مرجان میری لواسانی - جزئیات مدال‌ها

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

happen with someone: اتفاق افتادن ( بر سر کسی ) چیزی بر ...

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i can't help: نمی تونم . . . ( یه کاری را انجام ن ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

brink: در آستانه ی ( چیزی ) نزدیک به ( چی ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inspired by: = ( derived from ( from free dictio ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slip into: سریع لباس عوض کردن

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

complete: محض / تمام و کمال

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep clean: Keep your nose clean سرت به کار خود ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

workable: مفید قابل کارکرد قابل استفاده به در ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

entertain: راضی کردن دل مشغولی ایجاد کردن

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

all long: از ابتدا همواره

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dwell on something: مدام در مورد چیزی فکر کردن یا صحبت ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

agenda: دستورکار برنامه ( معمولاً ازپیش تعی ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stop: دست برداشتن ( از انجام کاری ) دست ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spotted: چشممان به چیزی افتادن My father spo ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

harness: در اختیار گرفتن / تحت اختیار داشتن ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

relevant: مهم ( بودن ) : I'm sorry but your ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

immense: بی شمار بسیار زیاد بی نهایت کثیر ف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

appreciation: سپاسگزاری تحسین قدردانی، قدرشناسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in what sense: از چه نظر؟ از کدام منظر؟

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it works: نتیجه بخش بودن به کارآمدن اثرداشتن/ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

naively: ساده لوحانه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

work: work with : به کار گرفتن به کار بس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

fall apart: فروپاشیدن/ فروپاچیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in that sense: در این راستا به این معنا و مفهوم ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

emissary: عامل کارگزار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dwell: dwell on/upon something : مدام در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

included: منجمله از جمله شامل ِ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fixation: وابستگی گیردادن ِ وسواس گونه به چیز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

officially: از پیش تعیین شده رسمی رسماً

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

attach: علاقمندی پیدا کردن وابسته بودن ( به ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slip out: بی سروصدا از جایی خارج شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

work: : It works نتیجه بخش بودن به کارآم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

work up: get all worked up : خیلی عصبانی شدن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i can't help it: I can't help it دست خودم نیست. نمی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep up with: keep up with sb/sth پابه پای کسی یا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grow up: growing up : بچه که بودم . . . Gro ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

powder nose: I'm gonna go powder my nose دارم می ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spaciousness: گستردگی گشودگی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vulnerability: شکنندگی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

incline: درصددِ چیزی بودن مستعدِ چیزی بودن د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trick: Do the trick کار را راه انداختن کا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

against someone's better judgment: علیرغم میل باطنیِ کسی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

push oneself to the limit: نهایت سعی و تلاش خود را کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

consume: دستخوش چیزی شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

one way or another: هر طور که شده به هر طریق ممکن هر جو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

human being: موجود ذی شعور آدم، آدمی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in the process: در این حیث و بیث در این حیص و بیص ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

element: جزء elements: اجزا / جزئیات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep up with sb sth: پابه پای کسی رفتن ( در صحنه ی رقابت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

outrageous: غیرقابل قبول غیرمعمول شوکه کننده زن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

there is no need: نباید دلیلی ندارد نیازی نیست لازم ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grounded: as an adjective: پایدار استوار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dissolve: زایل شدن از میان رفتن/ از میان بردا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

help: I can't help it دست خودم نیست. نمی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

what is it about: ( آن چیز ، آن موضوع ) راجع به چه اس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

timeout: مکث/ توقف/ وقفه گوشه نشاندن/ گوشه ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

numb: از شدت چیزی کم کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fruit: ثمره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

consolidate: جاافتادن ( The book helps consolida ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come down to somebody: چیزی به کسی به ارث رسیدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

enlighten: روشن بینی به بینش روشن رسیدن به روش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

enlighten: روشن بینی به بینش روشن رسیدن به روش ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

enlightened: به روشن بینی رسیده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

enlightened: به روشن بینی رسیده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

naively: ساده لوحانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

naively: ساده لوحانه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

naive: زودباور/ ببو/ صاف و ساده/ کودک وار/ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

naive: زودباور/ ببو/ صاف و ساده/ کودک وار/ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

aspiration: میل و اشتیاق

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

aspiration: میل و اشتیاق

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

exertion: زور زدن اِعمال به زور کردن با زور ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

exertion: زور زدن اِعمال به زور کردن با زور ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

including: منجمله

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

awake to: بینش و بیداری نسبت به چیزی awake t ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

relax: آرام و قرار گرفتن وانهادن ( به عنوا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

workability: کارآمدی کارآیی انجام پذیری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

workability: کارآمدی کارآیی انجام پذیری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

work with: به کار گرفتن به کار بستن پرداختن به ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

work with: به کار گرفتن به کار بستن پرداختن به ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it doesnt work: دیگر تاثیر ندارد/ اثری ندارد این را ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

it doesnt work: دیگر تاثیر ندارد/ اثری ندارد این را ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

everything: هر چیز هر چیزی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

everything: هر چیز هر چیزی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

undesireable: نامطلوب/ ناخواستنی/ ناخوشایند/ ناخو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

undesireable: نامطلوب/ ناخواستنی/ ناخوشایند/ ناخو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

uplifting: متعالی والا برین

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

uplifting: متعالی والا برین

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

encourage: پروراندن پرورانیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

encourage: پروراندن پرورانیدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gentleness: نرمی/ ملاطفت/ نجابت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gentleness: نرمی/ ملاطفت/ نجابت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fall apart: فروپاشیدن/ فروپاچیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fall apart: فروپاشیدن/ فروپاچیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gap: مکث

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kill: از پا درآوردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rob: بلند کردن چیزی از کسی یا از جایی ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rob: بلند کردن چیزی از کسی یا از جایی ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

within the reach: در اختیار بودن در دست بودن در دسترس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

within the reach: در اختیار بودن در دست بودن در دسترس ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

drawdown: به کار بردن/ بهره گیری کردن/ استعما ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drawdown: به کار بردن/ بهره گیری کردن/ استعما ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

included: مضمون

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

included: مضمون

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

entire: کُـلّ ِ . . .

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

lead: منجر شدن به چیزی یا به اتفاقی منته ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cultivate: پروراندن/ پرورانیدن / پرورش ِ . . .

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

cultivate: پروراندن/ پرورانیدن / پرورش ِ . . .

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

right: حق با کسی بودن : حق با اوست . He's ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

right: حق با کسی بودن : حق با اوست . He's ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catch up in: گرفتار ِ چیزی شدن به دام ِ چیزی یا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

catch up in: گرفتار ِ چیزی شدن به دام ِ چیزی یا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

no matter: فارغ از . . . با وجود ِ . . . صرف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a matter of something: منوط به چیزی بودن ربط داشتن به چیز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a matter of something: منوط به چیزی بودن ربط داشتن به چیز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

projection: پندار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

at some point: از برخی جهات از بعضی جهات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

perspective: روشن بینی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

may: توانستن اجازه داشتن آیا می توانم . ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

manifest: نشان دادن/به نمایش گذاشتن/ نمایاندن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

manifest: نشان دادن/به نمایش گذاشتن/ نمایاندن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

observe: تماشا کردن/ نگریستن مراعات کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bottom: ته چیزی درآمدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bottom: ته چیزی درآمدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fell out the bottom: از بیخ و بن فروریختن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fell out: فروریختن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fell out: فروریختن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

magic: شگفتی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

magic: شگفتی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

confine: در نظر گرفتن مَد نظرقرار دادن مورد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

live: سپری کردن گذراندن گذشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

remember: به یاد داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

remember: به یاد داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

hold: درنظر گرفتن دریابیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

typical: شاخص بارز

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

namely: به این معنا که . . . به این معنی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

namely: به این معنا که . . . به این معنی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

allow: امکان ِ . . . در اختیار کسی قرارداد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

focus: مدّ ِ نظر قرار دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overwhelming: به شدت تحت تاثیرقرار گرفته غرق شده ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

clutter: آشفته کردن پراکندن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clutter: آشفته کردن پراکندن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bog down: گیرانداختن/ گیر افتادن مسدود کردن/ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

coincidence: مطابقت با . . . تلاقی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

coincidence: مطابقت با . . . تلاقی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

synchronicity: تلاقی تقارن متقارن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

synchronicity: تلاقی تقارن متقارن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

intervention: دخالت پا درمیانی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

about: قرار است که . . . نزدیک است که . . ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be about: قرار است که . . . نزدیک است که . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to be about: قرار است که . . . نزدیک است که . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sum up: جمع آوری کردن تجمیع کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sum up: جمع آوری کردن تجمیع کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trigger: نشانه قرار داده شدن مورد نشانه قرار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

trigger: تحت تاثیر قراردادن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sensation: شور و شوق

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sensation: شور و شوق

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

drop away: دور انداختن واگذاردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drop away: دور انداختن واگذاردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fall away: جدا شدن به کناری افتادن دور انداخت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fall away: جدا شدن به کناری افتادن دور انداخت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

magic: اعجاز معجزه خِرق عادت کاری خارقِ عا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

entertain: راضی کردن دل مشغولی ایجاد کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

alternative: انتخابی دیگر انتخابی متفاوت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mounted: متکی به . . . اتکا داشتن به . . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mounted: متکی به . . . اتکا داشتن به . . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

alternative: دگر گزینش گزینشی دیگر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

embrace: با آغوش باز پذیرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

embrace: با آغوش باز پذیرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

no matter what: فارغ از . . . علیرغم . . . صرف نظ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

no matter what: فارغ از . . . علیرغم . . . صرف نظ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

a matter of: ربط داشتن به . . . منوط به کسی یا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a matter of: ربط داشتن به . . . منوط به کسی یا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

simple: بی پیرایه گاگول ، دَنگُول

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

awakened: بیداری ِ دل و جان آگاهی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

awakened: بیداری ِ دل و جان آگاهی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

agree: کنار آمدن با چیزی ، ساختن با چیزی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go away: کنار زدن به کنار راندن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trick: شیوه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nail: میخکوب شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bail out: از مخمصه نجات دادن ، رهانیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bail out: از مخمصه نجات دادن ، رهانیدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

human being: موجود ذی شعور آدم، آدمی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

human being: موجود ذی شعور آدم، آدمی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

just around the corner: همین بغل همین نزدیکی ها همین جا هم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

just around the corner: همین بغل همین نزدیکی ها همین جا هم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

stock: آب ِ گوشت یا مرغ ِ پخته شده با ( مع ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

magical: شگفت آور شگفت انگیزنده اعجاب انگیز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

magical: شگفت آور شگفت انگیزنده اعجاب انگیز ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

equanimity: بی طرفی و بی غرضی تعادل ذهنی وارست ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

equanimity: بی طرفی و بی غرضی تعادل ذهنی وارست ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

emissary: عامل کارگزار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

confine: منحصر به چیزی بودن منحصر به چیزی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

from: حاصل از ناشی از در نتیجه ی به واسط ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

recklessly: بی گدار به آب زدن از بی فکری کاری ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unwavering: خدشه ناپذیر پابرجا ثابت قدم بی تردی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

unwavering: خدشه ناپذیر پابرجا ثابت قدم بی تردی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

embody: صرف کردن به کار بستن دربر گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

embodiment: به کار گیری صرف پارامتر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

embodiment: به کار گیری صرف پارامتر

١ سال پیش

مدال‌های مرجان میری لواسانی