تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

خیلی Far easier خیلی اسونتر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Repay بازپرداختن، جبران کردن My friend reimbursed me for buying lunch

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی معنی بی ارزش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

با استعداد نابغه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

هیجان زده I was like super - psyched ب شدت هیجان زده بودم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خوش و بش کردن I'm not hobnobbing with famous people.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مریض، بیمار I'm sick = I'm under the weather

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Study like a horse خرخونی کردن، سخت درس خواندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

شرایط و ضوابط

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رفع کردن نیازها و خواسته ها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

I should meet my university deadline باید به ددلاین دانشگاه برسم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

برآورده کردن نیاز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فرزندان، خویشاوندان One's flesh and blood

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

جایزه و افتخار He has received various accolades

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

خیلی باحال ، خنده دار و سرگرم کننده Hilarious�is not used with ‘very’. You say:The film was absolutely hilarious. ✗Don’t say:�The film was very hi ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

قدردانی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

سرکش، یاغی، کله شق

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

بی مسئولیت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

دورانی ک در بلوغ رخ می دهد و نوجوانان لش و له و بدترکیب دست پاچلفتی هستند .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Growth spurt رشد و فوران ناگهانی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

همنوع

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

تغییر و تحول Adolescence is a period of TRANSITION for teenagers.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

نوجوانی The final stage before adulthood is adolescence.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Unique Unmatched One of a kind بی همتا، یکتا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

موقت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

used for explaining that a particular person or thing is affected by something only because they are connected to what you have just mentioned. She ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

formal�reserve�or seriousness of manner, appearance, or language 2:�the quality or state of being�worthy, honored, or�esteemed منزلت و احترام

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

جاسوس a person who tries secretly to get information about a country or organization for another country or organization Plural form : spies

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Keep an eye on you حواسم بهت هست

٢