see no evil hear no evil speak no evil: [ضرب المثل] شتر دیدی، ندیدی ( به رو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you must lie on the bed you have made: [ضرب المثل] خود کرده را تدبیر نیست ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you are a backseat driver: [ضرب المثل] کنار گود نشستی می گی لن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you are a backseat driver: [ضرب المثل] کنار گود نشستی می گی لن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you may know by a handful the whole sack: [ضرب المثل] مشت نمونه ی خرواره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you may know by a handful the whole sack: [ضرب المثل] مشت نمونه ی خرواره

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you can’t dance at two weddings: [ضرب المثل] نمی تونی با یه دست دو ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you can’t dance at two weddings: [ضرب المثل] نمی تونی با یه دست دو ت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you must grin and bear it: [ضرب المثل] باید بسوزی و بسازی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you must grin and bear it: [ضرب المثل] باید بسوزی و بسازی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you can’t mend a broken egg: [ضرب المثل] آبی که ریخته رو نمی تون ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

your wish is my command: [ضرب المثل] از تو به یک اشارت، از م ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

slow and steady wins the race: [ضرب المثل] ( رهرو آن نیست که گه تن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slow and steady wins the race: [ضرب المثل] ( رهرو آن نیست که گه تن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one swallow doesn’t make summer: [ضرب المثل] با یه گل بهار نمیشه!

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

one swallow doesn’t make summer: [ضرب المثل] با یه گل بهار نمیشه!

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mitgehen: [پزشگی] میتگهن: شکلی افراطی از میت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mitgehen: [پزشگی] میتگهن: شکلی افراطی از میت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mitmachen: ( روانپزشکی ) میتماخن، میتماچن: حال ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mitmachen: ( روانپزشکی ) میتماخن، میتماچن: حال ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gegenhalten: گگنهالتن: مقاومت در برابر حرکت غیرف ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gegenhalten: گگنهالتن: مقاومت در برابر حرکت غیرف ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

combativeness: [روانپزشکی] تهاجم، پرخاشگری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

combativeness: [روانپزشکی] تهاجم، پرخاشگری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

menarche: [پزشکی] قاعدگی نخست: شروع دوره های ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

menopause: [پزشکی] یائسگی: قطع و توقف دوره های ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

melanosome: [پزشکی] ملانوزوم: جسم سلولی کوچکی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

meningocele: [پزشکی] مننگوسل: فتق ( بیرون زدگی ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

menostasis: [پزشکی] قطع جریان خون قاعدگی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

menostaxis: [پزشکی] خونریزی بیش از حد قاعدگی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

menostaxis: [پزشکی] خونریزی بیش از حد قاعدگی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

meninges: [پزشکی] مننژ، شامه ها، پرده های مغز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

meninges: [پزشکی] مننژ، شامه ها، پرده های مغز ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

menses: [پزشکی] قاعدگی = menstruation

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

menses: [پزشکی] قاعدگی = menstruation

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

menstruation: [پزشکی] حیض، قاعدگی: دفع دوره ای خو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mesencephalon: [پزشکی] مزانسفال، میان مغز: قسمتی ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

metaplasia: [پزشکی] متاپلازی: تغییر غیرطبیعی در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

metatarsal: [پزشکی] کف پایی: مربوط به متاتارس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

metacarpal: [پزشکی] کف دستی: مربوط به استخوان ه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

metapsychology: [روانپزشکی] فراروانشناسی: ماوراء رو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

metacarpus: [پزشکی] متاکارپ: استخوان های تشکیل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

metacarpus: [پزشکی] متاکارپ: استخوان های تشکیل ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

metatarsus: [پزشکی] متاتارس: قسمتی از پا بین مچ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

metatarsus: [پزشکی] متاتارس: قسمتی از پا بین مچ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

metrorrhea: [پزشکی] متروره: ترشح غیرطبیعی رحم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

metrorrhea: [پزشکی] متروره: ترشح غیرطبیعی رحم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

miosis: [پزشکی] میوز: انقباض و تنگ شدن مردم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

miosis: [پزشکی] میوز: انقباض و تنگ شدن مردم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

microtome: [پزشکی] ریزبرُ: وسیله ای برای برش م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

microcyte: [پزشکی] ریزیاخته: سلول ( یاخته ) بس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

midbrain: [پزشکی] میان مغز = mesencephalon

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

milk: [پزشکی] شیر: مایع مترشحه توسط پستان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mimicking: [پزشکی] مقلد، تقلید ( کننده )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

monocular: [پزشکی] تک چشمی: 1. دارای یک قطعه چ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mortal: [پزشکی] 1. مهلک، کشنده 2. مردنی، رو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mucocutaneous: [پزشکی] جلدی مخاطی: مربوط به غشای م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mucocutaneous: [پزشکی] جلدی مخاطی: مربوط به غشای م ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mucous membrane: [پزشکی] غشای مخاطی: غشای داخلی مجار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mucous membrane: [پزشکی] غشای مخاطی: غشای داخلی مجار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mucus: [پزشکی] موکوس، بلغم: مایع غلیظ ترشح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

muciform: [پزشکی] موکوسی شکل: شبیه به موکوس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mucorrhea: [پزشکی] افزایش ترشحات موکوسی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

multicellular: [پزشکی] چند یاخته ای: متشکل از تعدا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

multipara: [پزشکی] چندزا: زنی که دو یا چند زای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

musculature: [پزشکی] عضله بندی: آرایش و ترکیب عض ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mutation: [پزشکی] جهش: تغییر ژنتیکی در DNA ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

muscle: [پزشکی] ماهیچه، عضله: عضوی که از طر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mycotic: [پزشکی] قارچی: مربوط به قارچ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mydriasis: [پزشکی] میدریاز: اتساع و گشادشدگی م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

myology: [پزشکی] عضله شناسی: مطالعه ی عضلات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

myeloid: [پزشکی] میلوئید، مغز استخوانی: شبیه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

myelogenous: [پزشکی] مغززاد: تولید شده در ( منشا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

myelogenous: [پزشکی] مغززاد: تولید شده در ( منشا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

myringotome: [پزشکی] صماخ بر: چاقوی مورد استفاده ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

myringotome: [پزشکی] صماخ بر: چاقوی مورد استفاده ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

myxadenitis: [پزشکی] میکسادنیت: التهاب ( هر ) غد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tympanic membrane: [پزشکی] پرده ی گوش، پرده ی صماخ=ear ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tympanometry: [پزشکی] صماخ سنجی: اندازه گیری میزا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

typhlosis: [پزشکی] کوری، نابینایی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

typhlosis: [پزشکی] کوری، نابینایی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

twitching: [پزشکی] اسپاسم: انقباض ناگهانی و غی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tumescence: [پزشکی] تورم، ورم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tumescence: [پزشکی] تورم، ورم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

narcosis: [پزشکی] تخدیر: حالتی از بهت، بی هوش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

natriuresis: [پزشکی] سدیم ادراری: دفع سدیم در اد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

narcolepsy: [پزشکی] نارکولپسی: وضعیتی که با دور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nail: [پزشکی] ناخن: ساختار کراتینیزه و پو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

narcotic: [پزشکی] مخدر: فرآورده ای که باعث ال ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nephrosis: [پزشکی] نفروز: هرگونه ( وضعیت ) بیم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

neonate: [پزشکی] نوزاد، تازه متولد شده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nephrotoxin: [پزشکی] ماده ی سمی یا مضر برای کلیه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nephropathy: [پزشکی] نفروپاتی: هرگونه بیماری کلی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nephroptosis: [پزشکی] افتادگی کلیه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nervous system: [پزشکی] دستگاه عصبی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nerve: [پزشکی] عصب: دسته ای از فیبرهای نور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

neuralgia: [پزشکی] نورالژی: درد ( در یک ) عصب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

neurology: [پزشکی] طب اعصاب: مطالعه ی دستگاه ع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nervous tissue: [پزشکی] بافت عصبی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nervous tissue: [پزشکی] بافت عصبی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

neurotripsy: [پزشکی] خرد شدن ( یک ) عصب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

neurotripsy: [پزشکی] خرد شدن ( یک ) عصب

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

neurotrophin: [پزشکی] نوروتروفین: عاملی که رشد عص ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

neurotrophin: [پزشکی] نوروتروفین: عاملی که رشد عص ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

neuroglia: [پزشکی] نوروگلی ( پی چسب ) : سلولها ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nipple: [پزشکی] نوک پستان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

neurotic: [روان پزشکی] روان نژند: مربوط به رو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nocturia: [پزشکی] شب ادراری: ادرار بیش از حد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nodule: [پزشکی] گرهک: عقده ی کوچک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nociceptive: [پزشکی] گذرگاههای در رابطه با موقعی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nitrogenous compounds: [پزشکی] ترکیبات نیتروژنی: ترکیبات ح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nitrogenous compounds: [پزشکی] ترکیبات نیتروژنی: ترکیبات ح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nosocomial: [پزشکی] بیمارستانی: مربوط به ( یا م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

normoglycemia: [پزشکی] قندخون ( درسطح ) طبیعی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

normovolemia: [پزشکی] نورموولمی: حجم طبیعی خون

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nose: [پزشکی] بینی: عضوی از صورت برای تنف ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nourishment: [پزشکی] تغذیه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nuclear: [پزشکی] هسته ای، مغزی: مربوط به هست ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nucleus: [پزشکی] هسته: مرکز کنترل سلول

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nulligravida: [پزشکی] نولی گراوید: زنی که هرگز حا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

numbness: [پزشکی] کرختی، بی حسی، رخوت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nyctophobia: [پزشکی] تاریکی هراسی: ترس از تاریکی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tubule: [پزشکی] ریزلوله: ( یک ) لوله کوچک ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tubule: [پزشکی] ریزلوله: ( یک ) لوله کوچک ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tricuspid: [پزشکی] سه لتی: دارای سه راس یا سه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tremor: [پزشکی] رعشه: حرکت متناوب و موزون

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

traumatic: [پزشکی] ضربتی: ناشی از یک صدمه یا آ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trichomycosis: [پزشکی] تریکومیکوز: عفونت قارچی مو

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tracheostomy: [پزشکی] نای گشایی: ایجاد منفذی به د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

transfusion: [پزشکی] انتقال خون: تزریق خون یا فر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trachea: [پزشکی] تراشه، نای: مسیر هوایی از ح ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tracheotome: [پزشکی] نای بر: وسیله ای برای برش ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tracheotome: [پزشکی] نای بر: وسیله ای برای برش ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tonsillar: [پزشکی] لوزه ای: مربوط به ( یک ) لو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tonsil: [پزشکی] لوزه ( ها ) : توده های کوچک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

toxicity: [پزشکی] زهرآگینی: ( وضعیت ) سمی بود ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tooth: [پزشکی] دندان: ساختار ویژه ی جویدن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

egg freezing counseling tool: ابزار مشاوره انجماد تخمک ( EFCT )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

egg freezing counseling tool: ابزار مشاوره انجماد تخمک ( EFCT )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

efct: Egg Freezing Counseling Tool ( EFCT ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

efct: Egg Freezing Counseling Tool ( EFCT ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ابزار مشاوره انجماد تخمک: Egg Freezing Counseling Tool ( EFCT ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ابزار مشاوره انجماد تخمک: Egg Freezing Counseling Tool ( EFCT ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bwh egg freezing counseling tool: ابزار مشاوره انجماد تخمک BWH این اب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bwh egg freezing counseling tool: ابزار مشاوره انجماد تخمک BWH این اب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

occipital bone: [پزشکی] استخوان پس سری: استخوان تشک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

occipital bone: [پزشکی] استخوان پس سری: استخوان تشک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

octigravida: [پزشکی] زنی که برای هشتمین دفعه حام ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

octigravida: [پزشکی] زنی که برای هشتمین دفعه حام ...

١ سال پیش

مدال‌های محمدرضا سلطانی زرندی (مؤلف)