حسن امامی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bran: سبوس گندم

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mistletoe: دارواش ( نام علمی: Viscum ) یک گیاه ...

٤ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

strut: کمک فنر ماشین

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

let someone know: به کسی خبر دادن مثال let me know if ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

let's say: بیا فرض کنیم یا بیا تصور کنیم مثال ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hegemony: برتری و استیلا نسبت به کشور دیگر

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gain traction: شناخته شدن و مشتری به دست آوردن

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

sprained ankle: پیچ خوردگی قوزک پا

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bulletproof: ضد گلوله ضد ضربه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unadulterated: خالص ( مثال عسل خالص unadulterated ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

monotonous: تکراری و یکنواحت

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

sarcastic: طعنه آمیز

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shut down: تعطیلی موقت خط تولید

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fork over: رد کن بیاد fork over the cash یعنی ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turbulent: متغیر

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

strut: بادبه غبغب انداختن طوری راه رفتن که ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

knock someones socks off: کاری کنید که کسی از تعجب شاخ در بیا ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mistreating: بدرفتاری

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

annoyance: رنجش و ناراحتی - متضاد amusement

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

impressions: احساس یا برداشتی که نسببت به چیزی پ ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

conspiracy: توطئه a conspiracy against the gov ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

embark on: embark on/upon sth شروع کردن یک کار ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

transcript: متن سخنرانی یا مکالمه لیست نمرات در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

guts: جرات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stow: چیزی را در جای امنی گذاشتن Please s ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in laws: فامیل سببی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in laws: فامیل سببی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

treasure: حفظ کردن I always treasure his frie ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

perceptive: تیز و نکته بین

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

perceptive: تیز و نکته بین

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lively: سرزنده و پر انرژی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

officeholder: کارمند دولت یا صاحب مقام در یک پست ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stepping stone: نردبان ترقی سکوی پرتاب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

civil servant: کارمند دولت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

freelance: دارای شغل آزاد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

single handed: دست تنها - بی کمک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

single handed: دست تنها - بی کمک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strive: به جلو رفتن - به سمت توسعه و پیشرفت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stagnant: راکد - - هوا یا آبی که بی تحرک ماند ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stagnant: راکد - - هوا یا آبی که بی تحرک ماند ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sustain: باقی ماندن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

venture: سر مایه گذاری ریسکی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

monotonous: تکراری و یکنواحت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

monotonous: تکراری و یکنواحت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

laid off: کنار گذاشتن - تعدیل نیرو کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

interior: داخلی و درونی متضاد با exterior

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

well rounded: جامع - چند کاره و چند هنره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

awe inspiring: پر ابهت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

money minded: پول دوست - پول پرست

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

money minded: پول دوست - پول پرست

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

self willed: خودخواه و خودپسند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self willed: خودخواه و خودپسند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

authoritative: قابل اعتماد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

understanding: فهیم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dutiful: وظیفه شناس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dutiful: وظیفه شناس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

initiative: مبتکر - کسی که به خوبی می تواند تصی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

straightforward: کسی که راحت میشه اونو فهمید ( دارای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

autonomy: مستقل و غیر وابسته مترادف با indep ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get along: کنار آمدن با هم - ساختن با یکدیگر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

redundant: مازاد - مازاد بر نیاز

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

enticing: وسوسه کننده - فریبنده مترادف tempti ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

enticing: وسوسه کننده - فریبنده مترادف tempti ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

paper qualifications: مدرک تحصیلی یا گواهی نامه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

significant: قابل توجه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come across: مواجه شدن شانسی و اتفاقی با چیزی و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

heads up: هشدار ( هشدار برای وقوع چیزی )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pension: مستمری یا حقوق بازنشستگی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

pension: مستمری یا حقوق بازنشستگی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

zero homicides: قتل عمد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hinder: مانع یا سد راه پیشرفت کسی یا چیزی ش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strut: بادبه غبغب انداختن طوری راه رفتن که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strut: کمک فنر ماشین

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cruel: نامهربان، ظالم و ستمگر ( متضاد kind ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't play dumb with me: منو احمق یا خر فرض نکن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

don't play dumb with me: منو احمق یا خر فرض نکن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get it off your chest: حرفی را که رو دلت مونده را بزن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get it off your chest: حرفی را که رو دلت مونده را بزن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

peer: هم سن - هم تراز - هم سطح - همانند A ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

highbrow: اندیشمند - متفکر - دانشمند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

highbrow: اندیشمند - متفکر - دانشمند

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

instigate: تحریک کردن کسی برای انجام دادن کاری ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

instigate: تحریک کردن کسی برای انجام دادن کاری ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

leverage: اهرم فشار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

workhorse: همون سگ جون خودمون ( بادوام و پرکار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hoax: اطلاعات دروغین راجع به خطر چیزی مثل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

remarkable: چشمگیر و قابل توجه مثال a remarkabl ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

acquisition: فرایند یادگیری فرایند کسب علم و مها ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

transcript: متن سخنرانی یا مکالمه لیست نمرات در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

demonstrative: نشان دهنده - بیانگر - اثبات کننده - ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gain traction: شناخته شدن و مشتری به دست آوردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gain traction: شناخته شدن و مشتری به دست آوردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep your chin up: قوی باش. تو میتونی از عهده اش بر بی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

as if: انگار you speak as if it's all over ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hang in there: جا نزدن - - - شجاع و متعهد ماندن در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hit it off: مهر کسی به دل مشستن تو اولین دیدار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let someone off the hook: اجازه داده که کسی قسر در بره ( قسر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

let someone off the hook: اجازه داده که کسی قسر در بره ( قسر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

down to a t: کاملا دقیق You explain this issue d ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

your guess is as good as mine: منم مثل تو نمیدونم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

inspiration: ایده گرفتن - ایده پردازی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hustle and bustle: هیاهو He moved to his parents' farm ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

interim: موقت رئیس جمهور موقت interim presid ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

interim: موقت رئیس جمهور موقت interim presid ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

superfood: غذا های سرشار از مواد مغذی و ویتامی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

infiltrate: نفوذ کردن - رخنه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

infiltrate: نفوذ کردن - رخنه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

refinance: تسویه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

go for broke: دل به دریا زدن - ریسک کردن در انجام ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

go for broke: دل به دریا زدن - ریسک کردن در انجام ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ramyun: یک نوع غذای کره ای

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

blinker: فلاشر ماشین - چراغ چشمک زن ماشین که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blinker: فلاشر ماشین - چراغ چشمک زن ماشین که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

nourishment: 1 - خوراک - خوردنی 2 - مقوی - تقویت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tiresome: ملالت - خستگی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

attainable: شدنی و دست یافتنی مترادف ها achieva ...

١ سال پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

seniority: سابقه کار

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

vocation bid: داشتن اولویت برای تعیین زمان مرخصی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crook: عصا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crook: عصا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

morgue: سردخانه ( برای نگهداری جنازه )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hands down: قطعا مسلما

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

curb: لبه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

psoriasis: کهیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

psoriasis: کهیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tax return: فرم اظهارنامه مالیاتی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gossip: شایعه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

for fuck's sake: گندت بزنن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

for fuck's sake: گندت بزنن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

anodyne: آرام بخش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

delicacy: دلپذیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

contingency: پیشامدهای غیر مترقبه یا حوادث پیش ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ditch: آب راه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

concord: موافقت و صلح بین افراد و کشورها

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

concord: موافقت و صلح بین افراد و کشورها

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

discord: ناهماهنگی و عدم هم گرایی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

discord: ناهماهنگی و عدم هم گرایی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

clueless: بی خبر - بی اطلاع

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

blossom: شکوفه زدن درخت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blossom: شکوفه زدن درخت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

surveillance: زیر نظر گرفتن چیزی یا کسی توسط پلیس ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rag: تکه پارچه پاره پوره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rag: تکه پارچه پاره پوره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stuffy: جای دلگیر و بدون هوای تازه ( جایی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cunning: مکار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cunning: مکار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cunning: حیله گر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

temptation: وسوسه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

temptation: وسوسه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nominative: حالت فاعلی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

predicate: مسند خبری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

predicate: مسند خبری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

transitive: فعل متعدی فعلی که نیاز به مفعول دار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

breeding: زیاد کردن از طریق زاد و ولد برای حی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

euphemism: کلمات معادل مناسبتر �مانند سرپرست خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cain: قابیل پسر آدم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cain: قابیل پسر آدم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

abel: هابیل پسر آدم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

confront: مواجهه دو چیز یا دو کس

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

blowback: وکنش بد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blowback: وکنش بد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prick: سوراخ کردن چیزی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

majesty: هر چیز قابل احترام

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

majesty: هر چیز قابل احترام

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

discord: بی اعتمادی و عدم تفاهم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rot: پوسیدن - متلاشی شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rot: پوسیدن - متلاشی شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wife beating: همسر آزاری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mistreating: بدرفتاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

domestic: داخلی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bulletproof: ضد گلوله ضد ضربه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

panties: شورت زنانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

panties: شورت زنانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sovereignty: اقتدار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

naughty: تخص

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

prankster: شوخ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fork over: رد کن بیاد fork over the cash یعنی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sovereign: شاه و ملکه - پادشاهی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sovereignty: استقلال

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

repentance: توبه و پشیمانی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

free will: اختیار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

free will: اختیار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

earnestly: جدی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

earnestly: جدی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

passionate: پر شور و حرارت مانند: یک سخنرانی پر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shut down: تعطیلی موقت خط تولید

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

guru: متخصص یا کارشناس مثال Heart disease ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

guru: متخصص یا کارشناس مثال Heart disease ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

predicate: عبارتی در جمله که برای توصیف و شرح ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pronominal: ضمیری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

malpractice: اشتباه حرفه ای مانند اشتباه پزشکی

١ سال پیش

مدال‌های حسن امامی