مرجان میری لواسانی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

thoroughly: بسیار به شدّت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

thoroughly: بسیار به شدّت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bare bones: اصل ِ مطلب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bare bones: اصل ِ مطلب

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

no mans land: کنایه از : کاری بسیار دشوار که کسی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

no mans land: کنایه از : کاری بسیار دشوار که کسی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be in no mans land: در وضعیتی نامعلوم بودن پادرهوا بود ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

cut through: گذرکردن عبورکردن طی کردن فائق شدن، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

raw: بِکر دست نخورده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to step in no mans land: دچار ابهام شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to step in no mans land: دچار ابهام شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

trigger: موجب ِ چیزی شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to make friends with: دوستی کردن با کسی دوست شدن با کسی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to make friends with: دوستی کردن با کسی دوست شدن با کسی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

grotesqueness: زشت بی قواره عجیب و غریب

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

insult: خوار کردن ِ کسی حقیر کردن ِ کسی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

insult: خوار کردن ِ کسی حقیر کردن ِ کسی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chug chug: صدای لوکوموتیو : چاگ چاگ ، ( در فار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chug chug: صدای لوکوموتیو : چاگ چاگ ، ( در فار ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

chug a lug: در زبان محاوره ی فارسی : یه ضرب بال ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chug a lug: در زبان محاوره ی فارسی : یه ضرب بال ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chug a lug: سرکشیدن ِ نوشیدنی لاجرعه نوشیدن ِ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in that sense: از این لحاظ از این جهت در این راستا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in that sense: از این لحاظ از این جهت در این راستا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in that sense: در این راستا به این معنا و مفهوم ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

whatsoever: تحت هیچ عنوانی به هیچ عنوان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

whatsoever: تحت هیچ عنوانی به هیچ عنوان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gang up: بر ضد کسی ( یا سازمانی یا گروهی ) ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

breaking bad: از راه به در شدن افسارگسیختگی قانو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

check in: اوضاع را بررسی کردن اعلام حضور کرد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

alive: To be alive زنده بودن ، جان داشتن، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

at the expense of: به خرج ِ . . . به قیمت ِ . . . به ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dejavu: آشناپنداری حالت ِ پیش دیده ( حالت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

renascence: نوزایی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

vulnerability: شکنندگی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

handle: از عهده ی چیزی یا کاری برآمدن از پس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reap: بهره بردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

both and: چه . . . چه مثال : both inwardly ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

both and: چه . . . چه مثال : both inwardly ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

applicant: خواهان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

applicant: خواهان

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

boundless: بی شمار وسیع ( به معنی بی حد و حصر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

boundless: بی شمار وسیع ( به معنی بی حد و حصر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

seemingly: به نظر به نظر می رسد به نظر می آید

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

seemingly: به نظر به نظر می رسد به نظر می آید

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

when it comes to it: زمانی که وقت آن برسد وقتی زمانش برس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

when it comes to it: زمانی که وقت آن برسد وقتی زمانش برس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tap: به کارگرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

deepen: افزایش یافتن عمیق شدن بیشتر شدن افز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

definitely: یقیناً مسلماً مطمیناً واقعاً به طور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

creative: خلاقانه ( as an adjective ) نوآورا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it all starts: همه چیز با . . . شروع می شود: . . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it all starts: همه چیز با . . . شروع می شود: . . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

all the same: در همین حال در عین حال در هر حال با ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

all the same: در همین حال در عین حال در هر حال با ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

guided: راهبردی هدایت شونده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

attentiveness: اعتنا دقت توجه ملاحظه لحاظ مواظبت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

life span: طول زندگی گذر عمر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bring: کشانده شدن بُرده شدن : Nowadays ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with the idea of: با این عقیده ( با این اعتقاد ) با ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in keeping with: مطابق با . . . مطابقت داشتن با . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

buffer: جلوگیری کردن ( as verb )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

serve: به کار گرفتن به کار گرفته شدن به ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

perspective taking: تغییر دیدگاه دگر اندیشی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

perspective taking: تغییر دیدگاه دگر اندیشی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unremitting: دایمی ابدی لاینقطع

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

degrade: تحقیر و تضعیف کردن انحطاط پیداکردن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to say: در اول جمله to say به معنی : بیان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

to say: در اول جمله to say به معنی : بیان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a sense of: حسی از . . . یک جور . . . شامل ِ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a sense of: حسی از . . . یک جور . . . شامل ِ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

preoccupied: مشغولیت ذهنی داشتن ( بخصوص در موردی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

growing: رو به رشد رو به فزونی افزاینده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

optimize: رسیدن به حد ِ مطلوب چیزی یا کاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

optimize: رسیدن به حد ِ مطلوب چیزی یا کاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

visionary: باهوش خلاق دوراندیش بصیر آگاه روش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with this in mind: با در نظر گرفتن این موضوع با نظر دا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

with this in mind: با در نظر گرفتن این موضوع با نظر دا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as noted: همان طور که ذکر شد همان طور که اشار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as noted: همان طور که ذکر شد همان طور که اشار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

touch: اشاره ( as noun )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

add on: افزوده افزودنی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

exhausted: لِه و لَوَرده ( عامیانه ) خُرد و خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

keep: مدوامت در انجام کاری مدام ( کاری ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

churn: چرخیدن The crazy thoughts that wer ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

although: البته اما با این که ولی درحالی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

consiousness: آگاهی اطلاع دانش بصیرت شعور ذهن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

consiousness: آگاهی اطلاع دانش بصیرت شعور ذهن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

meet need: رفع نیاز کرددن کفاف نیاز کردن جواب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

meet need: رفع نیاز کرددن کفاف نیاز کردن جواب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a total of: در جمع سرجمع مجموعاً کلاً روی هم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

root: مستقر شدن استقرر یافتن . By medita ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

consolidate: جاافتادن ( The book helps consolida ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

apply: تخصیص دادن اطلاق کردن درخواست کرد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

from time to time: هر از گاهی گاه به گاه گهگاه هر چن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it helps: بهتر است که . . . این ( کار ، موضو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it helps: بهتر است که . . . این ( کار ، موضو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

already: دیگر دیگه ( محاوره ) - اگر فعل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disposal: موجود بدردبخور حاضر و آماده قابل حص ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rear: سر و کله ی چیزی پیدا شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rear: سر و کله ی چیزی پیدا شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

carry away: آشفته شدن برآشفتن برانگیخته شدن ته ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

set the right example: الگو و سرمشق خوبی بودن ( برای کسی )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

example: سرمشق/ الگو / نمونه Set the right ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

example: سرمشق/ الگو / نمونه Set the right ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

acknowledge: متوجه چیزی شدن ( make notice of )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come to grips with: موضوع و یا کسی را درک کردن و پذیرفت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

provide: به وجودآوردن ایجادکردن مهیا ساختن ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

manipulate: _ درمورد کاری یا احساسی، چیزی تدبیر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

powerful: مفید، مؤثر، کاری، کارگر ( effective ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

leave behind: جا گذاشتن پشت سرگذاشتن رها کردن کن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

freely: بی هیچ قید و شرطی داوطلبانه راحت م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

carry away: کنترل از دست دادن شیفته شدن / هاله ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

far from: دور هیچ بهیچ وجه نَه فاصله

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep: keep ing verb : مدام، دایما: He k ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep something at bay: محدود کردن چیزی متوقف کردن چیزی دور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep something at bay: محدود کردن چیزی متوقف کردن چیزی دور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

jabber: یاوه گویی چرت و پرت وراجی سخن نامف ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

after all: گذشته از این ها بعد از همه ی این ه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

it comes to: در میان بودنِ چیزی قضیه سر چیزی بود ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come: : it comes to در میان بودنِ چیزی قض ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

above all: بیش از همه ی این ها به خصوص بیش از ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crop up: اتفاق افتادن پیش آمدن سربرآوردن پدی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

crop up: اتفاق افتادن پیش آمدن سربرآوردن پدی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

root in: ریشه دواندن استقرار یافتن آرام و قر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

root in: ریشه دواندن استقرار یافتن آرام و قر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

root: ریشه دواندن استقرار یافتن آرام و قر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

weather: اوضاع و احوال حس و حال

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

brew: در موردطوفان : به پا شدن ( طوفانی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

carry away: از خود بیخود شدن . It is possible t ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

register: show express ابراز کردن بیان کردن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

when it comes: وقتی پای . . . به میان می آید،

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

when it comes: وقتی پای . . . به میان می آید،

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the trick is to: مهم این است که نکته این جاست که / ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

the trick is to: مهم این است که نکته این جاست که / ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

betrayed: نامردی . I feel betrayed احساس می ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

deal with: دست و پنجه نرم کردن با چیزی رسیدگی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

OK: رواداشتن ( as a verb ) باشه؟ ?Let ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

okay: رواداشتن ( as a verb ) باشه؟ ?Let ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overtime: با گذشت زمان در طی زمان / طی ِ / طی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come to realize: به نتیجه رسیدن به واقعیت پی بردن / ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come to realize: به نتیجه رسیدن به واقعیت پی بردن / ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no need: نباید دلیلی ندارد نیازی نیست لازم ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

no need: نباید دلیلی ندارد نیازی نیست لازم ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

there is no need: نباید دلیلی ندارد نیازی نیست لازم ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

there is no need: نباید دلیلی ندارد نیازی نیست لازم ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

do the trick: کلک کار را کندن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

do the trick: کار را راه انداختن . A homemade ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get moody: اَخم و تَخم کردن بداخلاقی کردن ترش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get moody: اَخم و تَخم کردن بداخلاقی کردن ترش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

included: منجمله از جمله شامل ِ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

take time: حوصله به خرج دادن وقت صرف کردن برای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

take your time: حوصله به خرج بده / حوصله کن وقت صرف ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

kick in: لگد زدن ضربه زدن عمل کردن خطور کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deep seated: ژرف شدید : میلی شدید deep seated ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

move on: بیخیال ِ چیزی شدن گذر کردن ( از مو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what is it about: ( آن چیز ، آن موضوع ) راجع به چه اس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

what is it about: ( آن چیز ، آن موضوع ) راجع به چه اس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

immense: بی شمار بسیار زیاد بی نهایت کثیر ف ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

attach: علاقمندی پیدا کردن وابسته بودن ( به ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

obsess: اشتغال ذهنی داشتن ( نسبت به کسی یا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ionobsess: اشتغال ذهنی ذهن مشغولی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tune in to: نسبت به کسی یا چیزی هشیاری داشتن نس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tune in to: نسبت به کسی یا چیزی هشیاری داشتن نس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spot: نقطه زمان لحظه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

very spot: همین لحظه همین جا همین نقطه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep to oneself: تنها به خودی خود به تنهایی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep: keep to oneself : تنها به خودی خو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

once upon a time: روزی روزگاری یه زمانی زمانی یه وقت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

stem: منشا . . . برگرفته از . . . سرچشم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

stem from: منشا . . . برگرفته از . . . سرچشم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

live life: زندگی را سپری کردن زندگی را گذراندن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

live life: زندگی را سپری کردن زندگی را گذراندن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

in this way: در این راه چنین به این وسیله بله/ چ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

horrible: بسیار بسیار بد مزخرف ناگوار عامیان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tune in: tune in to نسبت به کسی یا چیزی هشیا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bound: به احتمال زیاد حتما بدون شک / بی شک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bound to: به احتمال زیاد حتما بدون شک / بی شک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

auspicious coincidence: حسن تصادف

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

coincidence: auspicious coincidence : حسن تصادف

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

powerful: مطلق powerful calm : آرامش مطلق

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

against someone's better judgment: علیرغم میل باطنیِ کسی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

judgment: میل against someone's better judgm ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

against: به رغم علیرغم علیرغم میل باطنیم به ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

that's that: همین! والسلام! نه یعنی نه ! والسلام ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that's that: همین! والسلام! نه یعنی نه ! والسلام ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that: That's that :همین!والسلام! نه یعنی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

push oneself to the limit: نهایت سعی و تلاش خود را کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

push oneself to the limit: نهایت سعی و تلاش خود را کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

push: push oneself to the limit : نهایت س ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

caring: مراقب و مواظب Adj: She is caring ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prison: محل حبس محل بازداشت قید و بند بند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bring: اشاعه دادن گسترش دادن کشاندن / بردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

examine: با دقت نگاه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bring out: ظاهر شدن / نمایان شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vulnerable: شکننده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come to grips: با چیزی ( مشکلی ) کنار آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

work: work on = پرداختن به کاری یا چیزی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

manipulated: رودست خورده ! I felt manipulate باز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sever: شکستن : . Her leg had not been seve ...

١ سال پیش

مدال‌های مرجان میری لواسانی