مرجان میری لواسانی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it works: نتیجه بخش بودن به کارآمدن اثرداشتن/ ...

جدید ٢٣ ساعت پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

naively: ساده لوحانه

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

work: work with : به کار گرفتن به کار بس ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

fall apart: فروپاشیدن/ فروپاچیدن

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in that sense: در این راستا به این معنا و مفهوم ب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

emissary: عامل کارگزار

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dwell: dwell on/upon something : مدام در ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

included: منجمله از جمله شامل ِ

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fixation: وابستگی گیردادن ِ وسواس گونه به چیز ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

officially: از پیش تعیین شده رسمی رسماً

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

attach: علاقمندی پیدا کردن وابسته بودن ( به ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slip out: بی سروصدا از جایی خارج شدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

work: : It works نتیجه بخش بودن به کارآم ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

work up: get all worked up : خیلی عصبانی شدن ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i can't help it: I can't help it دست خودم نیست. نمی ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep up with: keep up with sb/sth پابه پای کسی یا ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grow up: growing up : بچه که بودم . . . Gro ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

powder nose: I'm gonna go powder my nose دارم می ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spaciousness: گستردگی گشودگی

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vulnerability: شکنندگی

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

incline: درصددِ چیزی بودن مستعدِ چیزی بودن د ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trick: Do the trick کار را راه انداختن کا ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

against someone's better judgment: علیرغم میل باطنیِ کسی

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

push oneself to the limit: نهایت سعی و تلاش خود را کردن

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

consume: دستخوش چیزی شدن

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

one way or another: هر طور که شده به هر طریق ممکن هر جو ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

human being: موجود ذی شعور آدم، آدمی

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in the process: در این حیث و بیث در این حیص و بیص ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

element: جزء elements: اجزا / جزئیات

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep up with sb sth: پابه پای کسی رفتن ( در صحنه ی رقابت ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

outrageous: غیرقابل قبول غیرمعمول شوکه کننده زن ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

there is no need: نباید دلیلی ندارد نیازی نیست لازم ن ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grounded: as an adjective: پایدار استوار

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dissolve: زایل شدن از میان رفتن/ از میان بردا ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

help: I can't help it دست خودم نیست. نمی ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

what is it about: ( آن چیز ، آن موضوع ) راجع به چه اس ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

timeout: مکث/ توقف/ وقفه گوشه نشاندن/ گوشه ن ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

numb: از شدت چیزی کم کردن

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fruit: ثمره

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

consolidate: جاافتادن ( The book helps consolida ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come down to somebody: چیزی به کسی به ارث رسیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

enlighten: روشن بینی به بینش روشن رسیدن به روش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

enlighten: روشن بینی به بینش روشن رسیدن به روش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

enlightened: به روشن بینی رسیده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

enlightened: به روشن بینی رسیده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

naively: ساده لوحانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

naively: ساده لوحانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

naive: زودباور/ ببو/ صاف و ساده/ کودک وار/ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

naive: زودباور/ ببو/ صاف و ساده/ کودک وار/ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

aspiration: میل و اشتیاق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

aspiration: میل و اشتیاق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

exertion: زور زدن اِعمال به زور کردن با زور ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

exertion: زور زدن اِعمال به زور کردن با زور ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

including: منجمله

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

awake to: بینش و بیداری نسبت به چیزی awake t ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

relax: آرام و قرار گرفتن وانهادن ( به عنوا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

workability: کارآمدی کارآیی انجام پذیری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

workability: کارآمدی کارآیی انجام پذیری

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

work with: به کار گرفتن به کار بستن پرداختن به ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

work with: به کار گرفتن به کار بستن پرداختن به ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it doesnt work: دیگر تاثیر ندارد/ اثری ندارد این را ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

it doesnt work: دیگر تاثیر ندارد/ اثری ندارد این را ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

everything: هر چیز هر چیزی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

everything: هر چیز هر چیزی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

undesireable: نامطلوب/ ناخواستنی/ ناخوشایند/ ناخو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

undesireable: نامطلوب/ ناخواستنی/ ناخوشایند/ ناخو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

uplifting: متعالی والا برین

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

uplifting: متعالی والا برین

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

encourage: پروراندن پرورانیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

encourage: پروراندن پرورانیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gentleness: نرمی/ ملاطفت/ نجابت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gentleness: نرمی/ ملاطفت/ نجابت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fall apart: فروپاشیدن/ فروپاچیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fall apart: فروپاشیدن/ فروپاچیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gap: مکث

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kill: از پا درآوردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rob: بلند کردن چیزی از کسی یا از جایی ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rob: بلند کردن چیزی از کسی یا از جایی ( ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

within the reach: در اختیار بودن در دست بودن در دسترس ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

within the reach: در اختیار بودن در دست بودن در دسترس ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

drawdown: به کار بردن/ بهره گیری کردن/ استعما ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drawdown: به کار بردن/ بهره گیری کردن/ استعما ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

included: مضمون

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

included: مضمون

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

entire: کُـلّ ِ . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

lead: منجر شدن به چیزی یا به اتفاقی منته ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cultivate: پروراندن/ پرورانیدن / پرورش ِ . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

cultivate: پروراندن/ پرورانیدن / پرورش ِ . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

right: حق با کسی بودن : حق با اوست . He's ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

right: حق با کسی بودن : حق با اوست . He's ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catch up in: گرفتار ِ چیزی شدن به دام ِ چیزی یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

catch up in: گرفتار ِ چیزی شدن به دام ِ چیزی یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

no matter: فارغ از . . . با وجود ِ . . . صرف ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a matter of something: منوط به چیزی بودن ربط داشتن به چیز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a matter of something: منوط به چیزی بودن ربط داشتن به چیز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

projection: پندار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

at some point: از برخی جهات از بعضی جهات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

perspective: روشن بینی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

may: توانستن اجازه داشتن آیا می توانم . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

manifest: نشان دادن/به نمایش گذاشتن/ نمایاندن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

manifest: نشان دادن/به نمایش گذاشتن/ نمایاندن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

observe: تماشا کردن/ نگریستن مراعات کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bottom: ته چیزی درآمدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bottom: ته چیزی درآمدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fell out the bottom: از بیخ و بن فروریختن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fell out: فروریختن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fell out: فروریختن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

magic: شگفتی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

magic: شگفتی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

confine: در نظر گرفتن مَد نظرقرار دادن مورد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

live: سپری کردن گذراندن گذشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

remember: به یاد داشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

remember: به یاد داشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

hold: درنظر گرفتن دریابیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

typical: شاخص بارز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

namely: به این معنا که . . . به این معنی ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

namely: به این معنا که . . . به این معنی ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

allow: امکان ِ . . . در اختیار کسی قرارداد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

focus: مدّ ِ نظر قرار دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overwhelming: به شدت تحت تاثیرقرار گرفته غرق شده ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

clutter: آشفته کردن پراکندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clutter: آشفته کردن پراکندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bog down: گیرانداختن/ گیر افتادن مسدود کردن/ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

coincidence: مطابقت با . . . تلاقی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

coincidence: مطابقت با . . . تلاقی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

synchronicity: تلاقی تقارن متقارن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

synchronicity: تلاقی تقارن متقارن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

intervention: دخالت پا درمیانی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

about: قرار است که . . . نزدیک است که . . ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be about: قرار است که . . . نزدیک است که . . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to be about: قرار است که . . . نزدیک است که . . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sum up: جمع آوری کردن تجمیع کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sum up: جمع آوری کردن تجمیع کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trigger: نشانه قرار داده شدن مورد نشانه قرار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

trigger: تحت تاثیر قراردادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sensation: شور و شوق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sensation: شور و شوق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

drop away: دور انداختن واگذاردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drop away: دور انداختن واگذاردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fall away: جدا شدن به کناری افتادن دور انداخت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fall away: جدا شدن به کناری افتادن دور انداخت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

magic: اعجاز معجزه خِرق عادت کاری خارقِ عا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

entertain: راضی کردن دل مشغولی ایجاد کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

alternative: انتخابی دیگر انتخابی متفاوت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mounted: متکی به . . . اتکا داشتن به . . . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mounted: متکی به . . . اتکا داشتن به . . . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

alternative: دگر گزینش گزینشی دیگر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

embrace: با آغوش باز پذیرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

embrace: با آغوش باز پذیرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

no matter what: فارغ از . . . علیرغم . . . صرف نظ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

no matter what: فارغ از . . . علیرغم . . . صرف نظ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

a matter of: ربط داشتن به . . . منوط به کسی یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a matter of: ربط داشتن به . . . منوط به کسی یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

simple: بی پیرایه گاگول ، دَنگُول

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

awakened: بیداری ِ دل و جان آگاهی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

awakened: بیداری ِ دل و جان آگاهی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

agree: کنار آمدن با چیزی ، ساختن با چیزی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go away: کنار زدن به کنار راندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trick: شیوه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nail: میخکوب شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bail out: از مخمصه نجات دادن ، رهانیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bail out: از مخمصه نجات دادن ، رهانیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

human being: موجود ذی شعور آدم، آدمی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

human being: موجود ذی شعور آدم، آدمی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

just around the corner: همین بغل همین نزدیکی ها همین جا هم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

just around the corner: همین بغل همین نزدیکی ها همین جا هم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

stock: آب ِ گوشت یا مرغ ِ پخته شده با ( مع ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

magical: شگفت آور شگفت انگیزنده اعجاب انگیز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

magical: شگفت آور شگفت انگیزنده اعجاب انگیز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

equanimity: بی طرفی و بی غرضی تعادل ذهنی وارست ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

equanimity: بی طرفی و بی غرضی تعادل ذهنی وارست ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

emissary: عامل کارگزار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

confine: منحصر به چیزی بودن منحصر به چیزی ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

from: حاصل از ناشی از در نتیجه ی به واسط ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

recklessly: بی گدار به آب زدن از بی فکری کاری ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unwavering: خدشه ناپذیر پابرجا ثابت قدم بی تردی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

unwavering: خدشه ناپذیر پابرجا ثابت قدم بی تردی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

embody: صرف کردن به کار بستن دربر گرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

embodiment: به کار گیری صرف پارامتر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

embodiment: به کار گیری صرف پارامتر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wholeheartedly: از صمیم قلب از ته دل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wholeheartedly: از صمیم قلب از ته دل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wholeheartedly: از جان و دل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

longing: طلب ( در عرفان ) خواسته ی دل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

longing: طلب ( در عرفان ) خواسته ی دل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

qualified: حایز شرایط

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

qualified: حایز شرایط

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fruit: ثمره

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fruit: ثمره

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

making friend: دوستی کردن با کسی دوست شدن با کسی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

thoroughly: بسیار به شدّت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

thoroughly: بسیار به شدّت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bare bones: اصل ِ مطلب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bare bones: اصل ِ مطلب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

no mans land: کنایه از : کاری بسیار دشوار که کسی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

no mans land: کنایه از : کاری بسیار دشوار که کسی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be in no mans land: در وضعیتی نامعلوم بودن پادرهوا بود ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

cut through: گذرکردن عبورکردن طی کردن فائق شدن، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

raw: بِکر دست نخورده

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to step in no mans land: دچار ابهام شدن

١٠ ماه پیش

مدال‌های مرجان میری لواسانی