مهدی رعنایی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

breed crime: جرم و جنایت به بار می آورد، جرم و ج ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

granny flat: خانه ای کوچک در طبقه همکف و معمولا ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

off road parking: محل پارک ماشین، هرجایی غیر از کنار ...

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cosy study: اتاقی ساکت و آرام در خانه که برای ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cosy study: اتاقی ساکت و آرام در خانه که برای ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

basement flat: آپارتمانی که پایین تر از سطح زمین ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

basement flat: آپارتمانی که پایین تر از سطح زمین ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

granny flat: خانه ای کوچک در طبقه همکف و معمولا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

draughty room: اتاقی که بخاطر درست بسته و چفت نشدن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

draughty room: اتاقی که بخاطر درست بسته و چفت نشدن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

convicted criminal: کسی که از سوی دادگاه مجرم شناخته شد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

breed crime: جرم و جنایت به بار می آورد، جرم و ج ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

breed crime: جرم و جنایت به بار می آورد، جرم و ج ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

taking them ages: مدت خیلی مدید و طولانی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

worth their while: ارزش وقت گذاشتن دارد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

worth their while: ارزش وقت گذاشتن دارد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a touch of colour: مقدار کمی رنگ

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

colour ran: رنگ داده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

colour ran: رنگ داده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

colour goes well: با اون رنگ خوب میاد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

colour goes well: با اون رنگ خوب میاد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

colours clash: رنگها به هم نمیاد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

colours clash: رنگها به هم نمیاد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shed some light on: توضیح دادن و روشن کردن مساله یا اتف ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shed some light on: توضیح دادن و روشن کردن مساله یا اتف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

speaking off the record: صحبت کردن و گفتن چیزی که نمی خواهید ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

speaking off the record: صحبت کردن و گفتن چیزی که نمی خواهید ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

close finish: مثلا در یک مسابقه با اختلاف خیلی کم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

close finish: مثلا در یک مسابقه با اختلاف خیلی کم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

play flopped: شکست کامل

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

went badly wrong: شکست بدی خورد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dismal failure: شکست کامل

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dismal failure: شکست کامل

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lost nerve: ترسید

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

loose nerve: ترسیدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

share the opinion: هم عقیده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sound judgement: تصمیم عاقلانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sound judgement: تصمیم عاقلانه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go along with your idea: با تو هم عقیده ام

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go along with an idea: با کسی هم عقیده بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go along with an idea: با کسی هم عقیده بودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go along with your view: با تو هم عقیده هستم ( هم دید بودن )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go along with a view: با کسی هم عقیده بودن ( هم دید بودن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tend to agree: تقریبا با تو موافقم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tend to agree: تقریبا با تو موافقم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tend to disagree: تقریبا با تو مخالفم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gain advantage: سود بردن

١ سال پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

مدال‌های مهدی رعنایی