دیکشنری

امتیاز
امتیاز در دیکشنری
٧٥٦
رتبه
رتبه در دیکشنری
٣,٣٩٤
لایک
لایک
٨٢
دیس‌لایک
دیس‌لایک
٣٢

بپرس

امتیاز
امتیاز در بپرس
٠
رتبه
رتبه در بپرس
٠
لایک
لایک
٠
دیس‌لایک
دیس‌لایک
٠

جدیدترین پیشنهادها

تاریخ
٢ سال پیش
دیدگاه
٨

معنی فارسی : تعهد ، وظیفه، مسئولیت معنی انگلیسی : The state of having to do something because it is a law or duty , or because you have promised مثال ...

تاریخ
٢ سال پیش
دیدگاه
٣

معنی فارسی : منطقی ، عقلانی معنی انگلیسی : Seeming natural , reasonable or sensible مثال : It was the logical thing to do

تاریخ
٢ سال پیش
دیدگاه
٢

معنی فارسی : بسیار معنی انگلیسی : Very much مثال : We are greatly amused

تاریخ
٢ سال پیش
دیدگاه
١

معنی فارسی : غرغره کردن معنی انگلیسی : Wash your throat with a liquid مثال : She gargled the mouthwash

تاریخ
٢ سال پیش
دیدگاه
٢

معنی فارسی : کمک های اولیه معنی انگلیسی : Medical help that you give to somebody who is hurt or ill before the doctors arrives. مثال : The nurse ga ...

جدیدترین ترجمه‌ها

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The birth of her son was a minor interruption to her career.
دیدگاه
١

به دنیا آمدن پسرش وقفه ی کوتاهی در زندگی ( کاری ) او ایجاد کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
There are many minor and obscure poets in the age of Elizabeth.
دیدگاه
٥

در دوره ی ( ملکه ) الیزابت شاعران نا آشنا و گمنام بسیار زیادی وجود داشتند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Does the dimension C lozenge that the pharmaceutical factory that kids has does have side effect?
دیدگاه
١

آیا قرص ویتامین C که آن کارخانه ی دارو سازی برای کودکان تولید میکند دارای اثرات جانبی است ؟

تاریخ
٢ سال پیش
متن
It seemed the only logical thing to do.
دیدگاه
٠

این ( کار ) تنها کار منطقی برای انجام دادن بود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Bringing an umbrella seems to guarantee that it won't rain!
دیدگاه

آوردن یک چتر ، باران نباریدن را تضمین میکند !

جدیدترین پرسش‌ها

پرسشی موجود نیست.

جدیدترین پاسخ‌ها

پاسخی موجود نیست.