حسن امامی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

testament: عهد - در عهد قدیم In the Old Testa ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

testament: عهد - در عهد قدیم In the Old Testa ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clash: مشاجره کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

agnostic: کسی که معتقد است نمی توان ثابت کرد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

matchmaker: واسطه ازدواج - واسطه امر خیر کسی که ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

matchmaker: واسطه ازدواج - واسطه امر خیر کسی که ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hurl: پرت کردن چیزی مثل سنگ، کتاب یا . . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hurl: پرت کردن چیزی مثل سنگ، کتاب یا . . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rake: جارو زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rake: جارو زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

robe: روپوش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

robe: روپوش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bran: سبوس گندم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

brew: دم کردن چایی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

brew: دم کردن چایی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

passover: نادیده گرفتن چیزی یا کسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crap: افتضاح

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tune up: تنظیم کردن موتور

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tune up: تنظیم کردن موتور

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tearjerker: گریه آور ( فیلم، داستان، پیشآمد گری ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sob story: یک داستان یا بهونه غیر واقعی برای ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sob story: یک داستان یا بهونه غیر واقعی برای ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ministrations: مراقبت کردن از چیزی یا کسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

discrimination: تبعیض

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get something off your chest: چیزی را که درباره ان احساس گناه می ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get something off your chest: چیزی را که درباره ان احساس گناه می ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

incubator: دستگاهی که نوزادان زودتر ازموعد متو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

CUP: he cups my face او صورتم را در دستا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mermaid: پری دریایی موجود خیالی که بالا تنه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

evil: شر و بدی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

episodic: رویدادی یا رخدادی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

episodic: رویدادی یا رخدادی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

compliment: تعریف و تمجید کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mistletoe: دارواش ( نام علمی: Viscum ) یک گیاه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mistletoe: دارواش ( نام علمی: Viscum ) یک گیاه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

durian: میوه دوریان در لیست بزرگترین میوه ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

durian: میوه دوریان در لیست بزرگترین میوه ه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

groomer's: تربیت کننده سگ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fertilizer: کود طبیعی یا شیمیایی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fertilizer: کود طبیعی یا شیمیایی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

intake: مصرف ( مانند مصرف روزانه daily inta ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

salinity: غلظت نمک شما باید غلظت نمک را تست ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

salinity: غلظت نمک شما باید غلظت نمک را تست ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unadulterated: خالص ( مثال عسل خالص unadulterated ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

obligatory: الزام ضرورت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bulletproof: ضد گلوله مثال شیشه ضد گلوله bulle ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have been sick: من حالت تهوع دارم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

chesty: خلط دار مربوط به خلط a chesty coug ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chesty: خلط دار مربوط به خلط a chesty coug ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a chesty cough: سرفه خلط دار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sprain: پیچ خوردگی مفصل مترادف ها rick tur ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sprained ankle: پیچ خوردگی قوزک پا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sprained ankle: پیچ خوردگی قوزک پا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

butter up: تعریف و تمجید کردن از کسی به منظور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sarcastic: طعنه آمیز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sarcastic: طعنه آمیز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nipple: نوک سینه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

nipple: نوک سینه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cricket: جیرجیرک - نوعی حشره که شب ها پیوسته ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cricket: جیرجیرک - نوعی حشره که شب ها پیوسته ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lexical: Delexical Structures ساختارهای غیرل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lexical: Delexical Structures ساختارهای غیرل ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wouldn't it be: بهتر نبود که. . . wouldn't it be ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bemused: کمی گیج و سردر گم شده He was lookin ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

blockbuster: a book or movie that is very succes ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

stream: نهر کوچک آب - از رود خیلی کوچکتر اس ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

venture: مسافرت کردن به جای ناشناخته ( به نو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stranded: در راه مانده - کسی که بخاطر مشکلاتی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stranded: در راه مانده - کسی که بخاطر مشکلاتی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stow: چیزی را در جای امنی گذاشتن Please s ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

parcel: بسته - چیز یا چیز هایی که داخل یک ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

amusement: متضاد annoyance

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

amusement: متضاد annoyance

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

annoyance: رنجش و ناراحتی - متضاد amusement

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

beach goers: ساحل گردان - کسانی که از ساحل بازدی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

if only: ای کاش مترادف I wish If only I didn ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

if only: ای کاش مترادف I wish If only I didn ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lap: قسمت بالایی پا که بچه میتونه روش بش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

lap: قسمت بالایی پا که بچه میتونه روش بش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

drive out: بیرون کردن کسی یا چیزی با زور یا مت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drive out: بیرون کردن کسی یا چیزی با زور یا مت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

settled: جا خوش کرده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

spear: دشنه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sling: قلاب سنگ - وسیله ای که برای پرتاب س ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lyre: یک نوع ساز قدیمی لایر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

worst case scenario: در بدترین حالت . . . مثال: در بدتر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

push come to shove: تو مخمصه افتادن مثال Only a few peo ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

vandalism: جرم آسیب رساندن به اموال و دارایی د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

klutz: آدم دست و پا چلفتی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

klutz: آدم دست و پا چلفتی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dilemma: سر دو راهی در هنگام تصمیم گیری قرار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

creepy: عجیب وترسناک مثال a creepy old hous ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

go through: تجربه کردن - مترادف کلمه experience ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get out: فرار کردن - مترادف escape مثال the ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

feel like: میل یا تمایل داشتن به انجام دادن چی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wee: خیلی کوچک ادرار - شاش - مترادف pee ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wee: خیلی کوچک ادرار - شاش - مترادف pee ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sweeping statement: جمله ای که یک مطلب را به همه تعمیم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sweeping statement: جمله ای که یک مطلب را به همه تعمیم ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sweeping power: گسترش قدرت مثال In Asia, leaders tr ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mandatory: اجباری ضروری شده بوسیله قانون متراد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

embark on: embark on/upon sth شروع کردن یک کار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sustainable: ادامه دار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ritual: رسم خصوصا رسم مذهبی مجموعه کارها یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

ritual: رسم خصوصا رسم مذهبی مجموعه کارها یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

واجب: بازی ساز - کسی که برای کودکان وسیله ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

prey: شکار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

prey: شکار

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tight as a tick: tight as a tick ایدیم : مثل کنه چس ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with no further ado: بدون هیچ درنگ و وقفه ای with no fu ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

contrary: بر عکس معمولا به دو صورت زیر به کا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

contrary: بر عکس معمولا به دو صورت زیر به کا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let someone know: به کسی خبر دادن مثال let me know if ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

let's say: بیا فرض کنیم یا بیا تصور کنیم مثال ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

let's say: بیا فرض کنیم یا بیا تصور کنیم مثال ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let's see: میخوام بدونم میخوام بفهمم ( مترادف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

negotiate: مذاکره برای نیل به توافق مثال The g ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let's shake on it: دست هم را گفتن و تکان دادن به منظور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

let go of: رها کردن چیزی را که گرفته ایم مثال ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

spot: یافتن چیزی یا کسی به خصوص موقعی دید ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

adorable: ناز و تو دل برو مثال Oh what an ad ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dedicated: فداکار و از جان گذشته ( کسی که خود ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

it goes without saying: لازم به گفتن نیست ( صریح و واضح است ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rascal: شیطون و ناقلا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rascal: شیطون و ناقلا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

healing: شفا - درمان بیمار با دعا و یا قدرت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

selfish: خودخواه How can you be so selfish? ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

impressions: احساس یا برداشتی که نسببت به چیزی پ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

causative verb: فعل دارای وجه سببی مانند make, have ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

causative verb: فعل دارای وجه سببی مانند make, have ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

conspiracy: توطئه a conspiracy against the gov ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

conspiracy: توطئه a conspiracy against the gov ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

complexion: ظاهر پوست مثال Drinking water is go ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

complexion: ظاهر پوست مثال Drinking water is go ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

peace be upon him: سلام و صلوات بر او باد. بعد از ذکر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

landmark: نماد مثال this tower is a landmark ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

envoy: سفیر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take it for granted: مسلم و تضمین شده فرض کردن چیزی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

iridescent: رنگ به رنگ شونده تغییر رنگ دهنده T ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

preach: موعظه کردن اگر ریش همه چیز بود، بز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

defeated: شکست خورده A man can be destroyed b ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

defeated: شکست خورده A man can be destroyed b ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

persecution: شکنجه - آزار و اذیت These people a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

persecution: شکنجه - آزار و اذیت These people a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

turbulent: متغیر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turbulent: متغیر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

loss: فراغ یا دوری love or loss عشق یا فر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trough: حضیض ( متضاد peak h اوج )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blow a way: تحت تاثیر قرار دادن last month, I ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

been there done that: قبلا این کار را کردم The best playe ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

imperfect: ناقص

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as dead as a dodo: منقرض شده نابود The campaign was as ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a safe bet: احتمالش خیلی زیاده مثال It's a safe ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

negotiable: قابل مذاکره

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

negotiable: قابل مذاکره

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

peace out: وقت رفتنه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

provoke: تحریک کردن، خشمگین کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

provoke: تحریک کردن، خشمگین کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

on speaking terms: برقراری رابطه حسنه بعد از دعوا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get by: زنده ماندن ( مترادف survival ) How ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

guts: جرات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

formidable: نیرومند و قدرتمند The two players t ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

atrocious: سفاک و بی رحم

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

field trips: اردو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

field trips: اردو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

urban sprawl: گسترش محدوده شهری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

urban sprawl: گسترش محدوده شهری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

self assessment: خود ارزیابی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unconscious impression: اثر ناخودآگاه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unconscious impression: اثر ناخودآگاه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

youthful: پر از جوانی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

delicate features: ظاهر جذاب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

delicate features: ظاهر جذاب

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

striking resemblance: شباهت قابل توجه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

striking resemblance: شباهت قابل توجه

١٠ ماه پیش

مدال‌های حسن امامی