Empress - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fifth wheel: fifth wheel: حالت کلی داره و بیشتر ...

٢ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

repel: 1. دفع کردن، به عقب راندن، دور کردن ...

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

foster: 1. به فرزندخواندگی گرفتن 2. رضاعی ی ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

kick in: 1. دادن چیزی، بخصوص کمک یا پول. 2. ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

blow: Blow off: 1. اعتنا نکردن به، محل نذ ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

communication satellite: ماهواره مخابراتی ( ارتباطی )

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blow: Blow past: 1. خیلی سریع از کنار چیز ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pacify: 1. آرام کردن، ساکت کردن 2. صلح برقر ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pass: Pass up: 1. رد کردن ( فرصت ) 2. دا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turn: Turn on: 1. تحریک کردن 2. روشن کرد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

advert: اسم: تبلیغ فعل: مورد توجّه بودن، تو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blow: Blow off: 1. اعتنا نکردن به، محل نذ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blow past: 1. خیلی سریع از کنار چیزی رد شدن مث ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

blow away: Blow away: 1. بلند کردن و بردن ( ب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

drinkfest: جشن نوشیدنی، جشنی که توی اون مقدار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

run: Run: دویدن، فعالیّت کردن، عمل کردن، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bender: بازه طولانی مشروب نوشیدن، بازه طولا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

attack: 1. حمله، حمله کردن 2. به تندی انتقا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

boom: 1. رونق، شکوفایی 2. پر رونق بودن، ر ...

١٠ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

ثبت اولین ترجمه

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

travel: Take more steps with the basketball ...

١٠ ماه پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

intercept a pass: در ورزش، دزدیدن توپ از تیم حریف.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

third wheel: fifth wheel: حالت کلی داره و بیشتر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

drill: 1. تمرین نظامی 2. تمرین درسی 3. دست ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

total: جمع زدن، مجموع و کل، محض، کاملاً نا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stroke: سکته، نوازش کردن، رویداد ( ناگهانی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

opposition leader: leader of the opposition: رهبر حزب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pad: 1. پیاده رفتن به صورت نرم و با صدای ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

estivation: Aestivation یا estivation این یعنی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

up to bat: Having one's turn or chance to do s ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bank: 1. کناره، ساحل 2. بانک، پول گذاشتن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

expansive: 1. جادار، وسیع، گسترده 2. جامع و مف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

breadbasket: 1. ناحیه حاصلخیز کشاورزی 2. شکم 3. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communication satellite: ماهواره مخابراتی ( ارتباطی )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unmanned spacecraft: Unmanned or uncrewed spacecraft: فض ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unmanned spacecraft: Unmanned or uncrewed spacecraft: فض ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

uncrewed spacecraft: :Unmanned or uncrewed spacecraft فض ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

military application: کاربرد نظامی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to smash sth out: برای انجام شدن کار یا هدفی و تمام ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

smash out of sth: فرار کردن از جایی بوسیله شکستن مانع ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

book: book: leave a place quickly معنی ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kick off: عصبانی شدن یا شروع به شکایت کردن با ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kick in: 1. دادن چیزی، بخصوص کمک یا پول. 2. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kick around: kick around/about 1. رفتار کردن با ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kick about: Kick around or kick about: 1. رفتار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flare: 1. گشاد شدن، آزاد شدن 2. شدیدتر شدن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flare up: 1. عود کردن، دوباره شروع شدن ( بیما ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kickback: فعل: to kick back 1. استراحت کردن 2 ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kick out: 1. بیرون انداختن ( فیزیکی، مثلاً دس ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kickup: Kick up: 1. سرعت گرفتن ( اسب ) ، اف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

repel: 1. دفع کردن، به عقب راندن، دور کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

break: شکستن Break out: 1. ظاهر شدن عارضه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pass off: 1. وانمود کردن 2. جعل کردن ( معمولا ...

١٠ ماه پیش

مدال‌های Empress