ایرانپژوه
برای دستیابی به پاسخهای هرچه درستتر به پرسشهای بنیادین، نیاز به دانش پرورده و سودمندی است که جز با کنجکاوی و تلاش سالیان بدست نمیآید.
دانشی که پیرامون آن اندیشه نشود، به داوری خرد و وجدان آزموده نگردد و به کار نیاید، سود نبخشد.
برای پیشگیری از پایمال شدن ده هزار سال فرهنگ پیوسته مردم که با رنج فراوان بدست آمده است باید از نوشتارهای پربها و پوشینههای زرکوب گذر کنیم و به گسترش دانش و سود همگانی بیندیشیم.
به نام خداوند جان و خرد * کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای * خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیهان گردان سپهر * فروزندهی ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برتر است * نگارندهی بر شده گوهر است
(شاهنامه)
راه یکی است و آن راه راستی (راه اَشا/ آرتا /رتا) است.
(اوستا)
خدای بزرگ است اهورامزدا
آنکه زمین را آفرید
آنکه آسمان را آفرید
که مردم را آفرید
که شادی را برای مردم آفرید
(شاهان هخامنشی)
فرهنگ مهر گستر ایران یک سرمایه جهانی است. همانگونه که درسراسر تاریخ ادب ما گفته شده دشمنان این فرهنگ براستی دیوها و دیوانهها هستند.
هرودوت (پدر تاریخ): ایرانیان سه چیز را به کودکان خود میآموزند: راستگویی، اسبسواری و کمانداری. ایرانیان (پرشینها) سرشناسترین هماوردان یونانیان هستند. از ایزدان خود تندیس نمیسازند. از شگفتیهای ایرانیان این است که روز زایش خود را جشن میگیرند.
ایران یک پدر/مادر فرهنگ جهانی است و همچنین سرزمینی کهن با صدها مردم و صدها زبان بومی که دارای سرمایه مشترک یک فرهنگ و یک زبان میهنی (ملی) هستند. ایران دارای کهنترین فرهنگ پیوستهی جهان میباشد.
(ایرانشاه) پهلوان توانگر و پدر مهربان باستانی است که زنان بسیاری شیفته او شدند. او همسران بسیاری یافت (خواه سپاسدار خواه ناسپاس).
چرا باید از ایران (حتی بیش از هر کشور دیگری درجهان) نگهداری کنیم؟پاسخ بهسادگی آن است که ایرانی بودن میتواند همه ویژگیهای بهزیستی را فراهم کند؛ هرچند که شرایط آن همیشه یا در زمانهایی فراهم نباشد. چه کشور یا فرهنگی میشناسیم که نوروز، بیش از ۲۰ جشن سالیانهی باستانی، بزرگانی مانند کورش و زرتشت، بیشمار پهلوانان تاریخی و افسانهای، چند لایه زبان باستانی زنجیروار، دهها و صدها زبان و گویش بهم پیوسته، یک تا چند دین باستانی، اثری ادبی همپایهی شاهنامه، دیوان مولوی و حافظ و خیام، بزرگانی چون بزرگمهر، پور سینا، خوارزمی، بیرونی، چهار فصل آب و هوایی و بسیار چیزهای دیگر را (همه با هم) داشته باشد؟
چم یا معنای ایران (سرزمین آزادگان) و ایرانی (آزاده) است.
از درخشانترین و بزرگترین سرمایههای فرهنگی ایرانیان ( آزاده دینی) است. این آزادهدینی را یکی از نمادهای برجستهی ایران که کورش بزرگ است در تاریخ استوار ساخته است. امروزه کمابیش همه کشورهای جهان از همین شیوهی ایرانیان پیروی میکنند، ستیزهای مذهبی در سرزمینهای آنان پایان گرفته و به پیشرفتهای شایانی دست یافتهاند.
در ایران نژاد یا قوم گرایی بهای چندانی ندارد. چون نام ایران دارای بار تاریخی بسندهای است و همیشه یادگارها یا فرهنگهایی کهنتر و فراگیرتر برای پیوند مردم در دسترس هستند.
زبان پهلوی: این زبان از ارزشمندترین سرمایههای تاریخ ایران و زبان همه پدران و نیاکان ایرانیان است. با دگرش این زبان به زبانهای نوین هنوز لهجهی آن بر روی بسیاری از زبانهای امروزین ما در سراسر ایران و بویژه زبان تاجیکهای سغد و آریانا، زبان ارمنی و همهی زبانهای آذربایگان و ماد باستانی بجا مانده است. از نیاکان این زبان که فرزندان آن (بویژه زبان میهنی ما) سادهترین زبانهای جهان هستند دو نمونه دینی اوستایی و شاهنشاهی هخامنشی (استان پارس) را بدست داریم. این زبان نیرومند و شگفتانگیز بر روی زبانهای اروپایی و بویژه زبانهای ژرمنیک و فرزند برجسته آن (زبان جهانی انگلیسی) اثر شگفتی داشته است.
چرا بهتر است به نام زبان کشورمان فارسی نگوییم؟ نخست آنکه برابر درست و دقیق واژه پرشین (Persian) (ایرانی) است و یونانیها به همه مردم قلمروی هخامنشیان پارسی میگفتهاند. چون ما شاخهی بزرگی به نام زبانهای ایرانی را هم داریم برای نمونه میتوانیم زبان فراگیر یا میهنی خود را با اندکی دگرگونی (زبان ایران) بنامیم. دو اینکه زبان میهنی و فراگیر ما در استان پارس پدید نیامده است و همه مردم ایران در پرورش و پربار شدن این زبان نقش داشتهاند. سه اینکه زبان ما برجستهترین فرزند زبان پهلوی است و چنانچه نام کشور ما بر روی زبان ما نبود میتوانستیم این زبان را (پهلوی نو) بنامیم. چهار اینکه بیشتر کشورهای جهان نیز نام کشور خود را بر روی زبان فراگیر خویش دارند که درباره کشور ما هم چنین است اگر واژه پرشین را که بازمانده نوشتارهای یونانی است به درستی برگردان می کردیم. پنجم آنکه مزدورانی هستند که پیوسته نام زبان ما را بهانه میکنند و حتی چیز شگفتانگیزی به نام (قومیت فارس) را از آستین خود در آوردهاند. حال آنکه حتی مردم استان پارس و مردم تهران (ری) هم دارای زبان و گویشهای بومی خود بودهاند و هزاران سال است که کشور فرهنگی و کهن ما دو زبانه میباشد.
ما ایرانیم، همه کردانیم
هنگامی به پوشاک مرد اشکانی یا کوه بیستون مینگرید یا واکههایی را در زبان اوستا و پهلوی میبینید که تنها در زبان بومی کردی ما به جای مانده اند، از یاوههای دیوانگان و دروغپیشگان دچار سرگیجه میشوید.
اگر تاریخ ایران را بهدرستی بخوانیم خواهیم دانست که (کرد/کورد) نامی است برای همه شبانان ایرانی که دلاوران و سربازان آنان بزرگترین پشتوانه سرزمین ما بودهاند. آشکار است که تاراجبران ایران از کردها و سیستانیها (زادگاه رستم) ترس بسیاری دارند. بنیان شاهنشاهی ماد ( و هخامنشی از سوی کورش) و اشکانیان در آمیختگی جداییناپذیر با این مردم بوده است. بویژه خاندان شاهی ساسانیان از همین گُردان و دلیران بودهاند.اینچنین است که کردان و همچنین مردم لر و بختیاری در دوران باستان نام سرزمینیِ ویژهای نداشتهاند زیرا همه جای ایران از آنِ این مردم بوده و آنچه امروزه کرد و لر (بختیاری) مینامیم خود سازنده خاندانهای شاهی ایران بوده اند. از این گذشته مردمی که امروز کرد و تالش و گیل و آذری هستند، همگی مردم ایرانی استان ماد میباشند و نمیتوان آنها را از ارمنیها و اوستیها و مردم آران و شروان جدا دانست. بجای آیا کُردها ایرانی هستند؟ باید پرسید: چه چیز کُردها هست که ایرانی نباشد؟
چالش پانتاتاریسم
شناخت و راهکارها:
دستاویز ساختن و چسبیدن به واژه ایرانی (ترک/تورک) و تلاش برای بازشناخت نوینی از آن بر پایه یک گروه زبان با ساختار آلتایی و پراکنده که واژگان آریایی در آنها به شیوهای شکسته و دگرگونشده موج میزنند، نزد برخی بازیچگان تاتار و مغولِ نژادگرا از آغاز با آرمان تاراج و کشورگشایی بوده و امپراتوری روسیه و سپس شوروی را به اوج گسترش خود رساند. در دویست سال گذشته سرزمینهای فراخی از کهنترین بخشهای خاک ایران بزرگ از خوارزم و مرو تا آران و شروان به همین روش جدا شده است. بخشی را هم امپراتوری بریتانیا در پیمان پاریس (آریانا/بلخ و هرات و..) از آن خود کرد که تا به امروز نیز در رنج و اندوه به سر میبرد.
بهیاد بسپاریم:
ترک یکی از زیر شاخههای مردم و فرهنگ ایران و نام مردم تورانی در زبان پهلوی است.
فرجام برداشت نادرست (سوء استفاده) نژادی یا قومیتی از نام مردم باستانی ما، نابودی سرزمینها و زبانهای ایرانی بسیاری را در گهواره یا فراز ایران درپی داشته است. ابزار این کار پافشاری و برنامهریزی بر روی یک زبان مهمان یا واپسین است که پیوند کمتری با تاریخ و گذشته مردم داشته باشد. پیامد بسیار تلخ این است که امروزه کودک خوارزمی بهآسانی در نمییابد که نام سرزمین او کهنترین سرزمین ایرانی یاد شده در اوستا است و کودک گنجهای نمیتواند نظامی گنجهای و کودک شروانی نمی تواند خاقانی شروانی را به زبان خودش بخواند و از سپهر فراخ ادب و دیگر چشمههای بیکران تاریخ ایران بهرهمند شود. پیروان دروغ فرهنگ آریایی و ایرانی را از مردم این سرزمینها دریغ کرده یا آن را پست و وارونه میسازند.
( بررسیهای تاریخی به ما نشان میدهند که آنچه بر پایه دروغ ساخته شود، گذرا است).
باید دانست در دانش ایرانشناسی که ترکشناسیِ راستین شاخهای کوچک از آن است، ترک بودن پیوندی با زبانهای آلتایی ندارد و تنها برپایهی برخی از ویژگیهای ایرانی مانند فرهنگ کوچگری و دانستن زبان ایرانی سکاییِ خاوری است که میتوان سنجهای برای ترک/تورک بودن بدست داد. از آنجا که زبان ایرانی سکایی از میان رفته است، ترکان ما به تاریخ پیوستهاند. امروزه تنها مردم اوستی کاوکاس هستند که میتوانند خودشان را تا اندازهای ترک بنامند که با دستاویز شدن این نام آنها نیز چنین نمیکنند. آنها به شاخهای بالاتر رفته و به خودشان (ایرونی) میگویند.
مردم ایرانی و پراکندهای که بر پایه پیشامدهای روزگار دارای زبانهای بومی آلتایی شدهاند ایرانی هستند و نیاز به نام دیگر ی ندارند. اگر ما هم آنچه خواست دیوانگان و تباهکاران است را بگوییم و از نوشتارهای ایرانی که بزرگترین بنمایه های ترکشناسی در جهان هستند بهره نبریم همچنان پانتاتاریسم که بهدنبال گسترش یک جهان سوم پستتر و پسافتاده تر به سود زورمداران جهان است در بداندیشی به سرزمینهای ما به سر خواهد برد.
پس از یورش تازیان و گسترش ناآگاهی و بیگانگی از فرهنگ ایران نام (ترک) هم به درستی به زیبارویان آریایی تورانی، هم به نادرستی به دستاندازان سلجوق و غزنوی ... داده شده است. ما نباید این واژه ی ارزشمند پهلوی و سرمایه فرهنگی خودمان را برای دیوانگان و ایرانستیزان هزینه کنیم یا این واژه را به آنان ببخشیم. این واژه ارزشمند به چم تور یا فرزندان تور (پسر بزرگ فریدون) است و در زبان انگلیسی یکای اندازهگیری نیرو است.
ترکان شاهنامه: در شاهنامه ترکان دستهای از مردم آریایی و سکایی خاوری یا همان تورانیها هستند و شاهنامه گاه آنان را تورانی (ریخت اوستایی) و گاه ترک (ریخت پهلوی) مینامد. اگر دروغپیشگان بر زبان ما چیرگی داشتند و میتوانستند شاهنامه و دیگر نوشتارهای ما را که برجستهترین بنمایههای ترکشناسی در جهان هستند بدرستی بخوانند هرگز ایده ترک بودن مردم آلتاییزبان ریشه نمیدواند.
((برجستهترین پیشنیاز یک ترکشناس چیرهدستی در زبان و فرهنگ مردم ایران است)). در جهان کسی توان این را ندارد به دانشمندان ایرانی بگوید که دستهای از مردم خودتان (ترک) چه هستند یا چه نیستند.
چرا ترکان شاهنامه باایرانیان در ستیز هستند؟ همانجور که کره شمالی با کره جنوبی، ایرلند شمالی با ایرلند جنوبی و... در کشمکش بودند و شگفتانگیز تر از همه جنگ همسایگان همریشهی عرب و عبری که سده ها است با هم در ستیز هستند. نمونههای تاریخی بسیاری از این دست وجود دارد. به گواه تاریخ برخی از گروههای مردم سکایی و کوچگر به ایرانیان شهرنشین دستبرد میزده اند که همین دست رویدادها دستمایه پرداخت داستانی شاهنامه شده است. اما از دید فراگیر این مردم بزرگترین دوستان ایرانیان و بهترین سربازان پادشاهان ایرانی در سراسر تاریخ بوده اند و در برابر دشمنان دور دست (روم و یونان) نیز در کنار همنژادان ایرانی خود میایستادند.
ترکان آریایی و ایرانی زبان شاهنامه به تاریخ پیوسته در میان ایرانیان فراز خاوری (کشورهای قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان) ناپدید شده اند و پیوندی با مردم امروز ین و بویژه آلتاییزبانان که از نژادهای گوناگون هستند، ندارند.
برای دریافت آسیبهای بزرگ این ترفند به کشور ما تنها باید دانست که با ترک نامیدن مردم آلتایی زبان آنان را با زیرکی در جایگاه دشمنان تاریخی کشور ما جای میدهند که بر پایه نکوهش این مردم در بسیاری از نوشتارهای تاریخی ما مانند شاهنامه (نوشتار میهنی (ملی) مردم ایران) است اما از بررسی این که این ترکان براستی چه کسانی هستند گریز میکنند. در شاهنامه (در پیروی از اوستا) گاه پهلوانان تورانی همسان با ایرانیان ستوده شده اند و دارای فرهنگ و نامهای ایرانی هستند. در نوشتارهای دیگر به همه تاراجبران ایران مانند سلجوق ها و غزنویان نام ترک داده شده است و نشانگر آن است که با از میان رفتن مردم تورانی این نام بیصاحب شده بوده و به هر کس (زیبارویان تورانی) و ناکسی (دزدان بیابانگرد..) داده می شده است.
این که اگر کسی زبانی از یک دسته ویژه از زبانهای آلتایی را میداند پس ترک است و ایرانی هم نیست (پنهانکردن ریشه آریایی مردم ترک) ساخته و پرداختهی دو دروغ بنیادینِ شگفتانگیز است.
بیاد داشته باشیم که تنها برخورداری از برخی ویژگیهای فرهنگ کهن ایرانی است که سنجه یا ملاک (ترک بودن) است نه وارونهی آن.
اگر ما از برشناخت (تعریف) باستانی گذر کنیم و بخواهیم حتی تعریف نادرست و نوین این واژه را بپذیریم (ترک = آریایی/ایرانی مغول/تاتار) باز هم آنان که دارای فرهنگ ایرانی نباشند تنها مغول یا تاتار هستند. برای کسانی بر روی سرزمینهای ایرانی نشسته، از فرهنگ ایرانی بهره برده و آن را پنهان ساخته یا انکار می کنند نام مغول و تاتار هم روا نیست. برای نمونه مردم امروز مغولستان هرگز به ایران نیامده اند و فرهنگ و سرزمین خود را دارند و دارای ارزش و جایگاه خودشان هستند.
چون نیاکان ما زیر فشارهای بسیار سنگینی زیسته اند (بویژه در زمان پیدایش و جهش دانش نوین در دوره صفویه و دوره قاجار) نتوانستهاند از سرمایههای فرهنگی خودشان بخوبی نگهداری و پدافند کنند. از اینرو، امپراتوری روسیه تا جایی که توانست از آسیای میانی یا کهنترین بخش ایران (ایرانیزدایی) کرد و آران و شروان را تنها به انگیزه گسترش قلمروی خود و پیشروی آتی تا آذربایگانِ ایران، جمهوری آذربایجان نامید. این دروغ نیز که ترکها مردم آلتایی زبان هستند با سادهلوحی عوامانهای حتی به دانشگاهها راه یافت و کاربرد این واژه سرگردان (بیصاحب) نزد دانشمندان نیز از برای نامیدن مردم آلتایی زبان فراگیر شد. امروزه تنها مردم ایران که به ترکها نزدیک هستند خراسانیهای پارسی زبان ما هستند و آنها نیز چون نه کوچگر هستند و نه زبان ایرانیِ سکایی دارند، نمیتوانند ترک باشند. در فرجام ترکها همان منیژه، تهمینه و فرنگیس زیبارو و پیران و هومان و سهراب هستند که در میان ایرانیها یا آرینهای شهرنشین ذوب شده و به تاریخ پیوستهاند.
چالش آذربایگان
شناخت و راهکارها
بیاد داشته باشیم که برداشتن نام آذربایگان برای آران شروان یا آلبانیای باستانی بسادگی تنها یک ترفند از امپراتوری روسیه و شوروی برای دستیابی به آذربایگان ایران در زمان های آتی بوده است. اگر به نقشه شوروی (کشور شوراها؟؟؟) که حتی یک نام درست و تاریخی برای سرزمین خود نداشته و سراسر سرزمینهای باستانیِ مردم آریایی را به چنگ آورده است، نگاه کنید می بینید که نزدیک به یک سوم تا یک چهارم خاک کره زمین را در دست دارد و تا آلمان شرقی هم زیر نفوذ آنان بوده است. شوروی دیوی بوده که سرزمینهای دیگر را در شکم خود جای می داده و با پسوند ایرانی (استان) از آنها جمهوریهای دستنشانده میساخته است. جمهوری دروغین آذربایجان هم از یادگارهای سودپرستان دیوانهای است که خودشان به تاریخ پیوسته اند.
امروزه بیشتر مردم آذربایگان باستانی ما زبانهای بومی آلتایی ویژه خود را دارند اما آشکارا از میهندوست ترین مردم ایرانی و از برجستهترین پرورشدهندگان زبان میهنی (ملی) ما هستند. نمونههای فراوان آنها از بابک خرمدین تا ستارخان و از قطران تبریزی تا شهریار و همام تبریزی که سرودههایی به زبان پهلوی آذری دارد، نیاز به یادآوری ندارند. تلاش برای دربند کشیدن مردم آذربایگان (آذری) در قلمروی ترکستان یا آناتولی نوین آلتاییزبانشده و ربودن هزاران سال تاریخ آریایی آنها یک بازی دیوانهوار و دشمنی آشکار با این مردم باستانی ایرانی است.
راهکارها: ۱. بازگردانی نام آذربایگانِ جان به نام راستین خود (آذربایگان یا آتورپاتکان) یا چنانکه شاهنامه به زیبایی نامیده (آذر آبادگان) که جایگاه بزرگان و آزادگان (ایرانیان) است، که دستکم دزدان ریخت نادرست این نام را رسوا می سازد ۲. آغاز تلاش پیگیرانه و جهانی برای بازپسگیری آران و شروان از سوی ایرانیان زیرا که تا هنگامیکه دزد در خانه شما باشد و شما کاری به کارش نداشته باشید او بیشتر و بیشتر زور گیری میکند، چنانکه بجای پسدادن مال دزدی خواهان آذربایگان ایران هم هستند.
(( سرمایههای فرهنگی کشورمان را بشناسیم و از آنها نگهداری کنیم. شایسته است نام ایرانی و پهلوی (تورک) را که نام یکی از بزرگترین پهلوانان ایرانی و آریایی است، برای مردم دروغپیشه و ایرانستیز بکار نبریم)).
برای ما ایرانیها بکار بردن فرهنگی نام (خراسان بزرگ) از این رو که خراسان از سرمایههای فرهنگی ایران است نا بجا نیست، اما زمانی که نامگذاری خراسان بزرگ ترفندی برای دور زدن نام ایران، پیشینه ایران کهن (ایران بزرگ) و چشمپوشی از ایرانی بودن مردم تاجیک سغدیانا و آریانا است، داستان دیگری است.
آیا در کشور ما به دنبال جداسازی و کشورهای غازغازستانی هستند؟ یک دوجین از این کشورها در همین صد و پنجاه سال گذشته از خاک ایران ساخته شده اند و ایران بارها پاره پاره شده است. نمونه آن افغانستان و جمهوری باکو هستند.
ساختار فدرالی چیست؟ آیا ایران میتواند فدرالی باشد؟ آیا اشکانیان فدرالی بودند؟ ساختار فدرالی برای بهم پیوستن مردم سرزمینهای گوناگون و جدا از هم است که در اندیشه ساخت کشور یکپارچه و نوینی هستند. کشور ایران که مردم آن پیشینهی همزیستی چند هزار ساله و زبان همگانی دیرینهای دارند هرگز نیاز به چنین ساختاری ندارد. فدرال یک واژه نوین است و در دوره اشکانیان همه فرمانداران استانها یا شاهکها زیر فرمان شاهنشاه اشکانی و از هفت خاندان بزرگ ایرانی بوده اند. بویژه کشور ما در آن زمان بسیار بزرگ بوده و به ناچار بخشی از سرزمینها برای نمونه سرزمینهای سریانی میانرودان یا ارمنستان آزادیهای بیشتری داشتهاند. به هر روی همه سرزمینها زیر فرمان و گزینش بی گفتگوی شاهنشاه اشکانی بوده اند.
نامهای زیر فرهنگی یا قومیتی در ایران چه نقشی دارند؟ در کشور کهن ایران سیستانی بودن یا آذری بودن یا همدانی بودن، گیلانی یا مازنی یا سپاهانی یا کارمانی و... همه بسیار کهن و ارزشمندهستند و همگی استانهای باستانی ایران هستند. اما نامهای قومیتی ما نوینتر و بر پایه تفاوت زبانهای بومی بوده و زمانی که این زبانها یکسان یا نزدیک به هم بودهاند یا تازشهای بزرگ تازی، تاتار و مغول انجام نگرفته بوده بیشتر این نامهای قومیتی هم در کار نبودهاند. بیشتر مردم ایران چند قومیتی و پراکنده هستند و از آنجا که ساختار همزیستگاهی ایران از آغاز برپایه شهرنشینی بوده و دارای پیشینه شهر نشینی چند هزار ساله و تنیدگی فرهنگی فراوانی هستیم برای بسیاری از مردم ایران نامهای قومیتی بار معنایی چندانی نداشته است. در ایران بویژه نام شهرها و استانها دیرینگی و ارزش بسیار بیشتری از نامهای قومیتی دارند. برای نمونه ما حافظ و سعدی شیرازی داریم نه حافظ و سعدی فارس یا نظامی گنجوی داریم نه نظامی تالشی یا تات و یا وحدت کرمانشاهی داریم. بویژه در کشور کهن ایران برای نمونه حتی نام کهن پارس و یا سیستان با همه دیرینگی خود در سنجش با نام ایران دارای بار فرهنگی کوچکی هستند.
امروزه دهها کشور زیر چیرگی تاتار و تازی داریم با رفاه خوب که سپاسدار و ناسپاس بر روی فرهنگ ایران تا میانرودان کهن و مصر و به ویژه با بهرهبرداری از فرهنگ درخشان مردم آریایی بالیده اند.
ایران، آسیبها و آفتها
ایران دارای درخشانترین فرهنگ باستانی تاریخ جهان است و جای شگفتی ندارد که این همه آسیب و آفت به آن رسیده باشد. ما باید به بازشناسیِ سرزمین و فرهنگ ایران برپایه مایههایِ فرهنگی و چیرگیِ فرهنگیِ خودِ آن پرداخته، به آن سود برسانیم و تنها بهرهبردار آن نباشیم. کاری که اسکندر و تازی و تاتار کردند. هر درخت پربرگ، پرمیوه و سرافراز آفتهای بسیاری هم دارد اما اگر با خردمندی مردمان آفتها زدوده شوند، میتوان در سایه چنین درختی به بهترین زیست دست یافت. مردم ایرانی بخوبی این آفتها را میشناسند. این آفتها نمیگذارند که ایران بر پایه فرهنگ کهن و درخشان خود به پیش برود و مردم ایران ناچار هستند تا از پشت آیینک (عینک) تار آنها به کشور و فرهنگ خود بنگرند. کسانی که فرهنگ ایران را زیردست هر گونه فرهنگ بیگانه (خاور و باختر و هرجایی) میخواهند، شناخت درستی از تواناییها و کارایی فرهنگ زندگیساز، فرمند و اهورایی ایران ندارند، یا بیهوده به آن رشک میورزند یا توان و شایستگی زندگی با این فرهنگ را در خود نمیبینند. آنها تنها از ایران و فرهنگ آن بهرهبرداری میکنند و چنین رویکردی پیامدی جز بدزیستی مردمان و ویرانی سرزمین نخواهد داشت.
ایران دارای سرمایههای فرهنگی ویژه، والا و خودبسندهای است. این فرهنگ کهن و گسترده این توان را داشته تا هر خردهفرهنگ دیگری را (با گزیر یا نا گزیر) در زیر خود جای دهد.
بگذاریم دریا برای ماهی، آسمان برای پرنده، ژاپن برای ژاپنیها، مغولستان برای مغولها، چین برای چینیها، عربستان برای عربها و ...
بگذاریم ایران برای ایرانیها باشد.
تنها دو یا سه کشور در جهان هست که به جایگاه تاریخی و ثروت فرهنگی ما تا اندازهای نزدیک هستند. ازاینرو ایران میتواند در همه زمینهها و بویژه ازدیدگاه ارج تاریخی و فرهنگی آن در میان بهترینهای گیتی باشد (مانند جایگاه یونان در اروپا و مصر در آفریقا). نمادی تاریخی و فرهنگی. ما نباید به این ارزش و جایگاه ایران آسیب بزنیم. ایران تنها برای دودگان (نسلها)ی کنونی نیست.
ریشه همه ناکامیها و گرفتاریهای ما پشت کردن به فرهنگ ایران است. کشورهای کامیاب، نیرومند و پیشرفته جهان آموزههای این فرهنگ کهن و درخشان مانند (خردگرایی و پیروی از وجدان)، (آزادی دینی)، (گرامیداشت زندگی و جهان هستی)، (فرهنگ شادزیستی و جشن)، (توانگری و رفاه هر چه بیشتر برای مردم) را الگوی خود ساختهاند. فرهنگ ایرانی یک سرمایه جهانی است. بسیاری از آن بهره میبرند و کسانی هم راه ناکامی و بدزیستی را در پیش میگیرند.
بیگانه به فرهنگ تو شد شاد و سرافراز
بگذاشت به دستان تو رنج و گُنَه و آز