امیرحسین سیاوشی خیابانی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ای عجب: زکی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عجبا: ای عجب. [ اَ / اِ ع َ ج َ ] ( صوت م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

علی رغم: به خلاف طبع:به رغم میل. ( مرزبان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rapid growth: جنون نبات ؛ رویش فراوان گیاه. ( دزی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کرخ شدن: خواب رفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سفت شدن: ماسیدن. [ دَ ] ( مص ) بستن. منعقد ش ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دلمه شدن: ماسیدن. [ دَ ] ( مص ) بستن. منعقد ش ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بکار امدن: ماسیدن چیزی برای کسی ؛ فایده برای ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فایده کردن: ماسیدن مؤثر افتادن سخنی یا عملی : ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

عقلم نمی رسد: عقلم نمی ماسد؛ عقلم نمی رسد. نمی فه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نمی فهمم: عقلم نمی ماسد؛ عقلم نمی رسد. نمی فه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نمی فهمم: عقلم نمی ماسد؛ عقلم نمی رسد. نمی فه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

وقت کشی: وقت کُشی= اتلاف وقت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اتلاف وقت: وقت کُشی= اتلاف وقت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کثیر الجماع: شین. ( ع ص ) مرد بسیارنکاح و کثیرال ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بیرنج: نابرده رنج ؛ بدون تحمل رنج : نابرده ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سربمهر: دست نابرده. [ دَ ب ُ دَ / دِ ] ( ن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اهل دانش: اهل تمیز ؛ اهل دانش. دانشمند. بافضل ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باخرد: اهل تمیز. [ اَ ل ِ ت َ ] ( ترکیب اض ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فرجام خواستن: تمیز خواستن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خردمند: صاحب تمیز. [ ح ِ ت َ ] ( ص مرکب ) خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

عاقل: صاحب تمیز. [ ح ِ ت َ ] ( ص مرکب ) خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عقلا: اهل تمیز. [ اَ ل ِ ت َ ] ( ترکیب اض ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عقلاء: اهل تمیز. [ اَ ل ِ ت َ ] ( ترکیب اض ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فرق داشتن: مو زدن . [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) اختل ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

یکسان بودن: مو نزدن [عا. ] ذرّه ای عدم تشابه و ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

همانند بودن: مو نزدن [عا. ] ذرّه ای عدم تشابه و ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تلف شدن: از دست رفتن: تلف شدن. ( ( . . . ع ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

چاقو زدن: دشنه زدن ؛ بکار بردن دشنه : به بازو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کارد زدن: دشنه زدن ؛ بکار بردن دشنه : به بازو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عمود صبح: دشنه ٔ صبح ؛ کنایه از روشنی صبح است ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صبح صادق: عمود صبح. [ ع َ دِ ص ُ ] ( ترکیب اض ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روشنی صبحدم: دشنه ٔ صبح ؛ کنایه از روشنی صبح است ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چاقوی تیز: تیزدشنه. [ دَ / دِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پناه گرفتن: سنگر گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نوش باده: در نوشانوش آمدن ؛ نوش باد گفتن و با ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نوش باد: در نوشانوش آمدن ؛ نوش باد گفتن و با ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فرصت را غنیمت شمردن: دم غنیمت است ؛ یعنی فرصت را باید غن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اظهار عشق: عشق باختن. [ ع ِ ت َ ] ( مص مرکب ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اظهار عشق کردن با: عشق باختن. [ ع ِ ت َ ] ( مص مرکب ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نادانسته: دل غافل، ای دل غافل

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اشتباها: دل غافل، ای دل غافل

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باهات شوخی ندارما: I kid you not

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

an early bird catches the worm: سحرخیز باش تا کامروا شوی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

an early bird catches the worm: سحرخیز باش تا کامروا شوی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سحر خیز باش تا کامروا شوی: an early bird catches the worm

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سحر خیز باش تا کامروا شوی: an early bird catches the worm

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she he meant well: نیتش خیره

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خیالت تخت: Rest assured

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خیالت تخت: Rest assured

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get it off your chest: هر چه می خواهد دل تنگت بگو

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

barking dogs seldom bite: از آن نترس که های و هوی دارد از آن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

barking dogs do not bite: از آن نترس که های و هوی دارد از آن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اب زیر کاه: از آن نترس که های و هوی دارد از آن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خودتو به اون راه نزن: don't look the other way

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خودتو به اون راه نزن: don't look the other way

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به گوش خر یاسین خواندن: it's like talking to a brick wall

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

like water off a duck's back: it's like talking to a brick wall ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اب در هاونگ کوبیدن: like water off a duck's back

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

جلب توجه کردن: catch one's eye

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بکش کنار: make a hole

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get out of the way: make a hole

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از سر راهم برو کنار: make a hole

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

از سر راهم برو کنار: make a hole

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get out of my way: make a hole

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get out of my way: make a hole

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

به گوش خر یاسین خواندن: Teaching a pig to sing

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

teaching a pig to sing: به گوش خر یاسین خواندن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مهمون من: it is my treat

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مهمون من: it is my treat

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست بالای دست بسیار است: I saw a saw that saw a saw

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دست بالای دست بسیار است: I saw a saw that saw a saw

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm bussy as a bee: سرم خیلی شلوغه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وقت سر خاراندن نداشتن: busy as a bee as busy as a bee

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hardscrabble: busy as a bee as busy as a bee

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't take my words to your heart: حرفمو به دلت نگیر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take one's word to your hert: حرف کسی را به دل گرفتن ( ناراحت شدن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

چه خبر است: what is cooking

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شب خوش: night night

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خوب بخوابی: sleep tight

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

night night: شب بخیر کوچولو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خوابهای خوش ببینی: sweet dreams

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خوابای خوش ببینی: sweet dreams

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ادم قحطی: the sea is full of other fish آدم ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قحط الرجال: the sea is full of other fish آدم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ادم که قحط نیست: the sea is full of other fish

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm feeling puny: انگار سرما خوردم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

feel the room: read the room To use one's intuiti ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قصد هیچ توهینی نداشتم: no offences was meant

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i cherish you: عزیز دلمی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i cherish you: عزیز دلمی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we will strain every nerve: ما نهایت تلاشمون رو خواهیم کرد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

looks are deceiving: گول ظاهر را نخور

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the rest is history: بقیه اش تکرار مکررات است. مابقی ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مابقی: الباقی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

الباقی تکرار مکررات است: the rest is history

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مابقی تکرار مکررات است: the rest is history

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a memory like an elephant: To have an exceptional memory. A pl ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

حقیقت تلخ است: truth hurts

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

حقیقت تلخ است: truth hurts

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

are you out of your mind: عقلت رو از دست دادی؟ ، دیوونه شدی ؟ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

are you out of your mind: عقلت رو از دست دادی؟ ، دیوونه شدی ؟ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pouring: very rainy

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

very rainy: pouring

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

very quiet: hushed

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

very powerful: compelling

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

very noisy: deafening

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

very open: transparent

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

open: very open=transparent

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

excruciating: very painful

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

very painful: excruciating

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

very pale: ashen

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ashen: very pale

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

very poor: destitute

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

very perfect: flawless

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was heaven: محشر بود!

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it was heaven: محشر بود!

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

محشره: !it is heaven

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بگی نگی: تا حدودی ، نامحسوس after a fashion

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بگی نگی: تا حدودی ، نامحسوس after a fashion

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

همچین بگی نگی: after a fashion

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تا حدودی: ( همچین ) بگی نگی after a fashion

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to some extent: ( همچین ) بگی نگی after a fashion

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

کمابیش: ( همچین ) بگی نگی after a fashion

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

از تو حرکت از خدا برکت: God helps those who help themselves

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

god helps those who help themselves: از تو حرکت، از خدا برکت اگر انسان ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ز گهواره تاگور دانش بجوی: live and learn

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

صبور باش: keep your shirt/pants on

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

صبور باش: keep your shirt/pants on

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

صبر پیشه کن: keep your shirt/pants on

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شکیبا باش: keep your shirt/pants on

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دندان روی جگر گذاشتن: keep your shirt/pants on

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

شیر یا خط: head or tail

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

همینم که هستم: Iam as Iam

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is beyond your diginity: دور از شأن شماست

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کار از محکم کاری عیب نمی کند: keep your back covered

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نقصان یافتن: عیب کردن در تداول عامه، نقصان یافت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نقصان گرفتن: عیب کردن در تداول عامه، نقصان یافت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عیب کردن: نقصان گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خالی بستن: خالی نبند pull the other one

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do not lie: pull the other one

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

are you in game: پایه ای؟

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پایه ای: ?are you in game

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

night call: تماس با معشوقهٔ سابق به هنگام مستی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اتاق ۴ نفره: 4people room

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اتاق چهار نفره: 4people room

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اتاق در کدام طبقه است: ?what/which floor is the room on

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سبک سفر کردن: travel light

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از با تو بودن لذت می برم: I enjoy your company

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دمت گرم: ای والله

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زمان مثل برق می گذرد: time flies

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

عمر زود می گذرد: time flies

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زمان به سرعت می گذرد: time flies

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زمان زود می گذرد: time flies

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

داری شورشو درمیاری: you are going too far

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شور چیزی را دراوردن: going too far

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دعوت از کسی برای دیدار عاشقانه: ask someone out Ali, ask Jane out ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مغزم هنگ کرد: my mind went blank

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

هنگ کردن: go blank

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مات شدن: go blank

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دشت: دستلاف ( اسم ) فروش اولی که کاسبان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

متعاقب: پشتبند ( گویش تهرانی )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خوراک دوم: پشت بند طعام دوم که در چلوکبابی ها ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

supplement: پشت بند

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کلاتو بذار بالاتر: - کلاتو بزار بالاتر طعنه به کسی که ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کلاهت را بالا بگذار: کلاهت را بالا بگذار : کنایه از این ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

انصراف دادن: زه زدن انصراف وترک گفتن و گریختن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ترک گرفتن: زه زدن انصراف وترک گفتن و گریختن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تن به سختی دادن: ترک ِ آسایش گرفتن ؛ از آسودگی و راح ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از جان گذشتن: ترک ِ جان گرفتن ؛ از جان گذشتن. دست ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

چشم پوشیدن: ترک ِ مراد گرفتن ؛ از آرزوی خود چشم ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

چشم پوشیدن از: ترک ِ مراد گرفتن ؛ از آرزوی خود چشم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کار در رفتن: زه زدن انصراف وترک گفتن و گریختن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از میدان دررفتن: زه زدن انصراف وترک گفتن و گریختن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شانه خالی کردن: زه زدن انصراف وترک گفتن و گریختن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شانه خالی کردن از: زه زدن انصراف وترک گفتن و گریختن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از زیر کاری در رفتن: زه زدن انصراف وترک گفتن و گریختن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

flinch from doing something: زه زدن انصراف وترک گفتن و گریختن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shirk: زه زدن انصراف وترک گفتن و گریختن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در رفته از کار: زه زده. [ زِه ْ زَ دَ / دِ ] ( ن مف ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در رفته: زه زده. [ زِه ْ زَ دَ / دِ ] ( ن مف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شانه خالی کرده: زه زده. [ زِه ْ زَ دَ / دِ ] ( ن مف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از زیر بار در رفته: زه زده. [ زِه ْ زَ دَ / دِ ] ( ن مف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اسمال قربون: اسماعیل قربان یعنی پسرقربان. کسی بو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مردم شرور: دیومردم. [ وْ م َ دُ ] ( ص مرکب، اِ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

غمگین گشتن: دل گرفتن. [ دِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روحیه گرفتن: دل گرفتن جری و شجاع شدن. ( یادداشت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شجاع شدن: دل گرفتن جری و شجاع شدن. ( یادداشت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

جسور شدن: دل گرفتن جری و شجاع شدن. ( یادداشت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دلیر گشتن: دل گرفتن جری و شجاع شدن. ( یادداشت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دلیر گردیدن: دل گرفتن جری و شجاع شدن. ( یادداشت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

جرات یافتن: دل گرفتن جری و شجاع شدن. ( یادداشت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نادلپذیر: نادلپسند. [ دِ پ َ س َ ] ( ن مف مرک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

یک قرص: قرصة. [ ق ُ ص َ ] ( ع اِ ) یک قرص. ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

حوادث روزگار: گاو فتنه. [ وِ ف ِ ن َ / ن ِ ] ( تر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خورشید: مهر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زلزله ها: زلازل. [ زَ زِ ] ( ع اِ ) بلاها. سخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بلایا: زلازل. [ زَ زِ ] ( ع اِ ) بلاها. سخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سرسام: دوار. [ دَ / دُ ] ( ع مص ) گشتن سر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سوخته دل: دلسوخته. [ دِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مر ...

١ سال پیش

مدال‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی