حمید - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

for granted: پیش پا افتاده بدیهی

٨ ماه پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stikes me: متوجه شدن , آگاه شدن

١١ ماه پیش

اولین دیسلایک کردن

-

همه

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rifle company: گروهان تفنگداران

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dippy: ریختن رو هم , عاشق شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

paisan: رفیق

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

foxed: گول زدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clear across: گوشه دنج

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

put in a word for a person: تعریف کسی را کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

boarded up: پلمپ شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

trustee board: مدیریت

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

took into account: در نظر داشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

club: چوب گلف

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stootfish: دختر نه چندان جذابی که دختر جذاب با ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

taped up: دست بسته شدن ، ناتوان شدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

straightened out: حل کردن مشکل

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on that score: توافق داشتن روی مسئله خاص

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as well as the next man: مثل هر کس دیگه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

edgeways: ( عامیانه ) نشنیدن صحبت کسی بخاطر ص ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gone off: ترک کردن ، رها کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

supt: فرمانده کل ، رییس بیشتر در مورد نظ ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bust ball: ضایع کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bust ball: ضایع کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

word to the wise: هنگام نصیحت کردن کسی به کار میرود ا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

word to the wise: هنگام نصیحت کردن کسی به کار میرود ا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lit out: فرار سریع ، ترک کردن سریع از مکانی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tune back: اصطلاح موسیقی به معنی تنظیم گام

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

happy as a clam: به شدت خوشحال بودن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

skirting around: طفره رفتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wild oat: به بچه ای که در دوران قبل از عروسی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

eels: مار ماهی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

vanity fair: مجله مشهور فشن که در آمریکا و انگلی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

roof caving: به هم ریختن اوضاع

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bitter vetch: گاودانه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fomc: کمیته بازار آزاد فدرال کمیته ای در ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

kick to kick with left foot: کنایه از کاتولیک بودن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bump in the road: مسأله غیر جدی که باعث تاخیر در کار ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

born on third: شخصی که در ناز و نعمت بزرگ شده

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

schnaps: نوشیدنی الکلی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pity invite: دعوت کردن به مهمانی منتها در لحظه آ ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

foia: Freedom of information act قانونی ...

١١ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١١ ماه پیش

مدال‌های حمید