⬆
برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.
< مترجم
مهراب خان غلامی
فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
واژه
نوشتار
1
casting
انتخاب بازیگر جهت ایفای یک نقش در فیلم یا نمایشنامه یا تئاتر و ...
١٣٩٩/١١/٠٥
0
|
0
2
scaphism
دو کرجی :
دو کرجی نام نوعی شکنجه است که توسط هخامنشیان برای تنبیه یاغیان یونانی که با استفاده از دو کرجی هم اندازه انجام میشدهاست. محکوم را در ...
١٣٩٩/١١/٠١
0
|
0
3
barebacked
Sex without a condom, especially anal sex and mainly between two men.
سکس بدون پوشش کاندوم، بویژه سکس مقعدی و عمدتاً بین دو مرد.
١٣٩٩/١٠/٢٧
0
|
0
4
lupe
Lupe Fuentes
بازیگر پورن
١٣٩٩/١٠/٢٧
0
|
0
5
age paly
نوعی بازی که در آن افراد معمولاً در جایگاه سِن واقعی خود نقش ایفا نمی کنند، در واقع افراد وانمود میکنند که جوان تر ( و گاهی اوقات هم مُسِن تر ) از سن ...
١٣٩٩/١٠/٢٧
0
|
0
6
shrink back from
حذر داشتن.
بر حذر بودن.
پا پس کشیدن ( معمولاً از ترس ).
منصرف شدن ( بیشتر بخاطر ترس ).
عقب کشیدن.
١٣٩٩/١٠/٢٦
0
|
0
7
صمون
صمون ( به ندرت سمون هم نوشته می شود ) نوعی نان بسیار خوشمزه و پر طرفدار است که میشه این ادعا رو داشت که صمون ، به طور خاص و ویژه، فقط در استان ایلام ...
١٣٩٩/٠٩/٠٦
0
|
0
8
cook book
Cook The Book :
تقلب کردن در اسناد، سند سازی غیر قانونی ( اغلب برای فرار از مالیات ).
منبع : فیلم breaking bad.
S04E09.
١٣٩٩/٠٨/١٤
0
|
0
9
travertine
نوعی از سنگ آهک با کیفیت بالا که از چشمه های آب گرم به دست می آید و جهت سنگ نما و کف ساختمان ها ( معمولاً ساختمان های غیر مسکونی ) به کار می رود.
١٣٩٩/٠٨/١٣
0
|
0
10
take the fifth
سرِ خود و بدون اجازه رها کردن مسؤولیت.
کار و شغل را بدون هماهنگی و بی اجازه رها کردن و رفتن.
رها کردن ناگهانی مأموریت کاری در حین کار.
١٣٩٩/٠٨/١٢
0
|
0
11
in on
مطلع بودن، آگاهی داشتن، دانستن.
— Let Us In On it :
بزار ما هم بدونیم.
١٣٩٩/٠٨/١٢
0
|
0
12
زینگ
در زبان کوردی، زینگ با کسره نون، یعنی زنده
١٣٩٩/٠٧/١١
0
|
0
13
مخروطات
مخروطات نام کتابی است نوشته آپولونیوس، ریاضیدان یونانی
١٣٩٩/٠٦/١٤
0
|
0
14
bareback
Sex without a condom, especially anal sex and mainly between two men.
سکس بدون پوشش کاندوم، بویژه سکس مقعدی و عمدتاً بین دو مرد.
١٣٩٩/٠٣/١٣
0
|
0
فهرست جمله های ترجمه شده
واژه
جمله های ترجمه شده
1
lad
• The little lad was a real handful. He was always up to mischief.
• پسر بچه تخس و چموش بود، مدام در حال شیطنت بود.
١٣٩٩/١٠/٢٧
0
|
0