بهنوش عافیت‌طلب

دل را به دریا زدن.

[با ماشین] راه افتادن

تصمیم خود را دربارۀ چیزی گرفتن

چیزخور مثال در این جمله: I have no idea how he’d talked me into going to the circus. I must’ve been intoxicated. نمیدانم چطور مرا راضی کرد به سیرک ...

خود را به کاری مجاب کردن

آدرس خانه تان هنوز همان است؟

قاضی با گرفتن رشوه از این وآن دفترودستکش را مضحکۀ خاص وعام کرد .

حرف هایش فقط یک مشت شعار خشک وخالی بود.

تنوع جغرافیایی آن از هر قاره ی دیگری بیشتر است.

نظرات این دو جناح با هم متفاوت است.