میثم علیزاده لشکانی - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in its favour: has a lot in its favour: مزیت های ز ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lockable: قابل قفل

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

parking bay: محل پارک ( که معمولا در پارکینگها ع ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be young at heart: دل جوان داشتن ( با وجود سن بالا )

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hook them up: جور کردن دو نفر ( جنس مخالف ) برای ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

set us up: دو نفر رو برای همدیگه جور کردن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pair them off: دو نفر رو با هم آشنا کردن ( جنس مخا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chat sb up: مخ زدن ( جنس مخالف )

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nearest and dearest: ● my nearest and dearest : your f ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stationmaster: معنی "اصطبل بان" هم ممکنه بده، در و ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ethical: توضیح فرقش با ethical یکم پیچیدست، ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

قبراق و سرحال: ● در مورد افراد مسن: hale and hear ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متعلق به: belong to

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is not in my character: تو ذات من نیست

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be a perfect match: خیلی جور بودن با هم

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wear hair up: wear his/her hair up: موهاشو بالا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dimpled cheeks: گونه هایی که چال دارن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دیوار حمال: load - bearing wall

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

apple of someone`s eye: be the apple of someone's/somebody' ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be common practise: امری رایج بودن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

common practise: امر رایج

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

love and hate: یک رابطه love - hate در واقع بر خلا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

love hate: یک رابطه love - hate در واقع بر خلا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

feel blessed with: احساس خوشبختی کردن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

offending virus: ویروس عامل

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put in charge of sth: to be put in charge of sth مسئولیت ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

laugh a minute: to be laugh a minute چیزی یا کسی که ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be someone's kind of person: مورد علاقه کسی بودن، شخصی که معیار ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دمرده: ادمین عزیز، دمرده گویش مازنی صرف نب ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چومکه: در زبان گیلکی: جوجه ( پرنده کوچک )

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

personal testimony: چیزی که به شخصه دیده شده

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put on a production: تدارک دیدن یک اجرا از صفر تا صد ( ط ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give sweets: قربون صدقه رفتن، مهر ورزیدن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep meaning to: . . . I keep meaning to دنبال اینم ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

larva: حشره یا جانداری که از تخمش درومده ا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

more explicitly: اگر واضح تر بخوام بگیم ( بگیم ) ، . ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mad dash: ● هجوم یا حرکت دیوانه وار و غیر قاب ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have the lion’s share: بزرگترین بخش چیزی

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be a rocket science: کار شاقی بودن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

درگیر بودن: I'm tied up I'm rushed of my feet I ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وقت نداشتن: ● اگر منظورتون "درگیر بودن، پر از م ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

work platform: سکویی که روش می ایستن و کار انجام م ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

edge protection: لبه بلندی یا پل یا هر سازه ای در ار ...

٤ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

٤ ماه پیش

ثبت اولین ترجمه

-

دیکشنری

-

٤ ماه پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

٤ ماه پیش

تکمیل درباره من

-

همه

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

come up: come up: 1 پول جور کردن 2 ایده داد ...

٤ ماه پیش

اولین لایک کردن

-

همه

٤ ماه پیش

اولین دیسلایک کردن

-

همه

٤ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

see a potential for something: جای چیزی را خالی دیدن، کمبود چیزی ر ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

see a potential for something: جای چیزی را خالی دیدن، کمبود چیزی ر ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

staff: کارگر، خدمتکار

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

staff: کارگر، خدمتکار

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tracking advice: نوعی دستگاه ردیابی که معمولا در خود ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

manipulate: یکی از معنی هاش: تحت کنترل خود درآو ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

environment: زیست بوم، طبیعت

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

interrupt: اگر در انجام روند کار یا اداره جات ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unpaid: مفتی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

label: a record company

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

build up: انباشته شدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in the distance: قابل رویت

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

steer clear of: دوری کردن، بر حذر بودن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be in a state: مظطرب شدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be in a state: مظطرب شدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

if all else fails: دقیقا معادل فارسی: " دیگه ته تهش"

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

good grief: عجب؟! ای بابا!!

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

good grief: عجب؟! ای بابا!!

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

find my feet: جا افتادن، وفق دادن خود

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

eccentric: ادم خاص

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

particle: بخش کوچک وابسته

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

check in: دررفرودگاه یا هتل وقتی به پذیرش رفت ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

show up: آفتابی شدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

look into: تحقیق به منظور سر در اوردن از موضوع ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

look into something: ته و تو چیزی رو دراوردن، تحقیق راجع ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

look into something: ته و تو چیزی رو دراوردن، تحقیق راجع ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

land line: تلفن خانگی ( خط ثابت )

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

digital dirt: پست ها و عکسهایی که هر فرد در صفحه ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bad mouth: بددهنی کردن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fit in: مناسب بودن ( مثلا برای شغل یا سمتی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

belittle: Badmouth

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bug: Bug اسم: حشره، خطا در علم نرم افزار ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get a kick out of: سرگرم شدن با چیزی یا کسی، از انجام ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

put away: 1. Put something away: یعنی برگردا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

call it a day: دست برداشتن از انجام کاری که بدان م ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hand something round: غذا یا نوشیدنی رو چرخوندن ( به منظو ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hand something round: غذا یا نوشیدنی رو چرخوندن ( به منظو ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in rough: Write something in rough در چرکنویس ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

build up: 1. Build up: انباشته شدن یا کردن 2. ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it takes an army: خیلی سختی و مشقت داره

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

obsess: 1. Be obsessing: وسواسی شدن مثلا: s ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

obsess: 1. Be obsessing: وسواسی شدن مثلا: s ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

central: قسمت اصلی و عمده اگر گفت مثلا: Tv ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

obesity: اضافه وزن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

commercial: آگهی تبلیغاتی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

exposure: 1. تجربه عملی که دارای ریسک است ( م ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

aimed: Aimed at someone/something: یعنی هد ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

procedure: 1. قاعده انجام کاری 2. روش درمان یا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

and then: بنابراین، پس نتیجه گیری میکنیم که . ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

and then: بنابراین، پس نتیجه گیری میکنیم که . ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get behind with something: عقب افتادن ( از نظر زمانی ) در انجا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get behind with something: عقب افتادن ( از نظر زمانی ) در انجا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

learn something by heart: Brush up on something

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scorch: در معنای عامیانه میشه سوختگی سطحی، ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tempest: 1. طوفان شدید 2. موضوع کم اهمیتی که ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mercy: عفو، بخشش

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

abide: 1. abide by sth/sb یعنی پایبند بودن ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bail: پر کاربردترین معانی: 1. وثیقه 2. بی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

depart: 1. رهسپار شدن، عازم شدن 2. روی گردا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

decline: Decline in favor of: به نفع کسی کن ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gambling: شرط بندی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

instructor: مربی، تعلیم دهنده ( ورزش یا هر چیزی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shipping: پولی که به شرکت یا طرف مربوطه بابت ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gee: 1. Gee: یا خدای خودمون 2. Gee up: د ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

energetic: فعالیت یا ورزش انرژی بر

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

across: 1. Across الف: سرتاسر، از یک سو به ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's early days: نمیشه از الان گفت

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

it's early days: نمیشه از الان گفت

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

know your stuff: به کارش وارده، خیلی حالیشه ( تو یه ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rip off: Rip something off: 1. زدن تو گوش چی ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be out of touch: از قافله عقب بودن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

be out of touch: از قافله عقب بودن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk it over: در میان گذاشتن موضوعی با کسی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

talk it over: در میان گذاشتن موضوعی با کسی

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk something over: در میان گذاشتن موضوعی با کسی، حرف ا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

talk something over: در میان گذاشتن موضوعی با کسی، حرف ا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

think it over: معادل فارسی " دو دوتا چهارتا" کردن ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

think twice: خوب فکر کردن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

think twice: خوب فکر کردن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hear from somebody: خبر از کسی داشتن ( با وسایل ارتباطی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hear from somebody: خبر از کسی داشتن ( با وسایل ارتباطی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep quiet: خودداری از صحبت در مورده چیزی، چیزی ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep somebody in dark: بی خبر گذاشتن، کسی رو تو خماری چیزی ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

high temper: عصبانیت

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

pass by: 1. Pass by something/somebody گذشتن ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

Wait: صبر کردن، اما وقتی با حرف اضافه on ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drive through: رستوران یا بانک یا هر جایی که اونجا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

high top: کفش یا کتونی ساقدار ( مچ رو میپوشون ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

high top: کفش یا کتونی ساقدار ( مچ رو میپوشون ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

look up: 1. Look up بهتر شدن، پیشرفت محسوس د ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

puzzled: گیج و متعجب

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

even then: 1. حتی الانش هم ( همین حالا هم. . . ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

by the time: تا اونموقع که. . . توجه: یعنی یه ف ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wench: در زمان قدیم برای زن یا خانم جوان ب ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wench: در زمان قدیم برای زن یا خانم جوان ب ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stand out from the crowd: خاص بودن ، خود رو از بقیه متمایز کر ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

do your homework: 1. انجام دادن تکالیف 2. آگاهی لا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

land: 1. فرود آمدن هواپیما یا پرندگان و د ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on site: مستقر، در محل

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

discounted: تخفیف داده شده، به قول امروزیا " of ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reimburse: بازگرداندن پول کسی ( حقیقی یا حقوقی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

furniture: به هر چیز حجیم در خانه گفته می شود ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get something across: روشن کردن مساله ای Get something a ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get something across: روشن کردن مساله ای Get something a ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put your foot in it: اتفاقی چیزی گفتن یا کاری کردن که با ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk down to somebody: از بالا با کسی صحبت کردن ( جوری که ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

talk down to somebody: از بالا با کسی صحبت کردن ( جوری که ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

talk sense: عقلانی صحبت کردن، حرف حساب زدن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

answer somebody's back: یکی به دو کردن، هر چی بگی یه چیزی م ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tell somebody off: Tell somebody off ( for something/d ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tell somebody off: Tell somebody off ( for something/d ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get a word in edgeways: Get a word in یا Get a word in edge ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep somebody in the dark: بی خبر گذاشتن، صدای چیزی را در نیاو ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep somebody in the dark: بی خبر گذاشتن، صدای چیزی را در نیاو ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

looking back: یادم میاد . . . اون موقع ها . . .

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

looking back: یادم میاد . . . اون موقع ها . . .

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

accommodation: 1. محل اقامت نکته ۱: در British : غ ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

must dash: عجله دارم باید برم

٤ ماه پیش

مدال‌های میثم علیزاده لشکانی