مریم فتحی سلمی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

concession: غنیمت امتیاز حق امتیاز

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

way too: بیش از حد زیادی

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

what are you going to do: There is not thing any one can do a ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

so far so good: تا حالاش که اوکی بوده تا حالالش که ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

when one door is closes another one opens: خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nonprofit: بدون درآمد وقف عام

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

up in the air: بلاتکلیف رو هواست

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have a way with: have a particular talent for dealin ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self critical: خودسرزنشگر

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

everything in moderation: هر چیزی تعادلش خوبه

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

everything in moderation: هر چیزی تعادلش خوبه

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

impulse item: impulse item/buy/purchase\goods are ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

impulse item: impulse item/buy/purchase\goods are ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

matter of principle: قانون بی چون و چرا قاعده بی برو بر ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

play the cards right: if I can play my cards right اگه کا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be in debt: زیر بار قرض بودن

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

live within one's means: to spend less on your lifestyle tha ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

live within one's means: to spend less on your lifestyle tha ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

live beyond one's means: بیشتر از درامد خرج کردن دخل و خرج ج ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

live beyond one's means: بیشتر از درامد خرج کردن دخل و خرج ج ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep track of expenses: به دخل و خرج حواست بودن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i don't know where the money goes: نمیدونم این پولا چطور خرج میشن اصلا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

live paycheck to paycheck: کل حقوق ماهیانه ام قبل از اینکه سر ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be on the air: روی آنتن بودن روی خط بودن ( در برنا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a good living: To earn enough money in order to s ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take money out of atm with credit car: پول گرفتن از خودپرداز با کارت اعتبا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go nut: دیونه شدن دست به کار احمقانه زدن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catch in: گرفتار شدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catch in: گرفتار شدن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

most good: best

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i hate to admit: پس گرفتن پول

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is on me: مهمون من من حساب میکنم حساب با من

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i gave you one jab: یه کار بهت دادما! یبار ازت کاری خو ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

subdued: لباسهایی که رنگ ملایم دارن برعکس ل ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

well made: با کیفیت خوش ساخت

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

over the top: مبالغه آمیز زیاده رویی but not ove ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wouldn't be caught dead: عمرا کاری رو انجام دادن علاقه ای به ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wouldn't be caught dead: عمرا کاری رو انجام دادن علاقه ای به ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

give a second thought: توجه کردن، دقت کردن، اهمیت دادن، n ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be in bad taste: وجهه خوبی نداشتن موجه نبودن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come to think of it: حالا که فکرشو میکنم. .

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you have a point: به نکته خوبی اشاره کردی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

you have a point: به نکته خوبی اشاره کردی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cocktail dress: لباس دامن کوتاه ( نیمه رسمی )

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

walk around: پرسه زدن یه نگاهی به دور و اطراف ان ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

garra rufa: نوعی ماهی بسیار کوچک که برای انجام ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sandal ready feet: پاهایی که خوشگله و آدم روش میشه صند ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sandal ready feet: پاهایی که خوشگله و آدم روش میشه صند ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

build up: انباشت شدن رسوب کردن تجمع پیدا کردن ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pose: محسوب شدن ( در صورت استفاده به همرا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

silhouette: قسمتهایی از بدن که سیاه شدن مثل گود ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

find fault with somebody: عیب جویی کردن از کسی کسی رو مقصر دو ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take some getting used to: تا بیاد جا بیفته خوب ، زمان میبره

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in what way: چطور؟ مثلا چی؟ چطور یعنی؟

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bumper to bumper: شونه به شونه سپر به سپر bumper - t ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

got a lot to offer: چیزای زیادی برای عرضه کردن داره محا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

got a lot to offer: چیزای زیادی برای عرضه کردن داره محا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

well maintained: well protected well built به خوبی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mixed blessing: آمیزه ای از خوبی ها و بدی هاست اصل ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

look out for each other: هوای همدیگر را داشتن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

look out for each other: هوای همدیگر را داشتن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

will do: به روی چشم

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i don't mean to inconvenience you: نمیخوام معذبتون کنم

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pet peeve: چیزی که خیلی آزار هنده است چیزی ه خ ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let someones guard down: امنیت کسی را به خطر انداختن کسی را ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

purse snatcher: کیف قاپ

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

purse snatcher: کیف قاپ

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it goes without saying: لازم به ذکر نیست نیازی به گفتن ندار ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have eyes in the back of head: چهارچشمی مواظب چیزی بودن پشت سر چشم ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fumble: ور رفتن با چیزی دست و پنجه نرم کرد ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cross body purse: کیف با بند بلد که به صورت کج انداخت ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cross body purse: کیف با بند بلد که به صورت کج انداخت ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go numb: بی حس شدن خواب رفتن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put in slow motion: به حالت اسلوموشن در آوردن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

roll down in the deep: به حالت خلسه رفتن انجماد فکری

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

franchise: نمایندگی شعبه حق امتیاز

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get wind of something: بو بردن از چیزی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bite the bullet: به زور یا صلاح کاری را انجام دادن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

send somebody on a wild goose chase: کسی را دنبال نخودسیاه فرستادن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

by the skin of one's teeth: با چنگ و دندون. . به هر زحمتی که ش ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that being said: . . . . . . . . . . . . . با این وج ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be at the end of one's rope: به ته خط رسیدن ( کنایه از باختن همه ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

she is a keeper: زن زندگیه

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

over my dead body: مگر اینکه از روی نعش من رد بشی

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to school somebody: به کسی نشون دادن که با کی طرفه کسیو ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

too cool for school: تیپش خیلی خفنه تیکه شده

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

are you nuts: دیونه شدی؟!!! زده به سرت؟!!

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

testament: to be a testament to . . . گواهی ب ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sober: سنگین رنگین متین

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

guts: دل و روده. تمام اندام ها ی داخلی

٤ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

٤ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bug someone: annoy someone اذیت کردن کسی سربه س ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bug someone: annoy someone اذیت کردن کسی سربه س ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a frog in one's throat: lose one's voice or find it hard to ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cash cow: a business, investment, or product ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

monkey on your back: a serious problem that makes your l ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pull a rabbit out of a hat: to unexpectedly do something which ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pull a rabbit out of a hat: to unexpectedly do something which ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

place emphasis on: معادل: emphasize on مترادف:bring/c ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strike it rich: معنی:acquire a great deal of money, ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

here is the thing: this is the point دقیقا نکته همینج ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

here is the thing: this is the point دقیقا نکته همینج ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out of the blue: all of the sudden suddenly یهویی

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put one's nose to the grindstone: work hard به سختی تلاش کردن عرق ریخ ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

it's now or never: it's the last chance این آخرین فرصت ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

goes in one ear and out the other: not pay attention از یه گوش شنیدن و ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i can't help it: i can't stop doing sth دست خودم نیس ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a way with: have a particular talent for dealin ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

way too often: 1 frequently or repeatedly; much of ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

high end: fancy luxurious مجلل لوکس درجه یک ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

empty promises: وعده سر خرمن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

standby seat: به معنای بلیط هواپیماست ولی در شرای ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a fish out of water: If you feel like a "fish out of wat ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pull one's leg: . deceive someone playfully; tease ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

losing battle: to try hard to do something when th ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

how do you like that: 1 - expressing surprise چطور ممکنه ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there is light at the end of tunnel: پایان شب سیه و سپید است کور سوی امی ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn things around: to cause a situation or organizatio ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turn things around: to cause a situation or organizatio ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you win some and you lose some: you can't win them all بازی برد و ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you win some and you lose some: you can't win them all بازی برد و ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep an open mind about something: not to judge before getting familia ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep an open mind about something: not to judge before getting familia ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a matter of time: used to say that something will def ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what are you going to do: There is not thing any one can do a ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come down with: مبتلا شدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

roll with the punches: to deal with problems or difficulti ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how unlucky could you be: مگه چقد بد شانسی میتونی بیاری دیگه؟ ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

call in sick: مرخصی استعلاجی گرفتن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

better safe than sorry: it's better to be cautious than to ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drive crazy: definition: to make angry example: ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it is what it is: there is not thing anyone can do ab ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go overboard: to make something too important زیا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take the cake: this takes the cake definition : th ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

handout: handout به معنی خیرات یا به معنی س ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that's no way to live: it's impossible to live normally wi ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that's no way to live: it's impossible to live normally wi ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

obsessed: I'm a little obsessed یکم حساس شدم ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get hands on: If you get your hands on something ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get hands on: If you get your hands on something ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

eat humble pie: اقرار به اشتباه کردن و عذر خواستن ش ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

carry a tune: صدایی رسایی داشتن خوب آواز خوندن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

carry a tune: صدایی رسایی داشتن خوب آواز خوندن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

all the rage: the latest fashion very popular ri ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get out of the way: move out of the way of sth or sb از ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's just a mater of time: it is certain to happen but you do ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sitting duck: a person or thing with no protectio ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

call in sick: call and report that you are sick a ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

uncle: غلط کردم و در جواب say uncle به معن ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get something off one's chest: say something that one has wanted t ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get something off one's chest: say something that one has wanted t ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pull weight: pull one's weight سهم خود را ادا ک ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

move out: بساط خود را جمع کردنو رفتن اسبابکشی ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take the fun out of something: تو ذوق زدن از بین بردن مزه انجام ک ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

what is the world coming to: به کجا داریم میریم؟ کنایه از وقایع ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

what is the world coming to: به کجا داریم میریم؟ کنایه از وقایع ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

recirculate: به گردش در آوردن مدام

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

every single day: هر روزه خدا ( تاکید میکند که هر رو ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that is no way to live: it is impossible to live normally w ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

drive off: راه افتادن با ماشین و ترک کردن محلی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

needless to say: نیازی به گفتن نیست که. . . واضح اس ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in a burst of creative thinking: ناگهان فکری به سر زدن ناگهان با یک ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in a burst of creative thinking: ناگهان فکری به سر زدن ناگهان با یک ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

work out: جواب دادن جور شدن رو به راه شدن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

when one door is closes another one opens: خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

move to the music: پاسخ دادن به موسیقی رقصیدن با آهنگ

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it isn't my thing: you indecat ethat sth isn't your pe ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

it isn't my thing: you indecat ethat sth isn't your pe ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i don't mean to be a pain: نمیخوام اذیتتون کنم قصد جسارت ندارم ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be in a mood for: هوای چیزی کردن هوس چیزی کردن I'm no ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is nothing to write home about: آش دهن سوزی نیست حرفی برای گفتن ندا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it is nothing to write home about: آش دهن سوزی نیست حرفی برای گفتن ندا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get somebody move: انرژی دادن به حرکت وا داشتن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unwind: خستگی در کردن تمدد اعصاب کردن ریکس ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that's the one: خودشه

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

don't get me wrong: برداشت بد نکن سوتفاهم نشه اشتباه نگ ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

way too: بیش از حد زیادی

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i hate to say it: to tell the truth or to be honest ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i hate to say it: to tell the truth or to be honest ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

difficult: مشکل پسند و ایرادی بهانه جو

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lose temper with somebody: از دست کسی عصبی شدن آرامش و خونسردی ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be touched by: تحت تاثیر چیزی قرار گرفتن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be touched by: تحت تاثیر چیزی قرار گرفتن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

intract: تعامل داشتن ارتباط برقرار کردن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be short on cash: پول نقد کم داشتن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cut back on: از سر و تهش زدن تقلیل دادن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

got a good head on shoulders: Be intelligent or shrewd; have good ...

٤ ماه پیش

مدال‌های مریم فتحی سلمی